او تا پایان جنگ، به جز ایامی که به خاطر مجروحیت، در بیمارستان های تهران یا دیگر شهرها بستری بود، در عملیات های مختلفی حضور یافت و در یگان های آتش بار و توپخانه به خدمت پرداخت.
«صد روسی» نام خمپاره ای است که از سوی دشمن مورد استفاده قرار می گرفت و یکی از حوادث مهم این کتاب را رقم زده است.
این کتاب را میثم رشیدی مهرآبادی طی دو سال تحقیق و نگارش، آماده چاپ کرده و توسط انتشارات شهید کاظمی راهی بازار نشر شده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
ناگهان یکی دو تا خمپاره سمت ما آمد. «ناصر اصفهانی» دقیقاً پشت من و به فاصله نیم متری، داخل کانال ایستاده بود. من صدای ته قبضه را شنیدم و تا آمدم بگویم بچه¬ها مواظب باشید و حرکت کنم، دنیا زیر و رو شد. ابتدا اصلاً متوجه نبودم و بعد از مدتی به خود آمدم و دیدم داخل کانال، طاقباز افتاده¬ام. چند متر جلوتر از من، یکی دو تا از بچه های دیگر از جمله «حاج عباس روحانی» هم مجروح شده بودند. جراحت آن¬ها خیلی کاری نبود و داخل سنگرها رفته بودند. فقط من و ناصر داخل کانال افتاده بودیم. من برگشتم و دیدم ناصر با صورت به زمین افتاده و چند ترکش به پهلو و کمرش خورده. ترکشی بزرگ هم به پشت گوش راست و داخل سرش رفته بود. ناصرِ نازنین با صورت روی خاک-های نرم کنار کانال که موقع تردد بچه ها از بالای آن می¬ریخت، افتاده بود. من هنوز متوجه جراحاتم نشده بودم. آمدم به ناصر کمک کنم تا خفه نشود که تازه متوجه شدم پای راستم از زیر زانو قطع شده و پای چپم هم از پنجه، ترکش خورده و از وسط قاچ شده است!
«صد روسی»؛ روایت زندگی جانباز عبدالعلی یزدانیار به کوشش میثم رشیدی مهرآبادی در قطع رقعی و 112 صفحه، توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.
انتهای پیام/