سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایتی هولناک از قتل فروشنده خودرو توسط قهرمان بوکس / قاتل: با یک ضربه به آبگاه کشتمش و او را در چاهی ۱۷ متری انداختم!

اوایل سال ۷۷ بود، یک مرد مثل همیشه و هرروز از خانواده اش خداحافظی کرد تا برای مسافرکشی خانه‌اش را در جنوب تهران ترک کند.


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آن شب این مرد به خانه بازنگشت و انتظار‌ها به طول انجامید، اما هیچ اثری از او به دست نیامد و مشخص شد او به طرز مرموزی ناپدید شده است.

با برنگشتن این مرد ۴۷ ساله به نام حسن، همسر وی به همراه بستگانش به جست وجوی بیمارستان‌ها، پزشکی قانونی و کلانتری‌ها دست زد و با به دست نیاوردن سرنخی از شوهرش ابتدا پلیس را در جریان قرار داد و وقتی پرونده پلیسی تشکیل شد صبح روز بعد به مجتمع امور جنایی تهران رفت.

با ادعا‌های این زن با دستور قاضی دادگاه جنایی پرونده گم‌شدن حسن در اختیار کارآگاهان اداره ۱۱ آگاهی پایتخت قرار گرفت و سرهنگ به گذر ماموریت یافت تا پرده از سرنوشت مرد ناپدید شده، بردارد.


داغ ترین حوادث امروز:

تازه‌عروس ۲۰ روزه مغز داماد را با چکش متلاشی کرد/ پای برادر شوهر عاشق‌پیشه در میان است!

دختر دانشجو قربانی توطئه نامزد خیانتکار

قتل تازه داماد در دسیسه عروس ۲۰ روزه

داستان عجیب بدشانس‌ترین دزدان پایتخت

آزادی از زندان برای تکرار سرقت‌های سریالی

قتل دوست قدیمی به خاطر ارتباطی کثیف!

سرگذشت عجیب یک دوچرخه دزد!

بخشش در یک قدمی چوبه دار


در نخستین اقدام، شماره خودروی حسن، برای توقیف به سایت پلیس مخابره شد و از سوی دیگر همسر این مرد هدف تحقیق قرار گرفت.

زن جوان که آشفته بود در بازجویی‌ها ادعا کرد شوهرش با هیچ کس اختلافی نداشت او نان آور خانه شان بود و نمی‌داند شوهرش در چه سرنوشتی گرفتار است، اما شک ندارد بلای بدی بر سرش آمده است چرا که حسن هیچ شبی بیرون از خانه نمی‌ماند.

همزمان با این تحقیقات بود که خودروی حسن پیدا شد و با دستور بازپرس آن را توقیف کردند و به پارکینگ انتقال دادند.

مدتی از تحقیقات پلیسی نگذشته بود و در حالی که هیچ سرنخی برای یافتن حسن در دست نبود، یک مرد با در دست داشتن مدرک و دست نویس و حکم قضایی از دادگاه عمومی آبیک قزوین به اداره آگاهی تهران مراجعه کرد.

این مرد که خود را محمود و از قهرمانان رشته رزمی فول‌کنتاکت معرفی می‌کرد وقتی در برابر افسر پرونده راننده مسافرکش حضور یافت با ارائه حکم قضایی خواستار صدور مجوز تحویل خودرو شد.

سرهنگ به گذر وقتی حکم قضایی را دید با خواندن جمله در صورت احراز مالکیت، مجوز تحویل خودرو صادر شود، پی برد این مرد با ادعایی مبنی بر این که خودروی توقیف شده زیر پایش را خریداری کرده است سعی دارد، آن را تحویل بگیرد و این درحالی بود که هیچ کس از خانواده حسن اطلاع نداشت مرد گمشده که خودرواش را به سختی خریده بود و تنها منبع درآمدش بود فروخته باشد مگر این که تصمیمی برای رهایی خانواده اش و زندگی جدیدی گرفته باشد.

بدین ترتیب، قهرمان ورزش رزمی توسط سرهنگ به گذر تحت بازجویی قرار گرفت تا چگونگی آشنایی اش با مرد گمشده فاش شود.

تو چه آشنایی با حسن داشتی؟
زیاد او را نمی‌شناختم، یک‌بار که به عنوان مسافر سوار خودروی او شدم، حسن بین صحبت هایش گفت می‌خواهد پیکانش را بفروشد، من که مقداری پول داشتم، خواستم آن را به من بفروشد و حسن هم پذیرفت.

یعنی تو پیکان را خریدی؟
بله البته پول آن را کامل نپرداخته ام، در یک قولنامه دست نویس با هم قرار گذاشتیم با پرداخت همه پول خودرو در محضر، آن را به نام من کند فقط بخشی از پول پیکان را دادم.

