سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

«نه» بلند ملت به کشف حجاب رضاشاهی

در میان همه اقداماتی که پهلوی اول، با هدف حذف یا دست کم، کم‌رنگ کردن دین در زندگی مردم ایران انجام داد، کشف حجاب معروف‌ترین آن هاست.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دوران سلطنت پهلوی اول، یکی از پربحران‌ترین ادوار تاریخ فرهنگی ایران است. رضاشاه که برخی از روشنفکران رویکردهای به ظاهر نوگرایانه وی را با عنوان «تجدد آمرانه» توصیف می‌کنند، افزون بر تغییراتی که در عرصه سیاست کشور دنبال می‌کرد، با راهنمایی مشاورانش، در زمینه فرهنگ نیز، دست به اقداماتی زد که بی‌شباهت به اقداماتش در دیگر زمینه‌ها نبود.

امروزه دیگر در این مسئله تردیدی نیست که تغییرات پهلوی اول، بیش از آن‌که به زیرساخت‌ها نظر داشته باشد، چشم به امور سطحی داشت؛ روند غربی کردن ایران، با شکلی مبتذل و ابتدایی، با زدن رنگ و لعاب به در و دیوار برخی شهرها دنبال می‌شد. مزاج قزاق پیر، هر ازگاه، هوسی نو می‌کرد و با تغییراتی که به ظاهر جامعه تحمیل می‌شد، دلخوش بود که در مسیر مد نظرش، گام‌های بلندی برداشته است. اما این سودازدگی، زمانی شکل واقعی خود را نشان داد که در نخستین ساعات هجوم ارتش متفقین به ایران، ارتش کلاسیکی که رضاشاه به آن می‌نازید، قالب تهی کرد. رویکردی که او با هدف دین‌ستیزی، در پی اجرای آن بود هم، به هیبت همین ارتش پرطمطراق شباهت داشت.


بیشتربخوانید : همه چیز درباره اقدامات نسنجیده رضا خان/ انتخاب ناظر شرعیات چگونه به کشف حجاب ختم شد؟


نماد دین‌ستیزی پهلوی

در میان همه اقداماتی که پهلوی اول، با هدف حذف یا دست کم، کم‌رنگ کردن دین در زندگی مردم ایران انجام داد، کشف حجاب معروف‌ترین آن هاست. رضاشاه تقریباً از سال 1307 هـ.ش، روند کشف حجاب را به طور جدی کلید زد؛ زن و دخترانش، هنگام تحویل سال، با ظاهری نامناسب در حرم حضرت معصومه(س) حاضر شدند؛ اعتراض مرحوم آیت‌ا... بافقی، با چوب دستی تعلیمی قزاق قلدر پاسخ داده شد و آن عالم مبارز را به تبعید فرستادند. تا سال 1313، موضوع کشف حجاب در ادارات و مدارس علنی شده بود و این مسئله، حساسیت مردم را که دین بخش مهمی از زندگی آن ها را تشکیل می‌داد،

بر می‌انگیخت. با این حال، شاه با تکیه بر جو پراختناقی که ایجاد کرده بود، پیش می‌راند و هر انتقاد یا مخالفتی با شدیدترین شکل ممکن، سرکوب می‌شد. بعد از اجرایی شدن قانون لباس متحدالشکل در اوایل سال 1314 و افتضاح حضور دختران بی‌حجاب در مراسمی عمومی، با حضور وزیر فرهنگ، در شیراز، اعتراضات مردمی به دین‌ستیزی پهلوی وارد مرحله جدیدی شد که اوج آن، قیام مسجد گوهرشاد بود؛ قیامی که در آن صدها نفر از مردم مشهد به شهادت رسیدند.

کشف حجاب به سبک رضاشاه

سرکوبی قیام گوهرشاد را باید مقدمه‌ای برای اجرای کشف حجاب دانست؛ دستوری که رضاشاه شخصاً صادر کرد و مانند بسیاری از امور دیگر، مجلس فرمایشی را قابل و شایسته طرح و تصویب آن به صورت قانون ندانست. به هر حال، اجرای کشف حجاب، موجب مقاومت شدید مردم در برابر دیکتاتوری رژیم پهلوی و به وجود آمدن تنشی سنگین میان ملت و حاکمیت شد که به تعبیر بسیاری از مورخان بی‌طرف، نفرت عمومی از رضاشاه را به اوج خود رساند؛ نفرتی که حتی با فرار و مرگ او در غربت نیز، از بین نرفت و ماندگار شد.

