سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

دستخط عاشقی؛

اینجا کلمات به احترام شما تمام قد می ایستند

خبرنگاران جوان قم این بار با قلم عشق و ارادت،دلنوشته‌هایی از اولین سفرشان به قطعه‌ای از بهشت را روی کاغذ آوردند.

به گزارش خبرنگار  گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ازقم،سفر به سرزمین کربلا،جزء بزرگ ترین آمال و آرزوی خیلی ها از کودکی است،جایی که واژه دعوت و قسمت در آن بر عمق روح و جانت عجیب می نشیند،آن‌هایی که برای اولین بار قدم در ره سفر عشق می گذارند،جزء شیرین‌ترین و به یادماندنی ترین خاطرات عمرشان می شود،حس و حالی که وصف ناپذیر  است و در کلام نمی گنجد.

این بار خبرنگاران  جوان قم همان زائر اولی های سفر عشق، میهمان ویژه  قطعه ای از بهشت خدا روی زمین شدند در شهریوری که اردیبهشتی ترین ماه سال های عمرشان شد.

خبرنگاران جوان  قم گوشه ای از حال و هوای ویژه شان از اولین سفر به سوی سرزمین عشق را با دستخط عاشقی به روی کاغذ آوردند که در ادامه می خوانید.


زینب کهنی _چندروزی از سفر گذشته بود که گفتند دل نوشته بنویسید، دستم به قلم نمی‌رفت، زبانم بند آمده بود و کلمات در ذهنم گم شده بودند هر وقت که خواستم شروع به نوشتن کنم تنها این شعر، به ذهنم می‌رسید:


اینجا برای از شما نوشتن هوا کم است
دنیا برای از شما نوشتن مرا کم است

نمی دونستم از کجا باید شروع کنم،غریب نبودم با نوشتن، اما از شما نوشتن مرکبی می‌خواهد به عمق دریا.

گویند نگریستن به شوکت،عظمت و زیبایی طول عمر می‌آورد،با دیدن حرم کبریایی شما انگار سال ها به عمر و روح وجانم افزوده شد، غیر از به تماشا نشستن و نظاره گر بودن، این همه عظمت  هر چیز دیگری بی ارزش بود. نه دستی بود تا یارای قلم برای نوشتن باشد ونه ذهنی که یاری گر آن، که کلمات را کنار هم بنشاند.

سال‌ها در کنار مزرعه‌های اجدادی از راهی نه چندان دور و به رسمی که پدر ومادر به من آموخته بودند خدمت تان سلام می‌رساندم، اما حال که شما را از نزدیک دیدم وعطر وجودتان روح وجانی دوباره به من بخشید.


مهربان مولایم، دلم را مابین، بین الحرمین باصفایت که با نخل‌های خرما زینت داده شده و آن گوشه‌ی دنج ضریح شش گوشه ات که مامن نجوا هایم بود جا گذاشته ام.


آقا جانم به تصویر کشیدن اشک شور واشتیاق زائر اولی هایت بسیار سخت، اما زیبا بود همه مثل هم بودیم مات ومبهوت، با هر سوالی که از حال دلشان در آن لحظه، بعد از سال‌ها زائرت شدن، می‌پرسیدم حال دل خودم هم دگرگون می‌شد.


آقا جانم، بودید و دیدید اولین نگاهشان به بارگاهتان را، بی اختیار اشک ریختند و بی اختیار‌تر دست بر روی سینه در برابرتان به زانو درآمدند وفقط توانستند هق هق کنان جوابگوی دوربین باشند.


هیچ میکروفون ودوربینی نمی‌تواند عشق به شما و خاندانتان را به تصویر بکشد، حس درونی زائر اولی بودن را به تصویر کشیدن که، دیگر هیچ.

