سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

زهکلوت از شنیده‌ها تا واقعیت/ وصله محرومیت برتن مردمی مهربان و ساده!

زهکلوت، شهری کوچک و البته دور از دسترس درجنوب شرقی استان کرمان درمیان محرومیت وخشکسالی، جایی که باید دیده شود.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از کرمان  صبح زود است واذان گفته اند، تک و توک مردم شهر از خواب شبانگاهی بیدارشده و سر برسجده شکرالهی گذارده اند و عده‌ای همچنان مست از باده خوابی که می‌چسبد. وعده دیدارمان با همراهان نزدیک اداره زندان است کمی به ۵ و نیم صبح مانده است که با دو وانت دو کابین متعلق به بسیج دانشجویی از کرمان خارج می‌شویم.

مقصدمان زهکلوت شهری دور دست در دل کویر و خشکسالی است، جایی که در همه عمر آنرا ندیده، اما سرگذشت ناکامی‌ها و بی مهری‌هایی که می‌چشد را در صفحات خبرگزاری زیاد بارگذاری کرده ام، به شدت مشتاق دیدن این منطقه استان هستم.

شهرستان رودبارجنوب در بین دیگر شهرستان‌های کرمان بدلیل بعد مسافت با مرکز استان در محرومیت بیشتری واقع شده است و جبرطبیعت و خشکسالی نیز بر این محرومیت افزوده است.

مسافت تا منطقه رودبار بسیار طولانی است و تکان‌های خودرو همراه با مزاح و خنده همراهان نادیده گرفته می‌شود‌  ،شاید درضمیر ناخودآگاه همگی تصمیم گرفته ایم خیلی غر نزنیم و شاید هم این تکان‌های شدید برای خروج از یکنواختی زندگی شهری مان نیاز باشد!

حدود ۷ونیم صبح در شهر جیرفت میهمان بسیج دانشجویی صبحانه را خورده و جیرفت را به مقصد رودبارجنوب در فاصله ۳۲۰ کیلومتری از مرکز استان کرمان ترک می‌کنیم.

منطقه‌ای که گویش خاص رودباری که تاحدودی شبیه لهجه بلوچی است، دارند و با سنت‌های خاص خودشان که یکی پوشیدن لباس عبا مانند برای مردان و لباس‌های رنگارنگ زی دار(نوعی دوخت سنتی جلوی لباس) برای زنان ودختران است، اعتقاد دارم اگر پاک کنی برداشته وغبار از چهره رودبار جنوب  بزداییم با تمام داشته هایش منطقه ای است که شاید بتوان هزار و یکشب شهرزاد را در آن دید!

خبرنگار صدا وسیما را در شهر رودبار سوار می کنیم و کمی جلوتر کنار پلیس راه رودبار- ایرانشهر به جاده روستای هیرگلو  وارد می‌شویم .در مسیر جاده بقایای درختانی که درسالهای اخیر توسط قاچاقچیان چوب بریده شده و به خارج از کشور برده شده اند به شکل غم انگیزی دیده می شوند، هیرگلو جایی است که عده‌ای جوان بسیجی ازدانشگاه آزاد کهنوج به همراه مردان آبادی زیرسایه نگاه تیززنان محلی درحال ساخت یک مسجد هستند.

دختران قربانی فقر و محرومیت فرهنگی!

مسجدی که پهن شدن فرش هایش درحالی که هنوز سقفی ندارد نشان از علاقه شدید مردم برای داشتن یک مسجد است شاید همه منتظرند زودترسرپناهی برای دل‌های رنج دیده خود بسازند، سیاهه‌های عزای حسین در ماه محرم بر در و دیوار نیم ساخته مسجد دیدنی است ؛یک طلبه سید درحالی که لباس محلی‌ها را برتن دارد در حال سیمان کاری درجمع دیگران دیده می‌شود و پسرکان بازیگوش نوجوان نیز با شتاب وعجله‌ای دوست داشتنی درمیان دعوا  و کری خوانی، آجر ومصالح را ازفاصله دورتر به نزدیک مسجدمی آورند، حضور بومی‌ها ومهربانی بیش ازحدشان برای کمک به گروه جهادی، دیدنی است. یکی از زنان نیزبرای کارگران خانه خدا چای تازه دم آورده است.

