شهادت این بزرگ مرد پایههای اقتدار انقلاب اسلامی را مستحکمتر از گذشته خواهد کرد و خون حاج قاسم، بهایی است که کشور برای مرحله جدید مبارزه خود پرداخت کرد.
این شهادت است که به امت اسلامی حیات میبخشد، همانطور که خون شهیدان ما در ایام پیروزی انقلاب، اراده مردم عزیزمان را برای مبارزه استوارتر ساخت و خون شهیدان مظلوم ایام دفاع مقدس بر انسجام و عزم ما برای ایستادن در برابر ظلم جهانی افزود، اکنون شهادت حاج قاسم سلیمانی در گسترهای فراتر از مرزهای ایران نوید بخش انسجام و استواری ارادهها و دمیده شدن خونی تازه در رگ کشورهای منطقه است. به تحقیق این شهادت فراموش شدنی نیست و تأثیرات تمدنی و فرهنگی و سیاسی عمیقی بر محور مقاومت و کشورهای اسلامی برجای خواهد گذاشت.
اصغر طاهرزاده، نویسنده و اندیشمند معاصر کشورمان در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد شهادت سردار سلیمانی گفت: خداوند در راه توحید و در مسیر نفیِ استکبار، آنچنان برکات و ظرفیتهایی قرار داده که هر قدمی در مقابله با این راه، برداشته شود تا راهِ توحید به گمان دشمنانِ این راه متوقف شود؛ جلوهای از جلوات نورِ جامع الهی به ظهور میآید. مثل روز روشن است که چنین کاری را که آمریکا انجام داد، جز به دست احمقترین و نادانترین انسانهای روی زمین امکانِ انجام نداشت.
وی ادامه داد: انقلاب اسلامی راهِ گشودهای است که باید در هر مرحله از مراحل حضور تاریخیاش، گامی به اقتضای آن مرحله بسی بلندتر از قبل به جلو برداشته شود و این گام محقق نمیشد مگر آنکه جهان تشیع خود را به ظهوری دیگر نشان دهد و آن ظهور، با شهادتِ سردار حاج قاسم سلیمانی به میان آمد تا باطنی نهفته از رخداد توحیدیِ انقلاب اسلامی در هویت جهانیاش ظهور کند و معنای سیاستی که عینِ دیانت است و در جای خود، سلوکی با برکت میباشد؛ هرچه بیشتر نهادینه شود و اشکهایی در سوگ آن مرد آسمانی به ظهور آید که از جنس اشکهای اولیا الهی است در نیمه شبان برای رفعِ حجابهای غلیظ تاریخِ ظلمانیِ این زمانه.
وی افزود: از این به بعد، این آمریکا است که در انفعالِ هر روزیِ خود گرفتار خواهد شد، ولی نه از جنسِ سقوط یک جبهه سیاسی در مقابل رقیب سیاسیاش، بلکه به معنای به ظهور آمدنِ قدمهای توحیدی که بنا است همه مناسباتِ عالَم کفر را تغییر دهد. خداوند بنا دارد با نشاندادنِ حضور چشمگیر و جهانیِ جبهه توحیدیِ انقلاب اسلامی به ما و جهانیان نشان دهد با حضور در این جبهه، در کجا ایستادهایم؛ در جایی که: «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» پایهگذاران آن نیز، خود به شگفت میآیند و از آن طریق، فشار و خشمی بیاندازه در کفار ایجاد میشود.
وی اظهار داشت: پس! قصه، قصه یک شخص نیست؛ قصه انسانی است که در تاریخ بشریت از آن جهت که قاسم سلیمانی بودن، گمگشته شأن بود با ظهور او به ظهور آمد، انسانهایی مثل ابو مهدی المهندس متوجه شدند او به صورتی فوقالعاده، شبیه ابعادِ متعالی خودشان است که چگونه ذیل اسلام و تشیع و ولیّ فقیه، باید چنین «بودنی» داشته باشند که در عین مهابت، مهربان باشیم و در عینِ بصیرت سیاسی- به عمیقترین شکلِ جهانی آن- سیاستزده و منفعل نباشیم و در عین مصممبودن، گرفتار خشونت بیجا نگردیم و این یعنی از مرزهای «جزیرهای بودن» به در آمدن و جهان اسلام را احیاءکردن، تا همه بشریت بدانند هنوز هم امکان زندگی و زندهبودن هست و برای مقابله با استکبار، کسی نباید خود را معطل دیگری کند چه شیعه باشد و چه سنی و چه چپ و چه راست.
