اول به مغولستان بپردازیم سپس به سعید ملایی.اگر مبنای آغاز حکومت رسمی یک سلسله در تاریخ ایران را کورش و هخامنشیان قرار دهیم تا همین امروز میشود چندین حمله بزرگ خارجی را کنار هم قرار داد که روزگار حزنانگیزی را برای این مرز و بوم رقم زدند، اما بدون شک و تردید آنچه اسکندر و چنگیز با این آب و خاک کردند با فاصله در صدر قساوتهای تاریخ قرار دارد. اولی آمد و تخت جمشید را به آتش کشید و رفت، اما دومی هر چه دم دستش بود را آتش زد و حدود یک قرن نوادگانش در ایران ماندند و سیاهترین دوره تاریخ را برای ما رقم زدند. هر ایرانی دستکم در دوران مدرسه از جنایات مغولها در ایران کم و بیش خوانده است. با این وجود ذکر چند سطر برای پی بردن به عمق سیاهی آن دوران شاید لازم باشد. جوینی در کتاب مشهور «تاریخ جهانگشای» درباره حمله مغول به ایران مینویسد: شهر نسا یکی از شهرهای خراسان بود که برابر یورش مغول ایستادگی فداکارانهای بروز داد و سربازان قلعه نسا، فرماندهان مغول را از پای درآوردند، با این وجود مهاجمان خارجی این شهر را با دشواری بسیار فتح و سپس ۷۰ هزار نفر از مردم این شهر را اعدام کردند. یک لحظه ورزشگاه آزادی را پر از تماشاگر تصور کنید. عدد ۷۰ هزار یعنی همانقدر. جوینی همچنین نوشته که پس از حمله مغول به مرو یکی از بزرگان سادات که از مرگ رهایی یافته بود برای شمارش کشتهشدگان زمانی را که گذاشت، ۱۳ شبانه روز به این کار مشغول بود!
* تاریخسازی کرد، اما قبل از المپیک
این مقدمه نسبتا طولانی لازم بود تا متوجه شویم آنچه امروز این ورزشکار ایرانی انجام داده چه سطحی از خیانت علیه مردم و تاریخ این مرز و بوم است. سعید ملایی کیست و چه کرد؟ شاید تا چند ماه قبل فقط دنبالکنندگان ورزشهای رزمی و خبرنگاران ورزشی، کم و بیش این نام را میشناختند، اما اینک شهرتش تنه به تنه کفر ابلیس میزند؛ جودوکاری که قرار بود برای نخستینبار در تاریخ المپیک برای ما یک مدال زرین صید کند. کمتر از ۸ ماه به آغاز بازیهای المپیک تابستانی ۲۰۲۰ در توکیو باقی مانده و مدیران ورزش امید بسیار داشتند تا یک طلا را برای جودو کنار بگذارند. سرزمین مادری این رشته، ژاپن است و بدون شک در این المپیک، اهمیت خاصی به رشته محبوب میزبان داده میشود. سعید ملایی قرار بود تاریخساز شود، اما او تاریخسازیاش را ۸ ماه قبل از المپیک آغاز کرد با پشت کردن به ورزش ایران و محروم کردن ۶۰ هزار جودوکار در سطح کشور! ملایی کیست و چه کرد؟ در یک خط تعریفش میشود؛ عنصر فرصتطلبی که برای رسیدن به یک مدال، پشت پا به جودوی ایران زد. داستان از چند ماه قبل در مسابقات ژاپن آغاز شد و سناریویی که او از یک سال پیشتر آغاز کرده بود به سرانجام رسید (نامهنگاری مخفیانه با یکی از اعضای فدراسیون جهانی برای تغییر تابعیت). سعید ملایی پس از حذف در ژاپن مدعی شد، چون جان خانوادهاش در خطر بود عامدانه به ورزشکار بلژیکی باخت تا برابر جودوکاری از رژیم اشغالگر قدس قرار نگیرد. این داستانی بود که او خیلی پیشتر از اینها نوشتنش را آغاز کرده بود، اما اشتباهاتی داشت. ملایی که طی چند سال گذشته در لیگ آلمان به جودو مشغول بود در فاصله یک سال مانده به المپیک، ناگهان عدم مبارزه با ورزشکاران اسرائیلی را بهانه کرد و تغییر تابعیت داد. اما آنچه او انجام داد همچون فیلمنامهای پر از سوراخ و اشتباه بود که هر خوانندهای به محض خواندنش متوجه ضد و نقیضهایش میشود.