سیدمهدی نبوی طلبه مبلغ اعزامی ازقم است که به گفته خودش چندسالی است که به این روستا و دیگر روستا‌های اطراف برجک سفرمی کند و با مشکلات و آسیب‌های اجتماعی موجود در منطقه رودبار جنوب آشناست.

وی درحالی که آثار گرد وخاک و سیمان برصورتش مشخص است درباره نگرانی هایش برای مردم این روستا و دیگر روستا‌های رودبار که بار‌ها به مقصد این مناطق عازم شده است می‌گوید.

نگرانی بزرگش فقر فرهنگی منطقه و آگاهی کم  مردم منطقه از نیاز‌های اجتماعی ودینی شان است.‌

او می‌گوید: ما اینجا مساجدی داریم که حتی قرآن وم فاتیح ندارد! و جوان‌ها بعضا می‌گویند ما قرآن در خانه ومسجد محل نداریم که بخواهیم استفاده کنیم این درحالی است که ما در دانشگاه فردوسی مشهد صحیحین بخاری را تدریس می کنیم!

دست‌های سیمانی طلبه سید روستا نشان از روحیه تواضع وی دارد، هر چند دقیقه یک بار برمی گردد و کار دو بنایی که دیوار‌های نزدیک سقف را می‌سازند نظاره می‌کند، ازبالا رفتن دیوار‌های مسجد خوشحال است چرا که به کارکرد‌های مسجد درفرهنگ و زندگی اجتماعی مردم اعتقاد ویژه‌ای دارد.

ازحمایت‌های مردمی برای برگزاری مراسم‌های مختلف جشن و عزاداری می‌گوید : این مردم حمایتی از سوی دولت‌ها در مقاطع مختلف ندیده اند در نتیجه این دیده نشدن‌ها باعث محرومیت در بعد فرهنگی شده است به گونه‌ای که مردم این مناطق به سبب نبود مدیریت در زندگی ناشی از همین فقر فرهنگی در نیمی از سال از فروش محصولات زندگی را می‌گذرانند و نیمی از سال چیزی برای خوردن ندارند وباید دست به دامان نهادهای امدادی شوند.

حجت الاسلام نبوی به حضور نداشتن مدیران بین مردم اشاره کرده وگفت: اگر همان گونه که طلبه ودانشجو دراین مناطق حضور دارد و تلاش می‌کند تا مرهمی بر درد ورنج مردم باشد، مدیران نیز در گرمای بالا صرفا حضور فیزیکی پیدا کرده و برکار نظارت می‌کردند قطعا با تلاش همگی سرعت حذف محرومیت از ۱۰ سال به زیر ۵ سال وحتی ۳ سال می‌رسید. 

از دید وی نبود مشاوره‌های خانواده در این مناطق نیز خلا بزرگی است و همین نبودن‌ها گاهی درمسائلی که می‌توان با حضور مشاور خانواده آن را درمان کرد به افسردگی‌های شدید و بیمار بودن آنان برای ادامه عمرتبدیل شده و نیز دعوا‌های قومی وقبیله‌ای برسرمسائل این چنینی را باعث می شود.

جای تعجب است که در شهر زهکلوت که نزدیک‌ترین شهر به این روستاهاست نیز هیچ مشاور خانواده‌ای وجود ندارد!

نبوی می‌گوید: نیاز داریم روحیه جهادی در بین روحانیون طلبه و نیز مدیران ما بیشتر شود تا کار‌ها سرعت بگیرد.

ظاهر روستا زیاد تمیز نیست چند خانمی که آنجا هستند نبود حمام را بزرگ‌ترین مشکل شان می‌دانند، از نظر بهداشت محیط نیز پراکنده بودن کود‌های حیوانی در روستا نکته نگران کننده‌ای است.

باید هیرگلو را ترک کنیم تا به روستای برجک برویم، روستایی که چند گروه جهادی از دانشگاه فرهنگیان حضور دارند.

گرمای هوا نزدیک به ظهر اینجا بالای ۴۴ درجه می‌رسد شاید هم دماسنج‌ها نمی‌توانند هرم وداغی هوا را واضح نشان دهند، به عبارتی هوا ازشدت گرما خفه است، تعدادی جهادگر دختر چادری به محل اسکان برگشته اند، صورت هایشان علی رغم وجود نقاب سوخته و چادر‌ها و کفش هایشان خاکی است همگی به رنگ خاک وساده اند.

