حضرت عبدالعظیم حسنی در ملاقاتی که با امام هادی (ع) داشتند، روح و حقیقت دین خود را به امام هادی (ع) عرضه میکنند.
ایشان پس از آنکه به خدمت امام هادى (ع) مىرسد. مورد استقبال گرم ایشان واقع مىشود و با جمله «انت ولینا حقا» شخصیت عظیمالشأن او ستوده مىشود، از امام اجازه مىگیرد تا دین خویش را بر ایشان ارائه کند که اگر دینش پسندیده است، تا قیامت بر آن ثابت و استوار بماند.
متن کامل این حدیث این چنین است:
«حدّثنا علىّ بن أحمد بن موسى الدقاق و علىّ بن عبد الله الورّاق جمیعا، قالا: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى، قال: حدّثنا أبو تراب عبیداللهبن موسى الرویانى، عن عبد العظیم بن عبداللهالحسنىّ، قال:دَخَلتُ عَلى سَیِّدى عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَى بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبى طالِبٍ علیهم السلام، فَلَمّا بَصُرَ بى قالَ لی:مَرحَباً بِکَ یا أبَا القاسِمِ! أنتَ وَلِیُّنا حَقّاً. قالَ: فَقُلتُ لَهُ: یَابنَ رَسولِ اللهِ! إنّى اُریدُ أن أعرِضَ عَلَیکَ دینى، فَإِن کانَ مَرضِیّاً ثَبَتُّ عَلَیهِ حَتّى ألقى الله عزّ وجلّ. فَقالَ: هاتِ یا أبَا القاسِمِ! فَقُلتُ: إنّى أقولُ:إنَّ الله تَعالى واحِدٌ لَیسَ کَمِثلِهِ شَىءٌ، خارِجٌ مِنَ الحَدَّینِ: حَدِّ الإبطالِ و حَدِّ التَّشبیهِ، و أنَّهُ لَیسَ بِجِسمٍ و لا صورَه، و لا عَرَضٍ و لا جَوهَرٍ، بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ، و مُصَوِّرُ الصُّوَرِ، و خالِقُ الأَعراضِ وَ الجَواهِرِ، و رَبُّ کُلِّ شَىءٍ و مالِکُهُ و خالِقُهُ، و جاعِلُهُ و مُحدِثُهُ، و أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ، خاتَمُ النَّبِیّینَ، فَلا نَبِىَّ بَعدَهُ إلى یَومِ القِیامَهِ، و أنَّ شَریعَتَهُ خاتِمَهُ الشَّرائِعِ، فَلا شَریعَهَ بَعدَها إلى یَومِ القِیامَه، و أقولُ: إنَّ الإِمامَ وَ الخَلیفَهَ و وَلِىَّ الأَمرِ بَعدَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِىُّ بنُ أبى طالِبٍ علیه السلام، ثُمَّ الحَسَنُ، ثُمَّ الحُسَینُ، ثُمَّ عَلِىُّ بنُ الحُسَینِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِىٍّ، ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ موسى بنُ جَعفَرٍ، ثُمَّ عَلِىُّ بنُ موسى، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِىٍّ علیهم السلام، ثُمَّ أنتَ یا مَولاىَ. فَقالَ عَلِىٌّ علیه السلام: ومِن بَعدِىَ الحَسَنُ ابنى، فَکَیفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ؟ قالَ: و کَیفَ ذاکَ یا مَولاىَ؟ قالَ: لِأَنَّهُ لا یُرى شَخصُهُ، و لا یَحِلُّ ذِکرُهُ بِاسمِهِ حَتّى یَخرُجَ، فَیملأَ الأَرضَ قِسطاً و عَدلًا کَما مُلِئَت ظُلماً و جَوراً. فَقُلتُ: أقرَرتُ؛ و أقولُ: إنَّ وَلِیَّهُم وَلِىُّاللهِ، و عَدُوَّهُم عَدُوُّ اللَّهِ، و طاعَتَهُم طاعَهُ الله، و مَعصِیَتَهُم مَعصِیَهُ الله؛ و أقولُ: إنَّ المِعراجَ حَقٌّ، وَ المَسأَلَه فِى القَبرِ حَقٌّ، و إنَّ الجَنَّة حَقٌّ، وَ النّارَ حَقٌّ، وَ الصِّراطَ حَقٌّ، وَ المیزانَ حَقٌّ و إنَّ السّاعَهَ آتِیَه لا رَیبَ فیها، و إنَّ اللهَ یَبعَثُ مَن فِى القُبورِ و أقولُ: إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَهًْ بَعدَ الوَلایَه: الصَّلاهُ، وَ الزَّکاهُ، وَ الصَّومُ وَ الحَجُّ وَ الجِهادُ وَ الأَمرُ بِالمَعروفِ وَ النَّهىُ عَنِالمُنکَرِ. فَقالَ عَلِىُّ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام: یا أبَا القاسِمِ! هذا وَ الله دینُ اللهِ الَّذى ارتَضاهُ لِعِبادِهِ، فَاثبُت عَلَیهِ، ثَبَّتَکَ الله بِالقَولِ الثّابِتِ فِى الحَیاهِ الدُّنیا و فِى الآخِرَهِ.