* سناریویی برای تعلیق ۶۰ هزار همرشتهای
هر کشوری خطوط قرمز خاص خودش را دارد و پیرو همین خطوط قرمز، ورزشکاران ما بهواسطه آنچه به عنوان یک اصل پذیرفتهشده جریان دارد، نباید برابر ورزشکاران رژیم غاصب قدس قرار بگیرند. پیش از این نمونههای زیادی بودند که قرعه بد چنین وضعیتی را برایشان رقم زد و آنها همان کاری را کردند که باید. اما سعید ملایی بدون آنکه این قضیه برایش اتفاق بیفتد باخت در ژاپن مقابل جودوکار بلژیکی را ماحصل فشارهای بیرونی علیه خودش و خانوادهاش دانست! او که مشخص بود با کمک فدراسیون جهانی جودو قصد دارد یکتنه تابوشکنی کند و در ژاپن برابر ورزشکار اسرائیلی وارد میدان شود، حذف شد و اصلا کار به آنجا نکشید. اما طبق سناریوی از پیش طراحی شده، مستقیم روانه آلمان شد و بعد اعلام کرد دیگر زیر پرچم ایران مبارزه نمیکند. به دروغ عنوان کرد جان خانوادهاش در خطر بود و بهواسطه چنین فشارهایی مجبور شد به جودوکار بلژیکی ببازد. اما آنچه فیلم مسابقه نشان میداد و اهالی جودو روی آن اصرار داشتند چیز دیگری بود. ملایی اتفاقا همه تلاشش را کرد تا برنده شود، اما نتوانست و باخت! البته بعدا برای اصلاح حرفهایش گفت که از لحاظ روانی بههمریخته بود و به همین دلیل نفهمید در چه وضعیتی پا به میدان گذاشته و باخته. همین اعتراف به این معناست که او شخصا برای باخت نرفته بود، اما بازنده شد و کار به مبارزه با حریف ممنوعه نکشید. با این وجود با کمک رئیس فدراسیون جهانی جودو، مستقیم به آلمان رفت و پس از آن براحتی هر چه تمامتر جودوی ایران را تعلیق کرد! یک تعلیق تمامعیار که موجب میشود در صورت تداوم هیچ جودوکاری از ایران پا به المپیک ۲۰۲۰ نگذارد؛ تعلیقی که موجب شده تا همین امروز ۷ تورنمنت جهانی و آسیایی مختلف را از دست بدهیم. برای او اینها هیچ ارزشی ندارد، چرا که فقط میخواهد خودش در ژاپن با هر پرچمی که شده حاضر و قهرمان شود! برای او پشت پا زدن به ۶۰ هزار جودوکار مرد و زن از نونهال تا بزرگسال هیچ اهمیتی ندارد و همه این مصیبتها را برای جودوی ایران رقم زد تا از طرف فدراسیون جهانی، مجوز حضور در المپیک را اخذ کند!
* چنگیزخان روحت شاد!