خانم ادیبان مسئول فرهنگی خانم‌ها وآقای رستمی مسئول اردوی جهادی از دانشگاه فرهنگیان استان کرمان در منطقه برجک هستند که با ما به صحبت می‌ایستند!

خانم ادیبان به همراه خانم سالاری که بومی منطقه کهنوج در نزدیک رودبار است و کار ترجمه لهجه محلی‌ها را انجام می‌دهد برگزاری کلاس‌های آموزشی و فرهنگی برای دانش آموزانی که در روز‌های طولانی تابستان کاری جز رمه گردانی ندارد را برعهده دارند.

نکته جالبی که در صحبت‌های وی است علاقه بچه‌ها به استفاده از آموزش‌های مختلف برخلاف حجم بالای کارشان است، بچه‌ها اغلب در این فصل درگیر کارخرما چینی و نیز چوپانی برای کمک به امرار معاش خانواده هستند و بعد از کار خسته و بی رمق دوان دوان خود را به محل برگزاری کلاس در مسجد محل و یا هرجا که جهادگران حضور دارند، می‌رسانند تا بهره‌ای هرچند کم ببرند و چه عجیب است سرعت فراگیری این بچه ها! در ۶ روز حضور نیرو‌های جهادی بعضا در برخی مهارت‌ها خوب درخشیده اند که باید برای دریافت آن مهارت چند ماه  مداوم وقت گذاشت! یاد دانش آموزان پولدار و بی استعدادی می‌افتم که در شهر‌های بزرگ علی رغم همه هزینه‌ها هنری از خود بروز نمی‌دهند!

ادیبان می‌گوید: آموزش‌های درسی شامل علوم و ریاضی می‌شود و در بخش‌های فرهنگی آموزش قرائت قرآن، احکام و یا کلاس‌های هنری در نظر گرفته شده است.

مقداری دیگ و سینی بزرگ در راهرو مدرسه محل اسکان گروه جهادی وجود دارد و یکی از دانشجو معلمان نیز آشپز گروه است.

یکی از خانم‌های جهادی ما را به خانه دهیار روستا می‌برد تا از زبان وی برخی مشکلات روستا را بشنویم  مزاحم خواب ظهرگاهی وی شده ایم اما ماحصل گفتگو این است که: مردم این روستا مدتهاست کنتور آب دارند، اما هنوزآب لوله کشی درب خانه‌ها نیامده است! درطرح بنیاد مسکن برای ساخت خانه برای افراد فقیر نیز دهیار از ارسال پرونده‌های مردم روستا به بنیاد مسکن خبر می‌دهد والبته از بی توجهی‌ها و پشت گوش گذاشتن های دستگاههای دولتی!‌

آقای دهیار می‌گوید: برخی افراد اینجا به سبب نبود آب و یا خانه درست وحسابی،  به جاه‌های دیگر کوچ کرده اند.

سرباز معلمان وضعف در آموزه‌های پایه‌ای دانش آموزان

شتاب زده به محل اسکان جهادگران برمی گردیم تا از فرصت کم استفاده بهینه کنیم؛ آقای رستمی مسئول اردوی جهادی اعزامی دانشگاه فرهنگیان نیز جوانی کم سن وسال است که درنگاهش نوعی سماجت وجدیت را برای کار می‌توان دید.

او درباره کار‌های گروه جهادی شهید شهسواری می‌گوید: چند سال است در این منطقه فعالیت می‌کنیم، محور اصلی کار ما آموزش و ایجاد عدالت آموزشی در منطقه است،  سال قبل شروع به نیازسنجی کردیم  تا متوجه شدیم یکی مناطق نزدیک به اینجا مدرسه ندارد وکلاس درس نیز کپری بود، ساخت مدرسه را در روستای سبزپوشان از توابع این منطقه آغاز کردیم که امیدوارم در سال آینده بهره برداری برسد.

او اظهار داشت: در کنار فعالیت مدرسه سازی با مشکلی بنام ضعف در آموخته‌های ابتدایی روبرو هستیم که تصور می‌کنم به سبب حضور سرباز معلم در این مناطق است؛ درنتیجه درپایه‌های بالا بعضا حد نصاب‌های ابتدایی آموزشی مانند حساب و جدول ضرب و امور ابتدایی را ندارند که سعی داریم کمبود‌های آموزشی را درحد ممکن رفع کنیم.

