سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

راهبرد جدید ایران: آمریکا در بن‌بستِ یک تصمیم مهم پیرامون آینده منطقه

از زمانی که روزولت منافع عربستان و آمریکا را همراستا اعلام کرد تاکنون تغییرات زیادی در منطقه و همچنین در نیاز واشینگتن به نفت رخ داده است، اما واشینگتن هنوز انگیزه‌های دیگری برای حضور در منطقه دارد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «اصلاً چرا آمریکا باید در خلیج فارس باشد؟» این پرسش مهمی است که این روز‌ها بار دیگر ذهن تحلیلگران غرب را به خود مشغول کرده است. ایالات متحده در معادلات کنونی، خود را مجبور به حمایت از سلطنتی کرده که نه تنها دموکراتیک نیست، بلکه خود نیز حاضر به جنگ برای پیشبرد اهدافش نیست، یعنی عربستان سعودی.

کیث جانسون در فارِن پالسی بار دیگر بعد از حمله به آرامکو این پرسش را مطرح کرده و نوشته است «آیا ایالات متحده باید جان و مال مردمش را برای حفاظت از جریان نفت در خلیج فارس بدهد آن هم در زمانی که دانلد ترامپ رئیس جمهور کشور دائماً می‌گوید آمریکا دارای استقلال انرژی است؟»

چه کسی آمریکا را اولین بار به خلیج فارس متعهد کرد؟

در سال‌های جنگ جهانی دوم بود که فرانکلین روزولت رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرد دفاع از عربستان سعودی و منابع سرشار نفتش، راهی برای دفاع از منافع ایالات متحده است. بعد از او ترومن نیز همین تعهد را تکرار کرد و یک اتحاد راهبردی با اسرائیل به راه انداخت که تا کنون باقی مانده است.

به طور جدی‌تر در دهه ۱۹۸۰ و بعد از خروج کامل برتانیا از غرب آسیا یا به قول خودش «نواحیِ شرق سوئز» بود که این تعهد شکل گرفت. جیمی کارتر در دکترین خود آورده بود که ایالات متحده اجازه نفوذ خارجی در منابع نفتیِ خلیج فارس را نخواهد داد حتی اگر نیاز به اقدام نظامی باشد. زمانی که جنگ عراق علیه ایران آغاز شد، آمریکا به خود اجازه داد این تعهد خود را در قالب نظامی عملی کند. یکی از بهانه‌هایی که دولت آمریکا برای ارسال نیرو به عراق در جنگ با کویت (۱۹۹۰-۱۹۹۱) می‌آورد، همین تقویت منافع ایالات متحده در حفاظت از جریان نفت بود.


اولین بار فرانکلین روزولت بود که گفت دفاع از عربستان و منابع سرشار نفتش، راهی برای دفاع از منافع ایالات متحده است.

در آن زمان آمریکا روزانه دو میلیون بشکه نفت از کشور‌های خلیج فارس وارد می‌کرد و اروپاییان و ژاپن که متحد آمریکا بودند نیز بیش از این نفت منطقه را می‌خریدند. اما الان اوضاع فرق می‌کند. بیش از یک دهه است که آمریکا نفت خودش را تولید می‌کند و کمتر از یک میلیون بشکه از منطقه وارد می‌کند. اروپا نیز همین‌طور. برای همین طبق نقل فارن‌پالسی سه چهارم بشکه‌های خلیج فارس به مقصد آسیا حمل می‌شود نه اروپا یا آمریکا.

اما همانطور که گفته شد، آمریکا فقط به خاطر نفت در خاورمیانه نیامد بلکه در کنار آن دو هدف دیگر نیز داشت که استیون کوک در یادداشت شورای روابط خارجی آمریکا نیز بدان اشاره کرده است: حفاظت از امنیت اسرائیل و مراقبت از اینکه بعد از خروج انگلیس، هیچ قدرت تأثیرگذاری در منطقه از نفوذ برخوردار نشود.

ترامپ و تصمیم حیاتی

بعد از حمله به آرامکو، کاخ سفید در دوراهیِ یک تصمیم مهم قرار گرفت که نشان می‌داد سهم انگیزه اول یعنی تأمین امنیت جریان نفت نسبت به دو انگیزه دیگر تا چه اندازه است ... همان‌گونه که فیلیپ گوردن کارشناس شورای روابط خارجی آمریکا نوشته است «دولت می‌داند که اگر نتواند به این حمله پاسخ دهد، تهران تقویت می‌شود، اما همچنین ترامپ می‌داند که حمله نظامی به ایران ممکن است یک منازعه بزرگتر را موجب شود، بحرانِ جهانیِ انرژی ایجاد کند، قیمت گاز ایالات متحده را افزایش دهد، یک سالِ منتهی به انتخابات را با رکود سپری کنند و ارمغانش خشم در پایگاه سیاسی‌اش باشد که روی او برای اجتناب از جنگ‌های بیشتر در خاورمیانه حساب می‌کنند».