روش اجرای دستورالعمل کشف حجاب، همان نسخه همیشگی رضاشاه بود، اعمال زور با حداکثر توان! مأموران کلانتری‌ها موظف بودند چادر را از سر بانوان محجبه بردارند. مرزی برای شدت اجرای دستورالعمل وجود نداشت؛ به همین دلیل، مأموران می‌توانستند برای این منظور، دست به اقدامات ناشایست مختلفی برای هتک حرمت بانوان محجبه بزنند. گزارش‌های زیادی درباره نحوه اجرای کشف حجاب در دست است که نشان از این رویکرد دارد. خاطرات شفاهی بازماندگان آن روزگار نیز، بر این مدعا صحه می‌گذارد؛ از آن‌جمله، گزارشی مربوط به شهر کاشمر است که مسئول نظمیه آن، روی تپه‌ای بلند می‌ایستاد و مردم را با دوربین زیر نظر می‌گرفت و هنگامی که زنی محجبه می‌دید به مأمورانش دستور می‌داد به سوی وی اسب بتازند و چادر از سر او بردارند. مدتی بعد از این اقدام ضددینی آشکار، رضاشاه عزاداری‌های محرم و صفر را هم موقوف کرد و با این اقدام، عملاً برای محو آثار دیانت از جامعه، شمشیر را از رو بست.

مقاومت همگانی

حجم اختناق از یک سو و فقدان یک رهبر توانمند برای بسیج مردم، از سوی دیگر، مانع از شکل‌ گرفتن هسته‌های اعتراضی مؤثر علیه این اقدامات شد، اما زورگویی قزاق پیر، بدون پاسخ نماند. بانوان متدین در خانه‌ها ماندند و زندانی شدن در حصار منزل را بر تن در دادن به ذلتی که پهلوی به آن اجبار می‌کرد، ترجیح دادند؛ در خانه‌ها حمام ساختند تا مجبور نباشند حتی برای امور ضروری نیز، به خیابان‌ها بروند.

مجالس روضه و عزاداری، در زیرزمین‌ خانه‌ها و مزرعه‌های بیرون از شهر برگزار می‌شد؛ هرچند که برخی از این مراسم لو می‌رفت و شرکت کنندگان در آن، طعم تلخ زندان و داغ و درفش را می‌چشیدند. در این مقاومت، همه طبقات و اصناف شریک بودند؛ هیچ کس حاضر نبود به غیرت و ناموسش چوب حراج بزند. بازخوانی خاطرات و گزارش‌های باقی مانده از آن روزگار نشان می‌دهد که در این موضوع، میان فقیر و غنی تفاوتی نبود؛ حتی در میان مقامات حکومتی که برخی از آن ها، وابسته به خانواده‌های دین‌دار بودند هم، مقاومت‌هایی مشاهده می‌شد. صدرالاشراف، یکی از این رجال بود که بعدها، در دهه 1320، مدتی نخست‌وزیر ایران شد. همسر وی که بانویی دین‌دار و از خانواده‌ای اصیل بود، حاضر نشد ننگ برهنگی و بی‌حجابی را تحمل کند و سرانجام از شدت غصه دق کرد و درگذشت؛ رضاشاه مقامات دولتی را مجبور کرده بود که مجالس مختلط برگزار کنند و با همسران و دخترانشان در این جلسات حاضر شوند و تحمل این مسئله، برای خانواده‌هایی که دین‌دار و برای عفت و نجابت خود ارزشی فراوان قائل بودند، سخت و ناگوار بود. صدرالاشراف در این باره می‌نویسد: «شاه به من گفت: نوبت جشن [کشف حجاب] در وزارت عدلیه چه وقت خواهد بود؟ من گفتم: جمعیت اعضای عدلیه زیاد و دو قسم هستند: قسمتی اعضای اداری و جمعی قضات هستند که در بین آن ها اشخاص عالم و پیرمرد است.

مناسب می‌دانم که مجلسی فراهم کنم که اول اعضای اداری و بعد، نوبت دوم قضات. شاه گفت: مناسب نیست و کار را باید از نقطه مشکل شروع کرد تا دیگران حساب کار خود را بکنند. من ناچار شدم و مجلسی در کلوب ایران که وسعت زیاد داشت، فراهم کرده و دعوت کردم، ولی در خانه من حالت عزا بود. ناچار، شب وقتی عده زیاد از اعضا و سایرین آمده بودند، خانم من با کراهت با دخترهایم حاضر شدند و از مدعوین پذیرایی شد. اما بعد از مراجعت از آن‌جا، خانم من مریض شد و دیگر از آن خانه بیرون نیامد، تا در مدت یک سال بعد فوت شد و جنازه او [از خانه] بیرون رفت.» این مسئله، به ویژه در شهرها و روستاهای کم جمعیت و دورافتاده که بیش از دیگر مناطق به ارزش‌ها و اعتقاداتشان پایبند بودند و از طرفی، به دلیل فعالیت‌های بانوان در مزارع و نیز، در زمینه صنایع دستی، گریزی از حضور آن ها در شوارع عمومی وجود نداشت، وضعیت بحرانی‌تری به وجود می‌آورد و گاه، کار به درگیری مسلحانه و قیام‌های مقطعی و منطقه‌ای می‌کشید. اما رضاشاه نتوانست با این رویه، مشی دین‌زدایانه خود را پیگیری کند؛ او در شهریورماه سال 1320، از ایران گریخت و ملت، سقوط دیکتاتور را، علی رغم اشغال کشور توسط بیگانه، جشن گرفت.

منبع: روزنامه خراسان

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.