رستمی بیان کرد: محاسبات ریاضی، قرائت و علوم از مهم‌ترین نیاز‌هایی بود که باید برای دانش آموزان دوره آموزشی گذاشته می‌شد که ما برای تاثیرگذاری بیشتر آموخته‌ها روی دانش آموز، در سه مقطع  از سال در اینجا اردو جهادی داریم.

مردم برجک در اشتیاق مهارت آموزی 

مسئول اردو جهادی دانشگاه فرهنگیان با اشاره به فشرده بودن دوره آموزشی اظهارکرد: امسال سومین دوره فعالیت جهادی ما در منطقه است از سال قبل نیز بحث منطقه برجک را هدف قرارداده و شناسایی کاملی از منطقه بدست آوردیم درنتیجه فعالیت هایمان هدفمند شده و اکنون به این نتیجه رسیدیم که باید ضمن ایجاد مطالبه جدی برای این مردم به بحث‌های توسعه مهارت‌ آموزی کمک کنیم.

رستمی مانند یک مدیر جهادگر فکر می‌کند و تصمیم می‌گیرد یاد واژه آتش به اختیار که رهبر انقلاب مطرح کردند می‌افتم؛ " مردم درمسکن و خوراک وپوشاک مشکل دارند، فعالیت ما مثل سرم است درد را موقت تسکین می‌دهد در حالی که باید مثل واکسن محرومیت را رفع کند" این حرف‌ها را این جوان آتش به اختیارمی زند و ادامه می‌دهد: اگر بتوانیم در بحث اشتغال زایی، حتی کار‌های کوچکی ایجاد کنیم تا مردم از این فقرخارج شوند کمک بزرگی است.

جوان هستند و کم سن وسال والبته درس آتش به اختیاری رهبر انقلاب را به خوبی فراگرفته اند، از فقر مردم ناراحت بوده ودر حال تلاش برای ایجاد شغل برای هستند تا روستا ومردم رنج دیده آن از این شرایط سخت خارج شوند.

از برجک خارج می‌شویم به ما گفته اند به میل فرهاد می‌رویم که جز دورافتاده‌ترین روستا‌های منطقه رودبار و در واقع از جمله چند روستای اصلی استان است که به شدت محرومیت را تجربه می کند، درمسیر بیش از ۴ بار علی رغم تلاش راننده‌های ماهر بسیجی، خودرو‌ها در شن زار‌ها گیر کرده و عبور را سخت می‌کند، خبری از سرسبزی نیست وهمه جا تشنه کمی آب و تشنه کمی رسیدگی است.

بعد از دو ساعت طی مسیر به منطقه‌ای می‌رسیم که تانکر سیار آبرسانی در ارتفاعی بلندی وجود دارد ،برخی از درختان در این محدوده نیز با آبیاری قطره‌ای سیراب می شوند؛ ناصر بهروز مسئول ناحیه بسیج دانشجویی استان کرمان که با ما آمده است، می‌گوید: کار نصب تانکر و پمپاژ آب برای روستا باتلاش اعضای بسیج دانشجویی سال قبل انجام شده است. درهمین حین پیرمرد روستایی که چند بطری با خود دارد و برخی از آن‌ها را برای نگهداشتن خنکای آب با پارچه‌ای پوشیده است ازکنارمان می‌گذرد چند دقیقه با وی خوش و بش کرده درباره زندگی و نیز وضعیت خانواده پرجمعیتش گفتگو می‌کنیم و گروه به مسیر خود ادامه می‌دهد.

خانه‌های خاکستری حق مردم چاه ابراهیم نیست

بالاخره به روستای چاه ابراهیم که هسته اصلی کار جهادی است، می‌رسیم روستایی خاکستری رنگ که نگاه متعجب ما را به خود جلب می‌کند، چندین ردیف خانه تک اتاق ! مانند شهرکی در چند ردیف ساخته و محل زندگی مردم منطقه شده است، این ریتم تصنعی و غیربومی آن هم در یک  روستا نامناسب است.

هراتاقک خاکستری یک سرویس بهداشتی درکنارش دارد وکولرگازی تنها چیزی است که گرمای مغزسوز این منطقه را کمی فرو می‌نشاند.

هنوز ردپای کپر‌ها در این محدوده دیده می‌شود، اما گویا کپرنشینان افرادی هستند که متعلق به روستای محروم دیگری بوده وبه امید خانه دار شدن در این همسایگی زندگی می‌کنند مردم با دیدن ماشین های متعلق به سپاه لبخند می زنند گویا چهره ها برایشان آشناست مردان دست تکان می دهند وزنان شال های رنگی شان را حجاب صورت می کنند.