اصغر طاهرزاده در پایان گفت: با به صحنهآمدن مردم در تجلیل از سید شهدای مقاومت، گذشته افتخارآمیزی که داشت برای نسل جدید گم میشد؛ ورقی دیگر خورد برای حضور عمیقتر انقلاب اسلامی، تا نسل جدید، خود را نه در «دیروز» که در «امروز» ِ خود به وسعت همه تاریخی که انقلاب اسلامی در آینده بشریت رقم خورده است؛ احساس کند.
موسی نجفی، استاد تاریخ و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان موقعیت و جریان و تفکر و نفوذ بین المللی شهید قاسم سلیمانی در بین الملل منطقه، گفت: در بین شاخ و شانه کشیدنهای متناقض همراه با تهدید و تطمیع و ترس مقامات امریکایی در شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی، برخی از آنان (مثل جان بولتون) آرزوهای دور و دراز و خیالهای خود را درباره نابودی انقلاب اسلامی و برخی فراتر از آن حتی در مورد کشور و مردم ایران پنهان نمیکنند؛ ولی آیا ملتی که در طول قرون مختلف بزرگترین بحرانها و تنشهای عظیم را پشت سر گذاشته است و طوفانهای سخت را تجربه کرده در این مقطع تاریخی آسیب پذیر است؟ هر چند ایرانیان بارها اثبات کردهاند که با عقلانیت و تدبیر و اراده میتوانند تهدید را به فرصت تبدیل کنند، ولی در جواب این پرسش بیایید از دیدگاه خود غربیها و با توجه به تجربه پیشکسوتان قبلی تاریخ استعمار یعنی روباه پیر، انگلیس مطلب را دنبال کنیم.
وی ادامه داد: از تجارب دولتمردی انگلیسی سخن میگویم که یکی از بزرگان سیاست خارجی بریتانیا بود: «لُرد جرج کِرزن». کرزن ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۵ نایبالسلطنۀ (= فرماندار) هند بود و همواره در بالاترین سطح سیاسی کشورش قرار داشت و تا در ۱۹۱۹، سالی که نظم نوین جهان در ورسای چیده میشد، وزیر امور خارجۀ انگلیس شد و تا ۱۹۲۴ در این مقام ماند.
وی افزود:، اما کرزن سالها پیش از این به جهانگردی روی آورد، از ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۴. از روسیه و آسیای مرکزی تا کره و هند و چین را زیر پا گذاشت و در جریان آن چند ماهی نیز در ۱۲۶۸ شمسی (۱۸۸۹۱۸۹۰) در ایران سیاحت کرد. نتیجۀ سفر او به ایران کتابی دوجلدی شد با عنوان «ایران و قضیۀ ایران». در این کتاب که به نوعی شناخت عمیقتر ایرانیان را مدنظر داشته جمع بندی جالبی در مورد ایران دارد: کرزن پس از مقایسۀ ایرانیان با ملل مجاور میگوید «تاریخ گواه است که ایرانیان نبوغ بقا دارند…»؛ «نبوغ بقا».
وی افزود: به نظرم این همان نکتهای است که امریکائیان در اتخاذ سیاستهای راهبردی خود و در تاکتیکهای خشن در حذف فیزیکی و ترور افراد باید از انگلیسها و از تاریخ بیاموزند.
وی در پایان گفت: البته در کنار این مطلب بایستی توجه کنند که نه با یک ملت جعلی و ساخته شده و جزیرهای از اقوام گسسته (مثل برخی ملل تقسیم شده از میراث عثمانیها در بعد از جنگ بین الملل اول) بلکه با ملتی حقیقی با تاریخ و ایده و احساس و آرمانهای مشترک روبرو هستند؛ از بد حادثه برای امریکائیان، انقلاب اسلامی که امری فرا ملی است در چنین کشوری با این سوابق تاریخی و هویتی، سکنی و ماوا گزیده است؛ موقعیت و جریان و تفکر و نفوذ بین المللی شهید قاسم سلیمانی در بین ملل منطقه، نماد و مصداقی از این ماجرای بزرگ و ریشه دار و دنباله دار است و با حذف یک سردار هر چند عظیم و عزیز، صورت مسئله پاک شدنی و برای غرب حل شدنی نخواهد بود.
منبع: مهر
انتهای پیام/