من هم به همراه همسر و فرزندانم در بولوار طبرسی شمالی و در یک منزل اجارهای ساکن شدم که با دختر عمویم همسایه بودیم. همسرانمان مقنی بودند و با چاه کنی هزینههای زندگی را تامین میکردند اگرچه فرزندان مان در مشهد مشغول تحصیل بودند و از بسیاری امکانات رفاهی و شهری بهره میبردیم، اما همواره دوست داشتم یک زندگی مجلل برای خودم فراهم کنم که رسیدن به این آرزو با درآمد شوهرم امکان پذیر نبود به همین دلیل همیشه با دختر عمویم از یک زندگی رویایی سخن میگفتم. تا این که تصمیم گرفتیم از مراکز فروش پوشاک سرقت کنیم.
داشتن امکانات رفاهی بیشتر مانند خوره به جانم افتاده بود که برای اولین بار به همراه دختر عمویم عازم یکی از مراکز تجاری شدیم، اما آن روز نتوانستیم چیزی از فروشگاه سرقت کنیم چرا که همه لباسها «تک» (دزدگیر) داشتند و اگر لباسی را بیرون میبردیم فروشنده متوجه میشد به همین دلیل به خانه بازگشتیم تا چارهای بیندیشیم. آن روز به پیشنهاد دختر عمویم قیچی کوچک، اما تیزی تهیه کردیم و روز بعد دوباره به راه افتادیم. قرار بود چند مانتوی گران قیمت را به اتاق «پرو» ببریم و با سرگرم کردن فروشندگان محل نصب «تک» را قیچی کنیم. آن روز نقشه ما طبق برنامه پیش رفت و ما با جدا کردن «تک»، مانتو را سرقت کردیم، اما مشکل این بود که مانتو نیاز به رفو داشت به همین دلیل مانتو را به یک خیاط دادیم تا آن را تعمیر کند.
اگرچه مانتو به خوبی ترمیم شد، ولی از آن روز به بعد تصمیم گرفتیم تا مانتوهای بلند را برای سرقت انتخاب کنیم و در نهایت خیاط پایین مانتو را که قیچی خورده بود کوتاه کند، ولی به دلیل آن که خیاط به ما مشکوک نشود سعی میکردیم مانتوهای سرقتی را به خیاطهای مختلف بدهیم بعد از آن هم این مانتوها را با قیمتهای مناسب به دوستان و آشنایانمان میفروختیم و پولهای حاصل از فروش مانتوهای سرقتی را برای رسیدن به آرزوهایمان هزینه میکردیم.
در حالی که همسرانمان اطلاعی از این ماجرا نداشتند و فکر میکردند با درآمد اندک آنها روزگار میگذرانیم. خلاصه من و دختر عمویم دیگر به این رفتارهای زشت عادت کرده بودیم و از هر فرصتی برای دستبرد به فروشگاهها استفاده میکردیم، ولی ترمیم مانتوهای سرقتی در خیاطی مشکلی بود که امکان داشت مورد ظن قرار بگیریم به همین دلیل به فکر چاره افتادیم تا این که روزی در سایت دیوار به آگهی فروش یک دستگاه «تک زن» برخورد کردم با خوشحالی موضوع را برای دختر عمویم بازگو و پس از تماس با آگهی دهنده آن «تک زن» را خریدم چرا که با استفاده از آن دیگر به راحتی میتوانستیم مانتو و دیگر انواع پوشاک را سرقت کنیم. خلاصه با داشتن دستگاه «تک زن» گاهی به بازار میرفتیم و لباسهایی را برای فروش سرقت میکردیم، اما هیچ گاه کسی به ما مظنون نشد تا این که اواخر شهریور گذشته دو نفری وارد یکی از فروشگاههای بازار فردوسی مشهد شدیم و یک عدد مانتو را با استفاده از غفلت فروشنده سرقت کردیم، ولی به محض خروج ما از فروشگاه ماجرای سرقت لو رفته بود و ما از تکاپوی ماموران انتظامات متوجه موضوع شدیم و داخل سرویس بهداشتی رفتیم، اما آنها با پلیس تماس گرفته بودند و این گونه ماموران کلانتری ما را دستگیر کردند حالا هم بسیار پشیمانیم و ...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ باقی زاده (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) دو متهم این پرونده در اختیار نیروهای زبده تجسس کلانتری قرار گرفتند تا بررسیهای بیشتری در این باره صورت گیرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:خراسان
انتهای پیام/