سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

چرا اپل می‌تواند، بقیه نمی‌توانند؟

در این مطلب بخشی از صحبت های «سایمون سینک» سخنران انگیزشی به تحلیل موفقیت شرکت اپل پرداخته است را می خوانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  TED مخفف سه کلمه Technology و Entertainment، Design است (تکنولوژی، سرگرمی و طراحی)؛ سخنرانی‌های انگیزشی که بر پایه واقعیات و تحلیل سازمان‌ها و افراد بسیار موفق و مطرح برگزار می‌شود و در زندگی روزمره آدم‌های زیادی در سراسر دنیا هم تاثیر گذار است. در یکی از جلسات «تد تاک»، «سایمون سینک» سخنران انگیزشی به تحلیل موفقیت شرکت اپل، مارتین لوترکینگ رهبر آزادی خواه سیاه پوستان آمریکا و برادران رایت پرداخته که چگونه اراده و باورشان به هدف، بر مشکلات پیش رو برتری یافته و آن‌ها را به انسان‌های موفقی در تاریخ تبدیل کرده است. سایمون سینک معتقد است:

چه توضیحی می‌دهید وقتی بقیه می‌توانند چیز‌هایی را به دست بیاورند که بر خلاف همه پیش بینی‌هاست؟
برای نمونه، چرا شرکت اپل این قدر نوآور است؟ سال به سال آن‌ها نوآورتر از همه رقبایشان هستند در حالی که آن‌ها فقط یک شرکت رایانه‌ای هستند درست مثل بقیه، آن‌ها دسترسی مشابهی دارند به همان استعدادها، به همان بنگاه‌ها، به همان مشاوران، به همان رسانه، پس چگونه است که آن‌ها به نظر می‌رسد چیز متفاوتی دارند؟ یا چرا مارتین لوترکینگ رهبر جنبش حقوق مدنی شد؟ او تنها کسی نبود که در دوران قبل از حقوق مدنی آمریکا رنج برده بود و او قطعا تنها سخنران بزرگ روزگارش نبود. چرا او؟ و چرا برادران رایت توانستند هواپیمای موتوری تحت کنترل انسان بسازند وقتی که مطمئنا تیم‌های دیگری هم بودند که شایسته‌تر بودند با سرمایه بیشتر...

حدود سه سال و نیم پیش من کشفی کردم {این سخنرانی مربوط به سال ۲۰۰۹ است} الگویی وجود دارد، تمام رهبران بزرگ و الهام بخش و همه سازمان‌ها در جهان، مارتین لوترکینگ یا برادران رایت یا شرکت اپل، همه آن‌ها درست در یک مسیر فکر می‌کنند، عمل می‌کنند و ارتباط برقرار می‌کنند و این کاملا در جهت مخالف بقیه است، تنها کاری که کردم مدون کردن روش آن‌ها بود و این احتمالا در دنیا ساده‌ترین نظریه است و من آن را «دایره طلایی» می‌نامم. «چرا؟ چگونه؟ چه چیز؟» این نظریه مختصرتوضیح می‌دهد چرا بعضی سازمان‌ها و رهبران می‌توانند الهام‌بخش باشند جایی که دیگران نمی‌توانند. تک تک افراد و سازمان‌ها در این سیاره می‌دانند که چه می‌کنند، صد درصد. بعضی می‌دانند چگونه آن را انجام می‌دهند، آن چه به آن ارزش آفرینی متفاوت می‌گویند. اما خیلی خیلی کم هستند افراد یا سازمان‌هایی که می‌دانند چرا کاری را انجام می‌دهند و «چرا» منظورم «سودآوری» نیست. منظورم از چرا این است که هدفتان چیست؟ انگیزه تان چیست؟ باورتان چیست؟ سازمان شما به چه دلیل وجود دارد؟ چرا صبح از تخت خواب برخاستید؟ روش تفکر ما، روش کار ما، روش ارتباط برقرار کردن ما از بیرون به درون است. بدیهی است ما از روشن‌ترین مسائل به طرف مبهم‌ترین می‌رویم. اما رهبران و سازمان‌های الهام‌بخش، صرف نظر از اندازه‌شان، صرف نظر از صنعت‌شان، همه می‌اندیشند، عمل می‌کنند و ارتباط برقرار می‌کنند. از درون به بیرون.

برای نمونه همزمان با برادران رایت، سامول پیوپان لنگلی هم روی پروژه پرواز انسان کار می‌کرد و از دپارتمان جنگ ۵۰ هزار دلار بودجه گرفته و بهترین‌ها را هم استخدام کرده بود، اما ما هیچ گاه نام او را نشنیدیم. تفاوت او با برادران رایت این بود که او دنبال شهرت و ثروت بود و کسانی هم که با او کار می‌کردند به چک حقوقشان فکر می‌کردند، برادران رایت، اما رویا و هدف خود را دنبال می‌کردند و کسانی را در کنار خود جمع کرده بودند که به هدف آن‌ها باور داشتند، در رویای آن‌ها سهیم بودند و برای آن می‌جنگیدند، آن‌ها تعریف می‌کردند که هربار با برادران رایت بیرون می‌رفتند، پنج سری وسایل می‌بردند، چون تا تاریکی هوا این تعداد دفعاتی بود که آن‌ها می‌توانستند سقوط کنند. برادران رایت تمام هزینه خود را از یک مغازه دوچرخه‌سازی تامین می‌کردند و هیچ کدام تحصیلات دانشگاهی هم نداشتند.

نیویورک تایمز و هیچ کدام از نشریات دنبالشان نبودند. اما آن‌ها به راه و هدفشان کاملا باور داشتند و سرانجام در هفدهم دسامبر ۱۹۰۳ برادران رایت پرواز کردند و هیچ‌کس آن جا نبود که حتی ببیند و مردم چند روز بعد متوجه این واقعه شدند. گواه دیگری که لنگلی، انگیزه اشتباهی داشت این است که روزی که دید برادران رایت پرواز کردند او از کار دست کشید. او می‌توانست بگوید: «این یک دستاورد شگفت انگیز است دوستان. اما من بر پایه فناوری شما آن را پیشرفته‌تر می‌کنم.» او «اولین» نفر نبود. «پولدار» نشد. «معروف» نشد و به آن چه می‌خواست هم نرسید. اما برادران رایت با تمام کمبود امکاناتی که داشتند به هرآن چه می‌خواستند رسیدند، زیرا باور داشتند به کاری که می‌کردند و افرادی هم که در کنارشان بودند یک رویا را دنبال می‌کردند پس آن‌ها مانند تمام کسانی که با یقین به سمت رویای خود رفتند، موفق شدند. مخاطب و مشتری کاری را که کرده‌اید نمی‌خرند؛ مردم دلیل کارتان را می‌خرند. هدف تجارت کردن با افرادی است که به آن چه شما باور دارید؛ باور دارند.

منبع: روزنامه خراسان

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.