مرد جوان وقتی روبه روی قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی اش گفت: همه چیز از شب عروسی شروع شد. وقتی تصادف کردم پدرزنم زندگیام را به هم ریخت. ماجرا از این قرار بود که شب عروسی بعد از جشن در تالار، به سمت خانه حرکت کردیم. مهمانها هم همراهمان میآمدند و همه شاد بودیم.
دام زن صیغهای بیحیا برای مردان پولدار
متلکهای شرور پیر کار دستش داد
اغتشاشگر خیابان نبرد دستگیر شد
سه کوهنورد در دشتستان نجات یافتند
قتل نوجوان ۱۵ ساله توسط پسر میلیونر انگلیسی
مسمومیت خانواده کبودراهنگی بر اثر مونوکسیدکربن
نزاع دسته جمعی به مرگ جوان دامغانی انجامید
اما در راه من تصادف سختی کردم. سرعتم کمی بالا بود، اما از روی عمد اینکار را نکردم. این تصادف باعث شد من و همسرم راهی بیمارستان شویم. همسرم دستش شکست و من هم سرم آسیب دید. خودم دو روز در بیمارستان بستری بودم، اما وقتی مرخص شدم پدرزنم اجازه نداد همسرم به خانهمان بیاید. او زندگیمان را به هم ریخت و گفت که من مسبب تصادف بودم و حالا که تصادف کردم دیگر اجازه نمیدهد همسرم با من زندگی کند. هرچه خواهش کردم فایدهای نداشت.
از طرفی همسرم هم حرف پدرش را گوش داد و گفت، نمیتواند با پدرش مخالفت کند. خیلی تعجب کردم. زندگی ما تا این اندازه برای همسرم و خانوادهاش بیاهمیت بود که به خاطر یک تصادف خواستار جدایی شدند. خیلی فکر کردم. اول تصمیم گرفتم هر طور شده همسرم را به خانه برگردانم، ولی وقتی اصرارهایم بینتیجه ماند من هم دلسرد شدم. وقتی من و زندگی مشترکمان تا این اندازه برای همسرم بیاهمیت است برای من هم مهم نیست. به همین خاطر قبول کردم از هم جدا شویم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی آن شب افشین خیلی با سرعت میرفت. هرچه از او خواستم کمی آرامتر رانندگی کند فایدهای نداشت. پدرم هم خیلی سفارش کرده بود، با این حال کار خودش را کرد و ما تصادف کردیم. پدر و مادرم خیلی ترسیدند. از طرفی بهترین شب زندگیمان هم خراب شد و راهی بیمارستان شدیم. پدرم هم گفت چرا افشین با جان هردویمان بازی کرد. برای همین دیگر به او اعتمادی نداشت و اجازه نداد سر خانه و زندگیام بروم.
کلی با او صحبت کردم ولی قبول نکرد. من عاشق پدرم هستم و هیچ وقت روی حرفش حرفی نزدهام. برای همین نمیخواستم با نارضایتی او به خانهام بروم. میخواستم کمی زمان بگذرد تا شاید راضی شود، اما افشین آمد و گفت باید از هم جدا شویم. من هم قبول کردم. او خودش زندگی ما را به هم ریخت و حتی حاضر نشد اشتباهش را قبول کند. یک بار هم از پدرم عذرخواهی نکرد.
اگر افشین بابت اشتباهش عذرخواهی میکرد شاید پدرم او را میبخشید. ولی او با لجبازی اختلاف و کینه را بیشتر کرد و من هم این وسط قربانی شدم. با این حال دیگر نمیخواهم در کنار این مرد بیمسؤولیت زندگی کنم.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند. او رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست در این فرصت با یک مشاوره خانواده مشورت کنند تا شاید مشکل و اختلافشان حل شود.
منبع: رکنا
انتهای پیام/
همیشه تو زتدگی باید گذاشت باشه
زندگی گذشت داشته باشه قشنگتره
درسته عروس خانوم بهش گفتی یواش برو و نرفته
خب شب عروسبش بوده خوشحال بوده ذوق داشته
تند رفته و تصادف کردین
هیچ وقت دلش نمیخواسته اون اتفاق بیافته
پدرتونم ترسیده خب خدای نکرده اگه اتفاقی بد تر از اون برات میومد تا عمر داشت باید میسوخت
ولی حالا ک ب خیر گذشته
کنار بیا درست میشه
انسان ها خطا میکنن ولی فرصت دادنم خوبه
ی بار دیگه بهش فرصت بده جبران میکنه
مرده دیگه غرور داره نرفته از پدرتون معذرت خواهی نکرده
ولی بخشش از بزرگان است حیف نیس بخاطر ی اتفافی ک خودشم دلش نمیخواسته بیافته از هم جدا بشین
همون جوری ک بهترین شب زندگی تو خراب شد بهترین شب زندگی اونم بوده دیگه
اینجوریا که پسرها ازدواج نمیکنند