خیلیها تصور میکردند بهواسطه آلمانی بودن همسرش و بچهای که بزودی به دنیا میآید او براحتی تابعیت آلمان را میگیرد و در المپیک با پرچم این کشور حاضر میشود، اما برخلاف برنامهها، آلمان به او تابعیت نداد و ملایی که پیش از این عنوان کرده بود به دنبال تابعیت نیست و فقط میخواهد با پرچم IOC در توکیو حاضر شود ناگهان در چرخشی ۱۸۰ درجهای پا به «اولان باتور» گذاشت و در دادگاه مغولی، زیر پرچم این کشور قسم خورد که شهروند این کشور شود. کجا؟ مغولستان؛ احتمالا در قسمتی از برنامه اعطای تابعیت، به همان زبان شیرین مغولی (!) چنین چیزی را گفته: چنگیزخان روحت شاد! در قسمتی از تاریخ آمده: وقتی نیشابور به دست مغولان افتاد علاوه بر تپههایی که از اجساد مرد و زن، پیر و کودک در تمام شهر دیده میشد، تپههایی هم بود که سگان و گربهها کشتهشدگانش را تشکیل داده بودند! چندین قرن میگذرد، اما مگر تاریخ با گذشت زمان ولو هزار سال، جنایات سفاکانه یک نژاد علیه تاریخ این کشور را فراموش میکند؟ سعید ملایی سقوط را شروع کرده و حالا با سرعت تمام به سوی ناکجاآباد حرکت میکند. در سطح افقی، جرم و شتاب رابطه معکوس با یکدیگر دارند یعنی هرچه جرم بالاتر باشد شتاب کمتر است، اما وقتی بحث حرکت عمودی و سقوط آزاد مطرح میشود آن وقت قوانین فیزیک عوض میشود و این جرم است که رابطه مستقیمی با شتاب پیدا میکند؛ هر چه سنگینتر پرشتابتر و سریعتر. کسی که قرار بود نخستین مدال تاریخ جودوی ایران در المپیک را کسب کند، از آلمان تا مغولستان را دندهعقب رفت تا سرپناهی برای خودش پیدا کند زیر آوار میلیونها جسد در لابهلای تاریخ.
* سقوط فنی و روحی - روانی
حتی آنهایی که پس از پناهنده شدن ملایی به آلمان از او حمایت کردند و مدعی شدند؛ سعید حق داشت اینچنین فرار کند، وقتی نام مغولستان مطرح شد، حاضر نشدند ولو در ظاهر با او همراهی کنند. در مسابقات هفته قبل که باز هم در ژاپن برگزار شد و او در کسوت و پرچم ورزشکاران پناهنده مبارزه کرد، شاهد افت وحشتناک مردی بودیم که در این چند سال ورزشکار شماره یک وزن خود در جهان بود. باخت و حذف زودهنگامش نشان داد چگونه از بعد روحی و روانی متزلزل شده و قادر به انجام کاری نیست که پیش از این براحتی انجامش میداد. اما بر فرض اینکه فدراسیون جهانی و IOC برخلاف همه قوانین سفت و محکم خودشان به صورت غیرقانونی، اجازه حضور ملایی با پرچم مغولستان را در المپیک بدهند (با خبرغافلگیرکنندهای که همین هفته خواهید شنید متوجه چرایی غیرقانونی بودن حضور او در المپیک خواهید شد) تصور کنید پا به میدان گذاشته و با شکست همه رقبایش مدال طلای وزن ۸۱ کیلوگرم جودوی مردان جهان را کسب کرده است. آیا این مدال برای مردم ایران است؟ مجبور نیست پرچم مغولستان را در دست بگیرد و با بالا بردن عکس چنگیزخان، به این کشور ادای دین کند؟! گیرم که او طلای المپیک را کسب کرد آیا تصور میکند این طلا برای کشوری است که از سعید ملایی صفر کیلومتر، قهرمان المپیک ساخت؟ چشمانش را ببندد و وقتی پرچم مغولستان بالا رفت محکم برای شادی روح چنگیز که در این سرود ادای دینی به او هم شده، بخواند چنگیز! آسوده بخواب که بعد از هزار سال یک ایرانی برای تو طلا آورده!