شاید یکی از دلایلی که کارتل‌های قدرتمند در آمریکا قصد دارند او را مهار کنند، همین مخالفتش با تداوم حضور در منطقه از زمان تبلیغات انتخاباتی‌اش باشد. او بعد از حمله به آرامکو توییت کرد «چرا ما باید سال‌ها مسیر‌های کشتیرانی را برای کشور‌های دیگر محافظت کنیم بدون اینکه هزینه‌ای جبران شود؟» این لحنِ رئیس‌جمهور آمریکا یعنی کارتل‌های نفتیِ آمریکا و متحدان منطقه‌ایِ واشینگتن اگر می‌خواهند ایالات متحده از مالیات مردمش برای آن‌ها کار کند، باید سود بیشتری نصیب دولت آمریکا کنند. ظاهراً طبق برآورد‌ها بالغ بر ۸۰ میلیارد دلار به صورت سالانه از جیب مردم آمریکا برای این لشگرکشی هزینه می‌شود.

حالا برخی تحلیلگران مانند اسکات ساویز می‌گویند هنوز ماندن در خلیج فارس برای آمریکا سود دارد، چون می‌تواند تحولات آیندهِ منطقه را طبق منافع خود شکل دهد، نه یک ابرقدرت دیگر؛ و الا پیش از خروج از منطقه باید به این پرسش پاسخ دهد که آیا قرار است روسیه و چین نقش پررنگ‌تری در غرب آسیا به دست آورند؟ یااینکه فضا را برای ارتش قریب‌التأسیس اروپایی باز می‌کند؟ ژاپن که در قوانین اساسی‌اش محدودیت قرار داده شده و هند نیز ارتشش به سمت شرقِ کشورش تمایل دارد تا غرب، بنابراین از بحث خارج‌اند.

به نظر کیث جانسون، چین با ناوگان گسترده دریایی و انگیزه‌ای که برای جانشینی آمریکا در همه حوزه‌ها دارد، مهمترین کاندیدِ حضور در خلیج فارس بعد از آمریکا است و شاید همین واقعیت، از مهمترین دلایل عدم تمایل ترامپ به خروج از منطقه با همه ادعاهایش باشد. چین همچنین بزرگترین مصرف‌کننده نفت در جهان و بزرگترین واردکننده آسیاییِ نفت از خلیج فارس است. این کشور در سال‌های اخیر در بنادر متعددی حضور یافته، پایگاه نظامی در جیبوتی دارد و نیروی دریایی‌اش را در عملیات ضد دزدی دریایی در سواحل سومالی شرکت می‌دهد.

با این حال لیل گلدستین بر این باور است که چین می‌داند خلیج فارس باتلاق قدرت‌های بزرگ است بنابر این ترجیح می‌دهد خود را درگیر تنش سیاسی نکند، بلکه با تقویت روابطش با قدرت‌های منطقه به صورت بلاواسطه از تأمین منافعش مطمئن باشد. پرفسور، ولی نصر استاد کالج جان هاپکینز در آمریکا می‌گوید «ما اختلافات را تشویق می‌کردیم. منافع چین در خاورمیانه در این نیست که سعودی را رویاروی ایران قرار دهد. آن‌ها می‌خواهند همه در بازی باشند».

جمع‌بندی

آمریکا بخاطر هزینه‌های غیرقابل پیش‌بینی از حمله به ایران صرف نظر می‌کند، اما به ویژه به دلیل احتمال نفوذ چین و روسیه حاضر به خروج از منطقه هم نیست. بنابر این تلاش می‌کند همزمان با حضور، هزینه‌های آن را کاهش دهد که یکی از آن‌ها کاهش حمایت از عربستان سعودی است.

حمله به آرامکو و اسیرشدن چند هزار نیروز مزدور سعودی نشان می‌دهد ریاض اکنون در جنگ با یمن به نقطه سختی رسیده است و جز با حمایت‌های خاص آمریکا نمی‌تواند آن را ادامه دهد. بالاگرفتن احتمال تقابل عربستان و ایران در صورت بالاگرفتنِ جنگ یمن، ترامپ را بر آن خواهد داشت که از حمایت‌های خاص، صرف نظر کند و این یعنی عربستان در ماه‌های آینده مجبور به فرونشاندن آتش جنگ و لغو حملات گسترده‌ای است که تا کنون انجام می‌داده، هر چند احتمالاً درگیری با ایران را در یمن ادامه می‌دهد.

از آن طرف حملات ایران که صدور نفت از خلیج فارس را با مشکل مواجه کرده، پیامی به تحریم‌های آمریکا نیز هست و فقط به جنگ یمن مرتبط نیست. کاخ سفید باید در مورد روابطش با ایران به یک تصمیم قاطع برسد. سران ایران در این زمینه با هم متحدند که اگر آمریکا به تعهدات برجامی بازنگردد، خواسته‌های واشینگتن را برآورده نخواهند کرد. حالا توپ در زمین آمریکا است. اولین پاسخ، همراهی با فروکش‌کردن جنگ یمن است، اما کافی نیست. تبادلات نفتی و بانکی ایران باید برقرار شود.

اگر کاخ سفید نخواهد پاسخ نظامی به حملات ایران بدهد، یعنی راهی جز بازگشت تدریجی به تعهدات برجامی ندارد. او یا این کار را می‌گذارد برای بعد از انتخابات تا رقبای انتخاباتی نتوانند این عقب‌نشینی ترامپ را به سخره بگیرند یا به شرط اینکه تهران تا پیش از انتخابات آمریکا به یک توافق جدید تن در دهد، پیش‌شرط‌های تهران را برای بازگشت به میز مذاکره برآورده خواهد کرد.

منبع: مشرق

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.