روز شوم
یلدا و مریم باور نمیکردند دقایقی پیش هدف آزار پسران شیطان صفت قرار گرفته اند. آنها فقط گریه میکردند! از همدیگر خجالت میکشیدند! مریم از این که داستان عاشقانه یلدا را گوش کرده است پشیمان بود و نمیدانست به خانواده اش چه بگوید! اگر پدر و مادرش میفهمیدند چه بلایی سر دخترشان آمده است یا او را میکشتند یا خودشان میمردند! تنفر در وجود یلدا موج میزد! این که چطور عشق اش بازیچه پسر شیطان صفت بوده است، برایش قابل هضم نبود! نمیخواست باور کند روزهای خوشش فقط یک خیال بود! به یاد التماس هایش افتاد و خندههای شیاطین باغ! باید انتقام میگرفت!
گزارش به پلیس
چندی پیش دختری آشفته و نگران به همراه مادرش نزد پلیس رفت و پرده از سرنوشتی تکان دهنده برداشت. دختر ۱۷ ساله که همه وجودش پر از بغض بود، جلوی چشمان مادرش رازی را فاش کرد که شنیدنش سخت بود، یلدا به تیم پلیس گفت: یک ماه پیش بود که با جوانی به نام امین در خیابان آشنا شدم. او وانمود میکرد پسر خیلی خوبی است. رفتارش هم طوری بود که تصور میکردم مناسب روزهای تنهایی ام است.
ما چند بار با هم قرار ملاقات گذاشتیم! او مرتب ابراز علاقه میکرد و من باورش کرده بودم تا این که امین به بهانه این که تنها نباشیم و یک گروه چهارنفره شویم، از من خواست یکی از دوستانم را با دوست صمیمی او به نام فرید آشنا کنم. پیشنهاد خوبی بود من با همکلاسی ام به نام مریم صحبت کردم او هم تنها بود و پذیرفت با فرید آشنا شود.
او را سر قرار بردم تا با فرید ملاقات کند. وی ادامه داد: چند روز از این قرارها گذشته بود که امین و فرید برای یک قرار چهارنفره من و دوستم را به سفره خانه دعوت کردند. قرار شد آنها با ماشین مقابل مدرسه مان بیایند تا با هم برای تفریح به سفره خانه برویم.
یلدا با گریه گفت: من و مریم بعد از تعطیلی مدرسه بود که در حوالی دولت آباد سوار ماشین امین و فرید شدیم. قرار بود به سفره خانه برویم، اما آنها بعد از چرخ زدن در خیابانها به سمت خارج تهران حرکت کردند. پرسیدیم چرا سفره خانه نمیرویم؟ بهانه آوردند که چرخی در هوای سالم میزنیم. وقتی در جادههای خاکی جلوی در یک باغ ایستادند ترسیدیم، اما شنیدیم آن جا خطری نیست.
باز اعتماد کردیم. عجیب این که در آن جا یک مرد ۳۰ ساله به نام کیومرث منتظر ما بود. وقتی با او که نگاههای پر از معنایی داشت روبه رو شدم، فهمیدم من و دوستم به تله شیطانی پسران جوان افتادهایم، همان جا خواستم من و مریم برگردیم، اما اجازه ندادند. باغ در جای خلوتی بود.
کیومرث سراغ من آمد. خواستم مقاومت کنم، اما کیومرث به زور من را که از ترس گریه میکردم به اتاق کوچکی در انتهای باغ برد. دختر دانش آموز به گریه افتاد و بعد درحالی که به سختی حرف میزد، گفت: کیومرث خواست آزارم دهد. ابتدا داد و بیداد راه انداختم. اصلا از مریم خبری نداشتم. او را صدا میزدم و گریه میکردم، اما کیومرث خونسرد بود تا این که به من شوکر زد. بی حال روی زمین افتادم. باز التماس کردم، اما توجهی نکرد و من را هدف نیت شومش قرار داد!
وقتی رهایم کردند با نفرت به آنها نگاه میکردم. مریم هم آشفته بود و گریه میکرد، بعد سوار ماشین شان شدیم و نزدیکی خانه رهایمان کردند. من و مریم در ماشین فقط گریه میکردیم تا این که پیاده شدیم. مریم گفت که او را در آلاچیق آزار داده اند و هرچه گریه کرده است توجهی نداشته اند. از مریم خواستم به خانواده هایمان اطلاع بدهیم، اما نپذیرفت.
او گفت رازش را فاش نمیکند، اما میدانم او دچار مشکلات روحی میشود! من به خانه برگشتم و ماجرا را خیلی زود به مادرم گفتم، اما میدانم مریم از ترس خانواده اش سکوت کرده است و نمیخواهد شکایتی کند.
تایید پزشکی
وقتی شکایت دختر نوجوان پیش روی قضات دادگاه کیفری یک استان تهران قرار گرفت، یلدا به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان در گزارشی آزار و اذیت وی را تایید کردند.
بازداشت شیاطین باغ
پلیس به ردیابی پسران شیطان صفت پرداخت و دو جوان ۲۲ ساله را بازداشت کرد. در بررسیها مشخص شد کیومرث که همسر و یک فرزند شش ماهه دارد به مکان نامعلومی گریخته است. تلاش برای ردیابی این متجاوز ادامه داشت تا این که ماموران وی را بازداشت کردند.
در دادگاه
نخستین جلسه تحقیق از متهمان دیروز در شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران پشت درهای بسته و غیرعلنی برگزار شد. در این جلسه دختر جوان درحالی که از مردان شیطان صفت ترسیده بود، در جایگاه به تشریح ماجرا پرداخت و برای شیاطین باغ اشد مجازات را خواستار شد. سپس امین، فرید و کیومرث به دفاع از خود پرداختند و جرمشان را به گردن یکدیگر انداختند. بنابه این گزارش، قرار است با تکمیل تحقیقات درباره این پرونده و پرس و جو از مریم، متهمان محاکمه شوند.
منبع:خراسان
انتهای پیام/