سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

وقتی بچه‌مان می‌پرسد: به چه حقی عکس‌هایم را در اینترنت گذاشتی؟

در این گزارش به بررسی حریم خصوصی کودکان که معمولا توسط والدینشان نادیده گرفته می‌شوند پرداخته‌ایم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  دختر کلاس چهارمی‌ام، از پشت لپ‌تاپی که به او هدیه داده‌ایم، می‌گوید: «این خفن‌ترین کریسمس زندگی منه». بعد از سه سال التماس برای موبایل، تبلت یا کامپیوتر، تسلیم شدیم و لپ‌تاپ ساده‌ای با امکان نظارت والدین برایش خریدیم. ابتدا تصور می‌کردیم وسیله‌ای برای انجام تکالیف مدرسه و یادگیری کار با صفحه کلید است. از روی شور و شوق وافری که داشت می‌شد فهمید که خودش آن لپ‌تاپ را وسیله‌ای برای تماشای برنامه‌های مورد علاقه‌اش می‌داند. بعد از سال‌ها گریه و زاری به خاطر این که «تن‌ها بچه‌ای» است که وسیله‌های الکترونیکی ندارد، حال و هوای سراپا قدردانی و شوق او برایمان تازگی داشت، اما این حالت تنها ۱۴ ساعت دوام داشت.

چرا عکس‌های من را توی اینترنت گذاشتی؟

روز بعد از کریسمس چمباتمه زد تا با لپ‌تاپش کار کند. قدم اول: اسم من را در اینترنت جست وجو کرد. قدم دوم: سراسیمه به سمتِ اتاق من دوید و لپ‌تاپی را که از نویی برق می‌زد، پرت کرد طرف من و فریاد کشید «این چه وضعشه؟» صفحه پر از تصاویر خودش بود، دوران نوزادی، چهار دست و پا رفتن، سال‌های قبل از مدرسه و... هر یک از آن‌ها، عکس مطلبی وبلاگی بود که دربارۀ موضوع والدگری نوشته بودم. «چرا عکس‌های من رو توی اینترنت گذاشتی؟» دوست داشت بداند و حق هم داشت.

سال‌ها پیش، وقتی انتشار مقالات و دادن عکس‌های خانوادگی به سردبیر‌ها را آغاز کردم، روزی را تصور می‌کردم که بچه‌هایم به خاطر آن چه نوشته‌ام در مقابلم بایستند. در آن زمان، مقالات والدینی با بچه‌های بزرگ‌تر را خوانده بودم که از نظر اخلاقی، استفاده از ماجرا‌ها یا عکس‌های بچه‌هایشان را به عنوان مواد خام مقاله‌هایشان، سبک و سنگین می‌کردند، اما بچه‌های من آن قدر کوچک بودند که اهمیتی نداشت درباره نحوۀ غذاخوردن و خوابیدن و بدسلیقگی‌شان در انتخاب لباس چه می‌گفتم. یادم می‌آید به این می‌اندیشیدم که روزی بالاخره مجبور خواهم شد دربارۀ کارهایم توضیح دهم. اما وقتی واقعاً آن روز رسید، حرفی برای گفتن نداشتم.

آن لحظه، کمی مِن‌مِن کردم، سعی داشتم زمان بخرم تا بتوانم برگردم و کار‌هایی را که آن پدر و مادر‌ها توصیه کرده بودند، مطالعه کنم، اما تیرم به سنگ خورد و حقیقت را برایش گفتم: این که دربارۀ خانواده‌ام مقالاتی می‌نوشتم و گاهی یک عکس هم می‌گذاشتم. آرام نشده بود. قول دادم و گفتم «دیگر بدون اجازه‌ات این کار را نمی‌کنم.»‌