مولا جان، چه زیبا بود رخصت گرفتن از برادرتان برای دیدار با شما، چه سنت زیبای دیرینه ای، چه به جانم نشست. چه زیبا بود دست و پا زدن در سیل خروشان آن همه عشق ،ما بین زائران ات برای رسیدن به ضریح شش گوشه ات و در گوش شما نجوا کردن و راز دل گفتن ونیاز طلبیدن و بس زیبا‌تر از آن مسیر یک ساعته را در میان موکب‌های اربعین ات طی کردن برای رسیدن به حرم پدر بزرگوارتان در نجف.

هر کجا رفتم گفتم به امید دیدار، مرز مهران پایان سفر بود و من کوله به پشت، شکرالله گویان روح وجانم را در قطعه‌ای از بهشت به جا گذاشتم، به امید دیدار دوباره در اربعین.

 

فاطمه اکبری _اصلا چه کاری بود؟داشتم زندگیمو می کردم،چی شد که عشقت به دلم افتاد...انگاری از زمانی که از مادر متولد شدم عاشقت بودم،شنیدم می گن عاشقی شوق دیدار میاره،دقیقا لحظه ای که دلم پر کشید برای دیدنت، "تو" منو دعوت کردی..!گفتم مگه ممکنه من کجا زیارت کربلا کجا !!اما همه چی دست به دست هم داد تا مرا به تو برساند...با اشک دل چمدونم رو بستم در محضر بی بی حضرت معصومه(س) بودم که رو به حرم بانوی کرامت گفتم یعنی واقعا من زائر کربلا شدم؟!تمام مسیر گیج و سرگردان بودم، دلیل حال نامعلومم رو نمی دونستم...وقتی رسیدم با هر قدمی که به سویت برمی داشتم نفس هایم به شمارش افتاد.


همش می گفتم نکنه من لایق دیدار نباشم نکنه مانعی سر راه "من و تو" قرار بگیره،این استرس امانم را بریده بود، اما لحظه ی دیدار فرارسید!وقتی نگاهم قفل به گنبد طلایت شد دلیل حال نامعلومم رو فهمیدم تازه فهمیدم ما چه عاشق و معشوقی بودیم،اصلا چگونه بگویم،از کجا بگویم که فقط حال مرا کسی می فهمد که بار اول تو را دیده باشد.


ألسَلامُ عَلَیکَ یٰا أبٰاعَبدِاللهِ الْحُسَینِ
ألسَلامُ عَلَیکَ یٰا أبَلفَضلِ الْعَباس


سلام بر پسر پیغمبر، سلام بر سقای تشنه لب هیچ می دانی چقدر راه رو گذرونم تا به تو برسم؟؟؟نمی دانم حال دل من فقط این است یا تمام آنهایی که پا در این جولانگاه عشق می گذارند این چنین رسوای تو می شوند پابند اینجا شده این دل، نمی دانم چه جوابی برایش مهیا کنم.


بعد از برگشت چگونه آرامش کنم اگر جمعه شد و بهانه کربلایت را داشت چگونه آرامش کنم اگر دلتنگ ایوان طلا شد چگونه تسکینش دهم مگر می شود دلی که یکبار اینجا قدم گذاشته را وقتی دلتنگ می شود را آرام کرد.


آقای خوبم فقط قول برگشت دوباره این دل پراز معصیت رو آرام می کند،خلاصه که فرقی نمی کنه کدوم نقطه از زمین باشی وقتی پای عشق در میان باشد همه جذب یک نقطه می شویم...


پیر و جوان ندارد وقتی برگزیده شوی رهسپار سفر مولا می شوی.لبیک یاحسین(ع) لبیک یا مهدی (عج).

نرگس حیدری -من غریبم از دیار کریمه اهل بیت مهمانت شدم،به امید مهمان نوازیت آمده ام،تمام آرزویم بودی مثل آرزوی خیلی‌ها بودنت تو آقای غریبانی،آرزویم این است که درصحرای غمت آواره شم،حال که از شهر عشق عزیمت می‌کنم،دلم را اینجا جا می گذارم،تنها امیدم به اربعینت دوخته شده،برای اربعین غمت لحظه شماری می‌کنم،حال اگر لایقم بدانی باز قدم در وادی عشق می‌گذارم با پای پیاده،گام به گام قدم به قدم عمود‌ها را پشت سر می گذارم...' عمود ۱۵۰۰ لحظه ناب وصال...

