به گزارش وب گردی باشگاه خبرنگاران، وبلاگ کوچه صدافت در آخرین پست خود نوشت:
... دوستي كه خود از دستاندركاران جشنواره فجر بود ميگفت: «داوري جشنواره فجر به شدت متاثر از فستيوالهاي خارجي است و مكيال قضاوت، معيارهايي است از همان دست... ناگهان در وسط كار خبر ميآورند كه فلان فيلم در فلان جشنواره پذيرفته شده است و همين خبر كافي است تا آن فيلم كذايي از زبالهداني خارج شود و جايزه بگيرد.»
اما حقيقت اين است كه كسب توفيق در جشنوارههاي خارج از كشور ارزشي را اثبات نميكند و اگر داوري فيلمها در جشنواره فجر نيز بخواهد همين سان باشد كه امسال بود، بايد گفت كه كسب توفيق در جشنواره فجر نيز ارزشي را اثبات نميكند. آنها به تكنيك محض جايزه نميدهند و راهشان نيز با ما متفاوت است. تكنيك و محتوا را نيز نميتوان از يكديگر تفكيك كرد و چون اينچنين است، پر روشن است كه آنها كدامين فيلمها را خواهند پذيرفت. كسي مخالف شركت در جشنوارههاي خارج از كشور نيست، اما آنچه كه اصلا در شأن ما نيست، شيفتگي و مقهوريت و مرعوبيت در برابر آنهاست.
آيا فيلمهايي كه به فستيوالهاي خارجي ميروند نبايد بويي از حقيقت انقلاب اسلامي و معتقدات ما داشته باشند؟ ... و تو گويي اين بيماري اصلا همهگير است، چرا كه در زمينه هنرهاي تجسمي نيز هنوز كه هنوز است، تابلوهايي براي شركت در بيينالهاي خارجي انتخاب ميشوند كه رنگ و بويي از انقلاب و مردم و جنگ ندارند و بعضا مخالف با آرمانهاي غايي جمهوري اسلامي و انقلاب هستند.
ما بايد بنشينيم و يك بار براي هميشه تكليف خود را بفهميم. به راستي اين همه هياهو براي چيست؟ هياهوي بسيار براي هيچ و يا حتي كمتر از هيچ؟ اگر جشنواره فجر حقيقتا ميخواهد سينماي ايران را در طريق كسب هويت حقيقي خويش مدد رساند، بايد افق حركت خويش را به خوبي بازشناسد و گامهاي خويش را آنچنان تنظيم كند كه در نهايت به اين آمال و آفاق منتهي شود.
لفظ «برنامهريزي» هم از آن لحاظ رايجي است كه معده ژورناليسم از آن تغذيه ميكند، اما به هر تقدير، «تعيين مقصد» اولين كاري است كه بايد براي برنامهريزي انجام گردد. ما در جستوجوي چه هستيم؟ جلوهفروشي و شهرتطلبي؟ تكنيك برتر؟ كسب وجهه دموكراتيك در نزد غربيها و غربزدگان؟ پرورش سينماگراني كه بتوانند جوايز جشنوارههاي از ما بهتران را درو كنند؟ اعتراف به ده سال اشتباه!؟ از بين بردن و انكار همه دستآوردهاي گرانقدر هشت سال دفاع مقدس؟... و يا همراهي و همزباني با امتي كه علمدار مبارزه براي احياي اسلام در سراسر جهان هستند؟ كدام يك؟ آيا حقيقتا انصاف است كه ما به حركتهايي كه در تمام طول اين ده سال انقلاب و هشت سال جنگ، آن همه از انقلاب و مبارزه و ارزشها و معيارهاي آن دور بودهاند و همراهي و همزباني نكردهاند كه هيچ، از پشت خنجر هم زدهاند، اين همه بها بدهيم؟ تحسين و تشويق چند نفر انتلكتوئل غفلتزاده گمراه وامانده، چه دردي را دوا ميكند؟ اگر ما دريافتهايم و هنوز هم بر اين اعتقاد هستيم كه با شريك شدن در صيرورت تاريخي غرب نميتوان به معارج بلند كمال الهي دست يافت، پس چرا تلاش نميكنيم كه سينماي ايران را به همان طريق عزتي بكشانيم كه امت مسلمان ايران در آن گام نهادهاند؟ از چه ميترسيم؟ از سرزنش همان كساني كه فتواي تاريخي حضرت امام امت را درباره سلمان رشدي ملعون، منافي با آزاديهاي دموكراتيك ميدانند؟ سرزنش و يا تحسين آنان ما را به چه كار ميآيد؟
مراد ما سلب آزادي از افراد و احزاب نيست كه هيچ، نظام جمهوري اسلامي ايران را به خاطر اين صبر عظيم و جميل و سعه صدر در برابر افكار مخالف به شدت تحسين و تقديس ميكنيم، اما از آن سوي، مبادا اين معلقبازي به آنجا منجر شود كه قباحت غربزدگي از چشم ما بيفتد، معيارها وارونه شود و كار به آنجا بكشد كه ما بمانيم و احساس ندامتي عميق از آنچه در اين ده سال انجام دادهايم.
