سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گمشده ای که جستجوی آن زندگی این مرد را به تباهی کشاند

آن قدر در منجلاب مواد افیونی و الکل فرو رفته بودم که انگار بیهوده برای زنده ماندن دست و پا می‌زدم آن روز‌ها فقط برای رسیدن به مواد تلاش می‌کردم و هیچ هدف دیگری نداشتم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مرد میان سال که در حسرت جوانی از دست رفته اش روزگار می‌گذراند در حالی که بیان می‌کرد روزی در پی کسب اعتبار با پشتوانه دیگران بودم و به دنبال یافتن این گمشده زندگی ام را به تباهی کشاندم درباره سرگذشت تلخ خود گفت: با وجود آن که خیلی از معتادان همواره دیگران را در انتخاب مسیر غلط زندگی مقصر می‌دانند، اما من همه لوازم پیشرفت و رشد و بالندگی را داشتم حمایت‌های مادی و معنوی پدر و مادرم مرا به ادامه تحصیل ترغیب می‌کرد تا جایی که به تحصیلات عالیه رسیدم.

همسری پاک و مهربان داشتم که در همه صحنه‌های تلخ و شیرین زندگی پشتیبانم بود، اما برای افتادن در منجلاب اعتیاد و الکل خودم متهم ردیف اول هستم چرا که هیچ وقت قدرت ذاتی و عزت نفسم را جدی نگرفتم با آن که ظرفیت و لوازم مهم موفقیت در زندگی من وجود داشت، اما همواره به دنبال گمشده‌ای بودم که دستم را بگیرد و یک باره اعتبار و قدرتی باورنکردنی به من هدیه کند چرا که در انجام امور روزمره نوعی ترس و آشفتگی در وجودم موج می‌زد و احساس ضعف و ناتوانی می‌کردم به همین دلیل همواره به دنبال انسان‌های خاص و قدرتمندی بودم تا به پشتوانه قدرت آن‌ها بر ضعف هایم سرپوش بگذارم و اعتباری کسب کنم.

در همین روز‌ها بود که یکی از دوستانم سیگار، الکل و مواد مخدر را نشانم داد او بساطش را پهن کرد و مرا بر سفره نامرد الکل و مواد مخدر نشاند. اولین بار وقتی با الکل همنشین شدم و به مواد مخدر تکیه زدم گویی قدرت و لذت اغواکننده‌ای در وجودم شکل گرفت. احساس کردم گمشده‌ای را پیدا کرده ام که سال‌ها به دنبالش بودم دوران طلایی و لذت جویی شروع شد انگار در این عالم زندگی نمی‌کردم و برای رسیدن به این لذت‌های فانی هر روز مصرفم را بالاتر می‌بردم چرا که با گذشت زمان حساسیت جسمی و روحی به مصرف مواد و الکل پیدا کرده بودم اگر ساعتی دیرتر مواد به بدنم می‌رسید زمین و زمان را به هم می‌کوبیدم و آرام آرام در مرداب مرگ فرو می‌رفتم و دیگر از آن لذت‌های اولیه خبری نبود. مواد مصرف می‌کردم تا زنده بمانم همه اوقاتم صرف تهیه و مصرف مواد می‌شد غافل از این که سلامت عقل را هم از دست داده بودم.

خسارت‌های زیادی به اطرافیانم وارد می‌کردم به طوری که افسار زندگی از دستم خارج شده بود و دیگر میلی به ادامه این زندگی نکبت بار نداشتم. بار‌ها به فکر ترک اعتیاد افتادم و راه و روش‌های زیادی را تجربه کردم به گونه‌ای که حتی پزشکان و روان پزشکان نیز در درمان من عاجز مانده بودند به آخر خط رسیده بودم و در اندیشه ام فقط مرگ را می‌دیدم که مرا همراهی می‌کرد. در این شرایط بود که تصمیم به خودکشی گرفتم چرا که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم در این افکار سیر می‌کردم که ناگهان خدا دستم را گرفت و یکی از اعضای انجمن الکلی‌های گمنام را سر راهم قرار داد با ناامیدی همراهش شدم چرا که چند ساعت دیرتر هم مرگ به سراغم می‌آمد برایم فرقی نداشت.

وقتی پا در جمع معتادانی مانند خودم گذاشتم گویی دنیا رنگ دیگری داشت همه آن‌ها قبول کرده بودند که در برابر مواد مخدر و الکل عاجز و ناتوانند آن جا بود که من هم پذیرفتم الکل و مواد، گمشده من نیست بلکه یک حس دروغین و فریبنده است که باعث سقوط، بی اعتباری و سرشکستگی من شده است تا جایی که مرا به مرز خودکشی رساند. آن جا بود که فهمیدم من یک معتاد الکلی هستم و با آدم‌های دیگر فرق دارم قبول کردم که برای رسیدن به موفقیت و آرامش مصرف مواد چاره ساز نیست و باید با شناخت استعداد و توانایی هایم دست به زانو بگیرم و با یک «یاعلی» روزگار دیگری را آغاز کنم. امروز ۹ سال از آن «یاعلی» گفتن می‌گذرد و من خود را از همه وسوسه‌های شیطانی مواد و الکل دور نگه داشته ام. اکنون خانواده ام دوران طلایی زندگی ام شده اند و من عاشقانه پا به انجمن الکلی‌های گمنام می‌گذارم تا شاید ...

ماجرای واقعی با همکاری روابط عمومی انجمن الکلی‌های گمنام

منبع:خراسان

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.