* آنهایی که ماندند و ماندگار شدند و آنهایی که رفتند و فراموش شدند
سعید ملایی نه اولین ورزشکاری بود که از ایران خارج شد و برای دیگر کشورها مبارزه کرد و نه آخرینشان خواهد بود. از ورزشهای رزمی تا کشتی ورزشکارانی بودند که به دلایل اکثرا مالی، حاضر شدند به پرچم و مردمشان پشت کنند و به دنبال زندگی شخصی خود بروند. نمونه داشتیم یارانهاش را از ایران میگرفت، اما کشتیاش را برای همسایه کوچک شمال غربی! البته فرق بزرگ همه آنها با ملایی در این است که خیلی آرام و بیحاشیه پناهنده شدند و نخواستند بهای رفتنشان تعلیق همان رشته در ایران باشد و خیانت به همه دوستان و همرشتهایشان. از سرلک و رشوندنژاد جودو گرفته تا بیگی تکواندو و طهماسبی کشتی و.... آنهایی که این روزها حاضرند برای پول و درآمد خوب، راهی جمهوری آذربایجان شوند و برای آذریها کسب مدال و عنوان کنند، با وجود زشتی این کار، دستکم آنقدر شرافت داشتند که هزینه اضافه برای کشور و همتیمیهای خود فراهم نکنند. اما امروز جودوی ما در تعلیق کامل است و ۶۰ هزار جودوکار، تاوان خیانت یک فرد را میدهند. اما اگر از زاویه دیگر به این فرارها بنگریم متوجه میشویم جز یکی دو مورد خاص، دیگران هیچ موفقیتی را در المپیک کسب نکردند و تنها شاید این حساب بانکیشان بود که به قیمت خالی شدن محبوبیت بین توده، پر شد!
***
[بوسه رهبری بر مدال طلای المپیک مردانگی]
پیش از این آرش میراسماعیلی در المپیک ۲۰۰۴ آتن این فرصت تاریخی را داشت که با کسب طلای جودو، نامش را برای نخستینبار در تاریخ ورزش ایران ثبت کند. اما برخلاف فرار و گریز ملایی به دامن چنگیزخان، میراسماعیلی تمام قد به خطوط قرمز کشورش احترام گذاشت و در این سو مردم و حاکمیت این فداکاری بزرگ را قدر نهادند. قطعا بوسه رهبری بر سر و پیشانی این ورزشکار به خودی خود، مبین ارزش حرکتی است که او انجام داد و اینگونه نیست که این ایثارها بیاجر بماند. آرش که سال ۲۰۰۴ میلادی انتخاب اول مجله آمریکایی اسپورتس ایلستریتد برای کسب مدال طلای آتن در رشته جودو بود، طلا را به هر قیمتی نخواست تا نام خودش را اینچنین ابدی کند. او امروز رئیس فدراسیون جودو است و این یعنی حاکمیت ما هم از حیث معنوی و هم مادی، قدردان این دست فداکاریهاست. علیرضا کریمی برخلاف ملایی ۳ بار در ۳ مقطع به حریفان ممنوعه خورد و هر ۳ بار کنار کشید و حالا هم شانس کسب مدال طلای المپیک ۲۰۲۰ را دارد و هم مورد حمایت تمام قد مسؤولان است. شاید طلای المپیک از حیث ارزش معنوی غیرقابل قیمتگذاری باشد، اما کسب آن به هر قیمتی هم مورد تایید هیچ ورزشکاری نیست. ماندن و جاودانه شدن در ذهن مردم و تاریخ کشور، بزرگترین دستاورد هر «المپین» است، اما نه به هر قیمتی و هر شکل و وضعی. اگر قانون کمیته بینالمللی المپیک که اساسنامه مشخصی دارد، رعایت شود، بدون هیچ شک و تردیدی، خیانت ملایی به جامعه جودوی ایران بدون جواب نخواهد ماند. بزودی خبر تازهای را در اینباره میشنوید و این شاید پایان قصه پسری باشد که با سناریوسازی و دروغبافی، مقدمات فرارش را مهیا کرد و رسما حاضر شد ۶۰ هزار جودوکار کوچک و بزرگ و زن و مرد ایرانی را معلق کند تا خودش ثابت بماند!
منبع:روزنامه وطن امروز
انتهای پیام/