چه تاریخی این قرار و مدار‌ها را گذاشتید؟
به یاد ندارم، در قولنامه نیز تاریخی ننوشتیم، اما به یاد دارم که حسن می‌گفت خیلی خسته است از زندگی اش راضی نیست و می‌خواهد با زنی که به تازگی آشنا شده اند به یکی از شهر‌های شمالی سفر بروند و برای همیشه با او در شمال زندگی کند.

کی شنیدی حسن گم شده است؟
خیلی منتظرش بودم تا این که بیاید، هیچ نشانه‌ای از او نداشتم، بلاتکلیف مانده بودم تصور می‌کردم او بعد از این که زندگی جدیدش در شمال عادی شود سراغم خواهد آمد تا مابقی پول را بگیرد و خودرو را به نام من بزند تا این که وقتی سوار بر خودروام در آبیک قزوین تردد می‌کردم ماموران گشت از من خواستند توقف کنم، آنان گفتند دستور توقیف خودرو را دارند، هر چه اصرار کردم باورشان نشد خودرو را خریده‌ام ومن را هم دستگیر کردند.

مگر مدرکی نداشتی؟
آن‌ها کاری به مدرک نداشتند، وقتی به دادگاه رفتم آن جا قولنامه را ارائه دادم و قاضی با صدور قرار کفالت این حکم قضایی را صادر کرد تا با مراجعه به شما بی‌گناه بودن من مشخص شود.

چه کسی کفیل تو شد؟
برادرم. برادرانم در اسلامشهر نمایشگاه خودرو دارند و با تایید اعتبار کاری‌شان من آزاد شدم.

اگر برادرانت نمایشگاه خودرو دارند، چرا قولنامه دست نویس است؟
خیلی عجله داشتیم، به خاطر همین مهلت نبود در نمایشگاه قولنامه را تنظیم کنیم.

شغل تو چیست؟
گاهی در مغازه خودروی برادرم کار می‌کنم.

پس چرا قولنامه ناشیانه تنظیم شده است؟
چطور مگه؟! گفتم که عجله داشتیم.

چطور عجله داشتید، در خریدن خودرو هم خریدار و هم فروشنده سعی می‌کنند خیلی دقت کنند، غیرعادی نیست؟
در آن شرایط چاره‌ای نداشتیم.

بگو حسن کجاست؟
من اطلاعی از او ندارم، آخرین‌بار وقتی دیدمش که می‌خواست به سفر برود.

اگر از او اطلاعی نداری، حتماً دست به قتل زده‌ای؟
یعنی چه، چرا قتل؟

یا او را در جایی زندانی کرده‌ای یا این که سر به نیستش کرده‌ای؟
من قهرمان ورزشی هستم، دان ۵ دارم چرا باید آدمکش باشم.

من هم نمی‌دانم، اگر او را کشته باشی امضا جعلی است و گرنه؟
به چه چیزی باید اعتراف کنم، می‌دانم بالاخره رازم فاش می‌شود.

حالا شدی یک ورزشکار!
وسوسه شدم، خیلی به پول نیاز داشتم و از سویی همیشه با دیدن برادرانم که خودرویی دارند حسرت می‌خوردم تا این که سوار ماشین حسن شدم، او مرد معتادی بود و خواست خودرواش را بخرم.

من که مدت‌ها منتظر چنین موقعیتی بودم او را به محله چهاردانگه کشاندم و با به دست گرفتن دسته کلید از او خواستم قولنامه دست نویس را امضا کند، وقتی حسن امضایش را روی قولنامه انداخت با یک ضربه بوکس به ناحیه آبگاه، او را کشتم.

جسدش را چه کردی؟
با پیدا کردن یک چاه جسد را به عمق ۱۷ متری انداختم و فرار کردم.

با اعترافات محمود به ارتکاب جنایت، اکیپی از ماموران با شناسایی چاه، اسکلت مرد ناپدید شده را بیرون کشیدند و این قهرمان ورزش‌های رزمی با صدور حکم قصاص بعد از مدت‌ها زندانی بودن به دار مجازات آویخته شد.

منبع: روزنامه خراسان

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار حوادث ، حوادث ، قتل
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
محسن زابلی
۲۳:۲۷ ۱۵ مهر ۱۳۹۸
واقعا که عجب دنیایی شده
حمید
۲۳:۲۷ ۱۳ مهر ۱۳۹۸
آخه پول انقدر ارزش دارد؟ جان یک مرد زحمت کش. پدر زحمت کش. شوهر زحمت کش. بگیری؟ آخه چه کردی به اصطلاح ورزشکار.
ناشناس
۲۲:۱۴ ۱۳ مهر ۱۳۹۸
قهرمان بوده؟ قهرمان چی؟ آدمکش بوده نه قهرمان.