گاهی نیز در جلسات مذهبی و مناسبتی اهالی محل به همراه مادرم شرکت میکردم تا این که ۱۲ سال قبل زمانی که در مراسم ختم قرآن یکی از همسایگان شرکت کرده بودم مورد توجه پسر صاحبخانه قرار گرفتم به طوری که چند روز بعداز آن زن همسایه مرا برای پسرش خواستگاری کرد اگرچه آن جوان پنج سال از من کوچکتر بود، اما من هیچ گاه تصور نمیکردم که این اختلاف سنی روزی به مشکل اساسی زندگی ام تبدیل خواهد شد و همسرم این موضوع را بهانهای برای تحقیر من قرار میدهد.
بیشتربخوانید:
خودروی پلیس آمریکایی از روی دختربچه خردسال رد شد + عکس
خانواده مسافران هواپیمای اوکراینی از مردم و مسئولین چه درخواستی دارند؟
از سوی دیگر همسرم و خانواده اش دختران تحصیل کرده در دانشگاه را افرادی بی بند و بار میپندارند که چیزی جز «هرزگی» در دانشگاه نیاموخته اند به همین دلیل آنها سوءظن شدیدی به من دارند و اجازه بیرون رفتن از منزل را نمیدهند. همسرم نیز نه تنها با شاغل بودن من مخالفت میکند بلکه اجازه رفت و آمد به منزل مادرم را نیز نمیدهد.
او در حالی مدعی است که باید با دختری کم سن و سالتر از خودش ازدواج میکرد که دانشگاه ندیده نیز میبود که با سوءظنهای وحشتناکش روزگارم را سیاه کرده است. این بدبینیها که از چند سال قبل در زندگی ام ریشه دوانده اکنون به جایی رسیده است که خانواده همسرم ادعا میکنند من با کسی ارتباط مخفیانه دارم به گونهای که حتی وقتی برای شست و شوی فرزند خردسالم به حمام میروم نیز مورد تهمتهای ناروا و زشتی قرار میگیرم که از بازگو کردن آن نیز شرم دارم این سوءظنها تا حدی پیش رفته است که من اجازه داشتن گوشی همراه یا تلفن ثابت را ندارم و اگر حادثهای برای دو فرزندم رخ دهد که بیماری خاص دارند به هیچ وجه نمیتوانم حتی با اورژانس ۱۱۵ تماس بگیرم یا از خانواده ام کمک بخواهم. با وجود این، مجبورم همه این رفتارهای زشت و تحقیرهای توهین آمیز همسرم را به خاطر فرزندان بیمارم تحمل کنم چرا که اگر از او طلاق بگیرم فرزندانم پناهگاهی نخواهند داشت.
در عین حال همسرم به هیچ عنوان مرا شریک زندگی خودش نمیداند و ادعا میکند قید زندگی با مرا زده است در حالی که او فقط تهمت میزند و حاضر نیست هیچ کدام از ادعاهایش را اثبات کند. تهمتهای ناروای همسرم از مرز تحمل گذشته است تا آن جا که اگر روزی در خانه تنها بمانم با هزاران افترا و آبروریزی روبه رو میشوم و باید اثبات کنم که در غیاب آنها فرد غریبهای به منزلم نیامده است. همه اینها از شرایط خاص خانواده همسرم نشئت میگیرد چرا که آنها زندگی آشفته و بی سر و سامانی دارند به گونهای که چند سال قبل یکی از برادران همسرم به خاطر همین ناهنجاریهای خانوادگی دست به خودکشی زد و جان سپرد چرا که پدرش دو همسر داشت و درگیریهای خانوادگی به خاطر موضوعات کم اهمیت بین آنها موج میزد. این آشفته بازار در خانواده «کریم» اکنون در زندگی من نیز خودنمایی میکند.
از طرف دیگر «کریم» به خاطر سوءظنی که به من دارد حاضر به رفتن به سر کار نیست و همین موضوع زندگی مرا با مشکلات مالی شدید روبه رو کرده است به طوری که توان پرداخت اجاره خانه را هم نداریم. اکنون نیز در حالی خانواده اش از طلاق من و ازدواج کریم با زن دیگری سخن میگویند که دلم به حال فرزندان بیمارم میسوزد و همه نیش و کنایهها را به خاطر آنها تحمل میکنم تا فرزندان طلاق نشوند. حالا هم به دختران جوان توصیه میکنم از زندگی من درس بگیرند و قبل از ازدواج شرایط خانواده خواستگارشان را مورد توجه قرار دهند و اشتباه مرا به خاطر ازدواج با جوانی بی سواد و بیکار تکرار نکنند که در یک خانواده آشفته و بی سر و سامان رشد کرده است چرا که هیچ لذتی برای یک زن بهتر از احساس آرامش و امنیت خاطر در کنار همسرش نیست و ...
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) پرونده این زن جوان با دعوت از همسر و خانواده اش در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسیهای کارشناسی و خدمات مشاورهای قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/