الهه صبوحی_ از حرم به حرم، به حرمی بار‌ها متوسل شدی تا روزی ات حرم حسین(ع) شود...

آن روز رسید و حرم دخت موسی بن جعفر (ع)شد محلی برای بدرقه به سوی حسین(ع).

چقدر تشنه بین الحرمین بودم،چقدر شب‌های جمعه زیارت حضرت ارباب و سالار سپاهش را التماس کردم،وعده دیدار محقق شد،قدم زدن در بهشت برین آن هم در شب جمعه،بغض غم انگیزی که در تعویض پرچم عزای حسین داشتم.


بیشتر بخوانید؛حضور خبرنگاران قم در آیین تعویض پرچم گنبد سیدالشهداء


صفای ایوان نجف که عمری سپری شد تا لحظه‌ای در کنار شاه نجف باشم،همه این صحنه‌ها آشناست،همه این لحظه‌ها را از شبکه‌های پنجره فولاد رضا دیده ام،عشق حرم داشتم تا به حرم برسم .،عشقی که مبدأ آن بهشت رضا (ع) بود به بهشت حسین (ع) رسید،بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا.

زهرا متقیان نژاد_شهریور ۹۸ برای اولین بار بود که پس از سال  ها اشتیاق مثل هر مسلمانی شیعه ای که آرزوی زیارت حرم آقا امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل العباس(ع) بود راهی عتبات عالیات شدم سفری پر از عشق و دلدادگی که فقط با دیدن می شد احساس کرد که در کربلا و نجف و کاظمین و سامرا چه گذشت حس غریبی بود وقتی در بین الحرمین در شب اول محرم پرچم ها تعویض شد و ندای لبیک یا حسین در این مکان  مقدس و رویای طنین انداز شد.

شاید سال ها بگذرد تا دوباره قسمت و روزی ما بشود تا این لحظات را در محرم بتوانیم با چشمانمان نظاره  گر باشیم بی شک سفر کربلا و همراهی با دوستان خاطره ای بود که هیچ گاه فراموش نمی شود.

فاطمه فرمانی_فردوس ماست تابه ابد روضه الحسین تنها بهشت اهل ولا، کربلای توست یااباعبدالله الحسین علیه السلام. 


دختری هستم از اهل زمین که نخستین بار بعد از ۲۷سال ازنزدیک با سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام دیدار می‌کنم حال سعادتمند دیدار و زیارت از نزدیک ضریح دو عشق وفادارو بالبان تشنه؛ آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام وآقا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شوم.


آخ... عجب حال و هوایی دارد قرارگرفتن در سرزمین عشق؛ بین الحرمین بین دو گنبد طلایی.
چه کنم با روی سیاه ارباب پسندید مرا
ماجرای من و معشوق پایان نیست مرا
دل اگر نذر حسین است خریدن دارد
اشک اگر مال حسین است که ریختن دارد
همه عالم و آدم به فدایت ارباب
غم ارباب به دل‌ها چه کشیدن دارد
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام.


اما چه سخت است در غیاب گوهر نایاب،مادری از جنس گوهر و مهربانی، نایب الزیاره شدن که خود در دل آسمان همجوار شده است با آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام واهل بیت ایشان، حال این من زمینی، برای نخستین بار در کنار ضریح آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام یادی می‌کنم از آن سفر کرده آسمانی،آقا جان تو را به جان مادرت قسم چشمان مرا فقط برای یک دقیقه به دیدار مادرم روشن بنما،ومرا حاجت روا بفرما (آمین).

انتهای پیام/ش

دلنوشته های خبرنگاران جوان قم در سرزمین عاشقی

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.