نه برادران! چيزي عوض نشده است و هنوز هم اسالاساس بناي انقلاب اسلامي بر مبارزه است و هنوز هم ما محتاج هستيم كه روح حماسه و ايثار را در ميان مردم زنده نگاه داريم، بسيج را تقويت كنيم، اسلحه بسازيم، عاشورا را حفظ كنيم، فرهنگ مصفاي عاشورايي جبهههاي جنگ را اشاعه دهيم و خود را براي يك نبرد طولاني و همه جنبه با شيطان آماده كنيم... و از هيچ ملامتي هم نترسيم. و نه آنكه اين اقدامات را به مثابه حاشيهاي بر اصل تلقي كنيم، كه اصلا اين مهمترين وظيفهاي است كه ما برعهده داريم. پايان گرفتن مبارزه يعني تمام شدن نبرد ميان حق و باطل و اين ممكن نيست مگر آنكه شيطان و اذناب او از ميان بروند و يا انقلاب اسلامي، خداي ناكرده، از ماهيت حقيقي خويش خارج شود.
حرف ما اين نيست كه سينماي جنگ بايد در دستور كار جشنواره قرار بگيرد، بلكه ميگوئيم كه «سينماي مبارزه» بايد منظر غايي و مقصود نهايي جشنواره و دستاندركاران محترم امور سينمايي كشور باشد. اگر امت مسلمان ايران هويت حقيقي خوش را در مبارزه يافته است، سينماي ايران نيز بايد هويت مستقل خويش را در «سينماي مبارزه» پيدا كند.
مقصود ما اين نيست كه جشنواره فجر ميبايست جايزه خويش را از سر صدقه (!) به يك فيلم جنگي ميداد. خير. فيلمسازان حزباللهي هم مثل بسيجيها رضايت خدا را در نظر دارند و از اين بازيچهها مستغني هستند؛ اما وقتي همه اين حقيقت را ميدانند كه حركت سينمايي كشور در سالهاي آينده به شدت متاثر از داوريهاي جشنواره فجر است، آيا نبايد توقع داشت كه اين داوريها همسو با صيرورت تاريخي انقلاب اسلامي باشد و مؤيد اين هويت فرهنگي عميق كه امت مسلمان ايران يافتهاند؟
«ديدهبان» فيلمي بود با همان صفا و صميمت جبهههاي جنگ و با تكنيكي قابل قبول. آنها كه ميدانند قالب و محتوا را نميتوان از يكديگر تفكيك كرد، خوب ميدانند كه حرفهاي تازه، تكنيك و قالبهاي تازه ميخواهد. آنچه كه «ديدهبان» در عمل به آن رسيده بود چيزي نبود كه ما باور كنيم بدين زوديها فيلمسازي به آن دست يابد... و راستش تا سالها ما اصلا باور نميكرديم كه حقيقت جبههها را بتوان تصوير كرد. ساختن فيلمهاي جنگي به سبك هاليوود امري است كه به سهولت حاصل ميآيد، اما قهرمانان حقيقي جنگ ما، نه قهرمان- به معناي مصطلح- هستند و نه اصلا در تيپ بندي روانشناسي غربيها ميگنجند... و اين تنها يكي از مشكلات متعددي است كه در سر راه با گذاشتن در «عرصههاي تجربه نشده سينما» قرار دارد و ما انشاءالله در آينده بيشتر بدان خواهيم پرداخت. «ديدهبان» بسيار خوب از عهده رفع بسياري از موانع برآمده بود و اگر داوران جشنواره حقيقا ميدانستند كه را مستقيم ما از كجا ميگذرد، با اين بياعتنايي از كنار «ديدهبان» و ديگر فيلمهاي خوب جشنواره نميگذشتند.
«روزنه»، «عبور»، «انسان و اسلحه»، «افق» و ... نيز نشان دادند كه فيلمسازان حزباللهي سخت در جستوجوي قالبها و تكنيكي هستند كه بتواند از عهده قبول و بيان عظمت و زيبايي و عمق و وسعت حرف ما برآيد و اين عرصهاي است كه تاريخ سينما آن را تجربه نكرده است.
... و اما سخني هم با برادران عزيزي كه از عهده اداي حق برآمدهاند و براي جنگ فيلم ساختهاند، جنگي كه ما همه دستآوردههاي گرانقدر را، استقلال و آزادي و حتي جمهوري اسلامي را مديون آن هستيم و خواهيم بود. برادران! ما هم مثل «عموحسن»(1) دستتان را ميبوسيم، همان عمو حسن كه هر جا ميرسيد، دست بسيجيها و سپاهيها را ميبوسيد و همان عمو حسن كه در تابوتش به هنگام تشييع جز مشتي گوشت و استخوان سوخته چيزي نبود.
برادران عزيز! ما ميدانيم كه مطلوب شما هم رضايت خداست،نه شهرتطلبي و جلوهفروشي و هاي و هوي و منم منم... اما وظيفه ما هم شكرگزاري است:دستتان درد نكند، خسته نباشيد. اجرتان با امام حسين(ع). نهال اسلام همواره در غربت و مظلوميت پا گرفته است. شما هم از اين غربت و مظلوميت استقبال كنيد و اجازه ندهيد كه دل و ديدگانتان را چيزي جز رضايت حق پر كند.
*پي نوشت:
(1)-شهيد «حسن اميري فرد »از پيران با صفاي جبهه كه در واحد تبليغات لشكر 27 محمد رسول الله(ص) داوطلبانه خدمت مي كرد و در عمليات كربلاي 5 به شهادت رسيد.او در ميان بچه هاي لشكر حضرت رسول(ص) به «عمو حسن» شهرت داشت. /س