ترجمه:
حضرت عبد العظیم (ع): بر مولاى خود علىبنمحمّد (امام هادى علیهالسلام) وارد شدم. چون نظر ایشان بر من افتاد، فرمود: «خوشآمدى، اى ابوالقاسم! به راستى، تو از دوستان حقیقى ما هستى.»
گفتم: اى پسر پیامبر! میل دارم دینم را بر شما عرضه بدارم، که اگر مورد پسند بود، بر آن ثابت باشم تا به لقاى خداوند عزّ وجلّ برسم. امام علیهالسلام فرمود: «عقائد خود را اظهار نما.»
گفتم: من معتقدم که خداى متعال، یکى است و مانند او چیزى نیست، و از دو حدّ ابطال و تشبیه، بیرون است. خداوند، جسم و صورت و عَرَض و جوهر نیست؛ بلکه اوست که اجسام را جسمیّت داده و صورتها را صورت بخشیده و اعراض و جواهر را آفریده است. او پروردگار همه چیز و مالک و آفریننده پدیده هاست، و عقیده دارم که محمّد صلى اللَّه علیه و آله بنده و فرستاده او، خاتم پیغمبران است و پس از وى تا روز قیامت، پیامبرى نخواهد بود.
شریعت وى، آخرینِ شرایع بوده و پس از او تا روز قیامت، دینى نخواهد آمد. عقیده من درباره امامت، این است که امام پس از پیامبر صلى اللَّه علیهو آله، امیر مؤمنان على بنابىطالب علیهالسلام است و پس از او حسن و پس از وى حسین و سپس على بن الحسین و سپس محمّد بن على و سپس جعفربنمحمّد و سپس موسى بن جعفر و سپس على بن موسى و سپس محمّدبنعلى علیهمالسلام و پس از اینها، امامِ مفترض الطاعه، شما هستید.
در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمود: «و پس از من، فرزندم حسن، امام است؛ لیکن مردم درباره امامِ پس از او، چه خواهند کرد؟» گفتم: اى مولاى من! مگر جریان زندگى امامِ پس از او، از چه قرار است؟
فرمود: «شخص امامِ بعد از فرزندم حسن، دیده نمى شود و بردن اسمش بر زبانها ممنوع است تا آن گاه که [از پس پرده غیبت]بیرون بیاید و زمین را از عدل و داد پر نماید، همان طور که از ظلم و ستم پر شده است.»
گفتم: [به این امام غایب هم]اقرار دارم و نیز مى گویم: دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست، طاعت آنان، طاعت خدا و نافرمانى از آنان، نافرمانى از خداست. من عقیده دارم که معراج، پرسش در قبر، بهشت، دوزخ، صراط و میزان حق هستند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکّى نیست و خداوند، همه مردگان را زنده خواهد کرد. عقیده دارم که واجبات، پس از اعتقاد به ولایت (امامت)، عبارتند از: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر. در این هنگام، امام هادى علیهالسلام فرمود: «اى ابوالقاسم! به خدا سوگند، این [عقاید]، دین خداست که آن را براى بندگانش برگزیده است. پس بر آن، ثابت باش. خداوند، تو را بر طریق ثابت در زندگى دنیا و آخرت پایدار بدارد.»
پینوشت:
(الأمالى، صدوق: ص ۴۱۹ ح ۵۵۷، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۲۶۸ ح ۳)
انتهای پیام/