این گونه رابطه من و فرشته آغاز شد تا این که مدتی بعد تصمیم به ازدواج با او گرفتم چرا که خانواده اش وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند و در حاشیه شهر مستاجر بودند به همین دلیل فکر میکردم چنین دختری توقع زیادی از من ندارد و در روزهای سخت مرا تنها نمیگذارد. خلاصه خیلی زود زندگی مشترک ما که با یک عشق و لبخند خیابانی شکل گرفته بود به مسیر همدلی و همراهی کشیده شد و من همه تلاشم را به کار میبردم تا او احساس خوشبختی کند، ولی همسرم هر روز با یک بهانه واهی مشاجره و درگیری به راه میانداخت او مدعی بود در خانه حوصله اش سر میرود و باید اوقاتش را در پارکها یا منازل دوستانش بگذراند.
مادرش نیز که در دوران نامزدی ادعا میکرد باید مقابل رفتارهای اشتباه دخترش بایستم حالا از او پشتیبانی میکرد که هر زنی نیاز به تفریح و سرگرمی دارد چرا که همسرم باردار نمیشد و همین موضوع دستاویزی برای لجبازی با من و رفت و آمدهای بی حد و حساب با دوستانش شده بود بالاخره پس از پنج سال مداوا و رفتن نزد پزشکان زیاد صاحب دختری زیبا شدیم و سه سال بعد هم خداوند پسری به ما عطا کرد، اما مشکلات حاد زندگی ما از زمانی شکل گرفت که همسرم مدعی بود من با زنان و دختران غریبه ارتباط دارم. نمیدانستم چگونه به او ثابت کنم که من با هیچ کس ارتباطی ندارم و از صبح تا شب در بازار کار میکنم تا مخارج زندگی را تامین کنم.
در این میان خودروی پژو ۴۰۵ من همواره دست همسرم بود تا با خانواده اش به تفریح برود یا امور شخصی خودش را انجام بدهد بارها با همین خودرو تصادف کرد و من هر بار خسارت آن را میپرداختم، ولی همسرم هیچ گاه برای خرید لوازم منزل یا فروش لوازم قدیمی از من اجازه نمیگرفت تا این که حدود چهار سال قبل یک گوشی هوشمند خرید و با ورود به شبکههای اجتماعی روزگار مرا سیاه کرد از آن روز به بعد با حجاب و آرایش نامناسب پشت فرمان مینشست و برای تغییر دکوراسیون منزل پولهای زیادی را هزینه میکرد.
دیگر به رفتارهایش مشکوک شده بودم تا این که سال گذشته روزی که به آرامی وارد منزل شدم صدای همسرم را شنیدم که تلفنی با فردی در آن سوی خط صحبت میکرد، اما سخنان او نشان از یک ارتباط نامتعارف مخفیانه داشت. من که از مدتها قبل به او سوءظن داشتم به همان شمارهای که روی آن نام «مهین» ثبت شده بود زنگ زدم که مردی تماسم را پاسخ داد، ولی بلافاصله تماس را قطع کرد به همین دلیل فرشته را تحت فشار قرار دادم تا حقیقت ماجرا را بگوید. او هم که دیگر چارهای نداشت در حالی که میگفت غلط کردم، ادعا کرد
با آن جوان از حدود دو ماه قبل آشنا شده است و تنها یک بار آن جوان غریبه را ملاقات کرده است و ... با این حرفهای همسرم دنیا روی سرم خراب شد و ناخودآگاه به یاد چگونگی آشنایی خودم و فرشته افتادم با خودم فکر میکردم وقتی سرآغاز عشقی در خیابان باشد عاقبتی جز این نخواهد داشت تازه آن جا بود که فهمیدم همسرم در دوران مجردی اش و با معرفی یکی از دوستانش نیز با جوان دیگری ارتباط داشته و زمانی که من به خواستگاری اش رفتم با آن جوان قطع ارتباط کرده است و ...
این در حالی است که همسرم به خاطر همین آشنایی خیابانی به من نیز اعتماد ندارد و با رفتن نزد رمال و هک کردن گوشی تلفنم بر این اختلافات دامن میزند. دیگر تحمل این وضعیت برایم امکان پذیر نیست و تنها چاره رهایی از این کابوسهای وحشتناک را در طلاق میبینم. شایان ذکر است به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) پرونده این زوج در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:خراسان
انتهای پیام/