بیشتر بخوانید: سرنوشت شوم اعضای خانهای که شیرهایها مقابل آن صف میکشیدند/ باند ساقیها با نفرین یک پیرزن منهدم شد! + جزئیات
تا این که روزی سیامک در مسیر زندگی ام قرار گرفت. آن روز با یک لبخند خیابانی همه چیز را فراموش کردم و به او دل باختم به طوری که سرنوشتم به کلی تغییر کرد و من درگیر عشقی سیاه شدم. خیلی زود ارتباطهای تلفنی و دیدارهای حضوری من و «سیامک» به ازدواج رسید. قرار شد به مدت یک سال به عقد موقت سیامک درآیم تا با خصوصیات اخلاقی یکدیگر بیشتر آشنا شویم. به همین دلیل موضوع ازدواجم را از فرزندانم مخفی کردم تا این که این مدت به پایان رسید. اگرچه عقد موقت ما به طور رسمی در هیچ محضری ثبت نشده بود، دوباره تصمیم گرفتیم صیغه نامه خودمان را به مدت پنج سال دیگر تمدید کنیم، ولی باز هم به خاطر اعتمادی که به او پیدا کرده بودم به دنبال رسمیت بخشیدن قانونی به این ازدواج نبودم فقط روزی فرزندانم را دور هم جمع کردم و ماجرای ازدواجم را با آنها درمیان گذاشتم با وجود این باز هم خودم در بیرون از منزل کار میکردم و هزینههای زندگی را میپرداختم. به همین دلیل هیچ مشکل و اختلافی با سیامک نداشتم چرا که او هیچ پولی برای تامین مخارج من یا فرزندانم نمیداد.
روزگار ما به همین ترتیب میگذشت تا این که روزی سیامک پیشنهاد کرد با فروش قطعه زمینی که افزایش چند برابری داشت منزل خوبی برایم بخرد تا از اجاره نشینی رهایی یابم من هم با این پیشنهاد موافقت کردم و همسرم زمین را فروخت و پولش را به حساب من واریز کرد. چند روز بعد او منزل ویلایی بزرگی را در حاشیه شهر پیدا کرد و با این بهانه که دوست ندارد همسرش به بنگاههای معاملات رفت و آمد کند مدعی شد خانه را میخرد و قولنامه آن را به نام من ثبت میکند. روز بعد درحالی که یک برگ قولنامه دستی را به من نشان میداد پول هایم را گرفت، ولی قولنامه را به من نداد.
من هم که هیچ گاه تصور نمیکردم همه اینها یک نقشه زیرکانه و حساب شده است، اسباب و اثاثیه ام را جمع کردم و در آن منزل ساکن شدم، ولی هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که بهانه گیری و ناسازگاریهای سیامک شروع شد. او با هر بهانه واهی مرا کتک میزد و فرزندانم را از خانه بیرون میانداخت. من که نمیدانستم در پس این ماجراها نقشه شومی وجود دارد برای حفظ زندگی ام تلاش میکردم تا این که حدود یک هفته قبل با یک بهانه پوچ دعوایی به راه انداخت و پس از کتک کاری شدید، با این بهانه که مدت صیغه نامه ام به پایان رسیده است من و فرزندانم را از خانه بیرون کرد و دیگر به منزل راه نداد.
آن جا بود که از حرف هایش فهمیدم مرا اغفال کرده و پول هایم را بالا کشیده است درحالی که شاهدی نیز برای اثبات ادعایم ندارم، اما فقط این را میدانم که این عشق و عاشقیهای خیابانی هیچ عاقبتی جز بدبختی ندارد به طوری که اکنون حتی نمیتوانم موضوع ازدواجم را نیز ثابت کنم و ....
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عباس زمینی (رئیس کلانتری سپاد) ماجرای شکایت این زن در مسیر رسیدگی قضایی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:خراسان
انتهای پیام/
چه برسه به یک مرد غریبه