می‌خواست بداند می‌توانم مطالب و عکس‌ها را از اینترنت پاک کنم یا نه. به او گفتم این کار ممکن نیست. آه بلندی کشید و در را به هم کوبید و رفت. اولین گفت‌وگوی جدی‌ام با او یادم آمد، درباره این صحبت می‌کردیم که اینترنت همیشگی است، آن روز فکر می‌کردم موضوع مطالب ارسالی اوست، نه چیز‌هایی که من فرستاده‌ام. نگاهی به بعضی نوشته‌های قدیمی‌ام انداختم و به نظرم هیچ یک خجالت‌آور نبودند، البته شاید دخترم در این زمینه با من مخالف بود. چند سال پیش، دربارۀ شکستی در زندگی اجتماعی‌اش مطلبی نوشته بودم: دختری که او را بهترین دوست خود می‌دانست، ناگهان با او قهر کرده بود و حرف نمی‌زد. من از دیدگاه یک مادر، دربارۀ این تجربه نوشته بودم؛ مادری که می‌کوشید بدون افتادن در دامِ کلیشه‌های ضددخترانه دربارۀ دخترانِ به اصطلاح بدجنس، به دخترش کمک کند تا مشکلی را از سر بگذراند، اما شاید او دوست نداشت قسمت‌های تلخ گذشته‌اش در اینترنت پخش شوند.

صیانت از حریم خصوصی

در بیشتر مقالاتی که در این موضوع پیدا کرده‌ام، وقتی بچه‌ها به سن خاصی رسیده بودند، نویسندگان ناگهان نوشتن دربارۀ آن‌ها را کنار گذاشته بودند. این نوع نوشتن را کنار گذاشته بودند تا از حریم خصوصی بچه‌هایشان حفاظت کنند یا به گفتۀ دارلنا کانا «میل آن‌ها به این حریم خصوصی را حفظ کنند تا وقتی بزرگ می‌شوند چیزی از حریم خصوصی باقی مانده باشد که از آن صیانت کنند.» به این رویکرد احترام می‌گذارم و می‌فهمم که برای بسیاری از نویسندگان جواب می‌دهد، اما من نمی‌توانم چنین قولی بدهم. مطمئناً دخترم آن قدر بزرگ شده که لازم باشد از قبل به او خبر دهم یا حق وتوی عکس‌ها و نظردادن دربارۀ حجم محتوا را داشته باشد، اما کار من در پرداختن به مادرانگی و نوشتن دربارۀ آن تمام نشده و بعضی مواقع داستان‌های من به‌طور تفکیک ناپذیری با تجربه‌های او گره خورده است.

این که قول بدهم دیگر دربارۀ او ننویسم، بدین معناست که بخشی حیاتی از خودم را خاموش کنم، کاری که لزوماً برای من یا او مفید نیست. پس برنامه‌ام این است که یک مسیر میانه را طی کنم، این که دربارۀ حد و مرزِ داستان‌هایی که می‌نویسم و عکس‌هایی که از او می‌گذارم با هم گفتگو کنیم. این کار روند گفتگو‌ها و تعهدات دشواری را در پی خواهد داشت. اما من دشواریِ راه میانه را به جان می‌خرم و تسلیم نمی‌شوم، حسی که تا حدی به سبب فشار فرهنگی بر مادران است و از آن‌ها می‌خواهد همواره برای فرزندانشان از خودگذشتگی کنند. من به عنوان مادر قرار نیست کاری انجام دهم که بچه‌هایم را ناامید یا ناراحت می‌کند، به‌ویژه به خاطر چیزی مانند کار خلاقانۀ خودم. اما اگر خیلی ساده مادربودن را به عنوان موضوعی ممنوعه قرنطینه می‌کردم، هرگز حرف‌های همدیگر را نمی‌فهمیدیم.

توافق بر سر عکس‌ها

دخترم دلش نمی‌خواهد مادرش نویسنده باشد، اما من نویسنده هستم. قطع‌کردن بخش‌هایی از تجربۀ من در رابطه‌مان همان قدر موهن است که نوشتن دربارۀ دخترم بدون ملاحظۀ احساسات و حریم خصوصی او. حالا، توافق کرده‌ایم که بدون اجازۀ او عکسی را برای انتشار نفرستم و در خصوص هر عکسی خودش حق وتوی کامل دارد. در خصوص محتوا، من موافقت کردم پیش از نشر برای او توضیح دهم که دربارۀ چه چیزی می‌نویسم و حقایق مرتبط با او را در متن خود به صورت حداقلی ذکر کنم. هنوز قول نداده‌ام که بتواند کارم را ویرایش کند، اما توافق کرده‌ایم که شاید در آینده چنین امکانی فراهم شود. او همچنین تقاضا کرد به جای استفاده از نام اصلی‌اش، او را با نام مستعاری که خودش انتخاب کرده، راشل، یاد کنم و من ملاحظات لازم را در این خصوص دارم.

منبع: ترجمان

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.