ما را به محل اسکان دختران دانشجوی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد هدایت می کنند، بیش از ۲۰ دختر دانشجو در یک اتاق متوسط که خود تاریخچه غم انگیزی دارد، اسکان یافته اند دو سه نفر از جهادگران خسته خوابیده اند و دو سه نفر درحال رفت وآمد برای برنامه ریزی برای کلاس‌های عصر بچه‌های روستا هستند.

فرمانده بی غل وغش گروه جهادی خواهران دانشگاه با لیوان آب پلاستیکی به استقبال ما می‌آید گویی شیرین‌ترین شربت گوارای جهان را در این گرما وعطش ساعت یک بعد از ظهر یکی از روز‌های شهریورماه آن هم با دمای بیش از ۴۴ درجه به ما داده اند، آب را نوشیده وکمی خوش وبش می‌کنیم هرچند لحظه یک بار صدای خنده دانشجو‌ها وشوخی هایشان با یکدیگر می‌آید ما نیز در زیرخنکای کولرگازی در قسمت شاه نشین اتاق روی پتوی ساده بسیجی‌ها لم داده  ومثلا میهمان هستیم.

نماز شکسته است و در میان وسایل وشلوغی اتاق مهرنمازی پیدا کرده و به نماز می‌ایستیم. یکی از دختر‌ها درحال تعریف ماجرای این خانه و صاحبان آن است، می‌گوید: اینجا خانه نوعروس ونودامادی بوده است که عاشق یکدیگر بوده اند، عروس جوان ۴۰ روز بعد از ازدواج بدلیل بیماری فوت می‌کند وهمسرش تمام وسایل خانه را دست نخورده رها کرده از اینجا می‌رود.

دخترجوان می‌گوید: داماد بعد از ۶ سال هنوز ازدواج نکرده است وطاقت دیدن این خانه را ندارد خانواده داماد نیز اجازه نداده اند کسی دست به وسایل عروس جوان شان بزند.

اینجا خواب معنا ندارد اگرهم کسی بخوابد توپ بیدارش نمی‌کند چرا که کارجهادی با نهایت تلاش و از خودگذشتگی باید انجام شود، دختر‌ها خسته و البته گرسنه اند، می‌خندند و می گویند کاش ناهار بیاید.

بالاخره قاصد خوش خبراز راه می‌رسد وساعت ۳ ناهارجهادگران را که قورمه سبزی است می‌آورند بعد از صرف غذای خوشمزه کمی استراحت می‌کنیم تا گرما تمام شده وخنکا برسد.

اردوی جهادی دوره خودسازی!

چند نفر ازجهادگران درحال تهیه جمله نوشته‌های جالبی بنام رزق هستند، که هرکدام هر روز به یکی از جهادگران اهدا شده و روحیه معنوی و اجتماعی افراد را تقویت می‌کند، تابلو اعلاناتی با جملات زیبا مانند امروز سعی می‌کنم نگاهم را مدیریت کنم، یا امروز تلاش می‌کنم مهربان‌تر باشم و نیز خاطرات جهادی و... روی دیوار جلب توجه می‌کند، کتابخانه کوچک انگشت شماری از کتاب‌های دفاع مقدس مانند" آن بیست وسه نفر " "من زنده ام ""سلام بر ابراهیم "و"پسرک فلافل فروش" روی طاقچه ردیف شده اند، اغلب دانشجو‌ها باهم مهربان رفتار می‌کنند و در یک کلام خانواده مهربانی شده اند و من تصور می کنم چقدر خوب شهدا ورزمندگانی که زندگی وخاطرات شان دراین کتابهاست غیرمستقیم ومستقیم این جهادگران را یاری می رسانند.

درحین استراحت هستیم که صحبت دوستانه یکی دو تن از جهادگران با یکی دوستان خبرنگار را شاهد هستم، خودسازی در اردو‌های جهادی نکته جالبی است که یکی از دختران جوان مطرح می‌کند.

قضا نشدن نماز صبح، شرکت در عزاداری‌های مخلصانه سیدالشهدا، کمبود‌ها ولمس این کمبود‌ها درزندگی جهادی از نکاتی است که این فارغ التحصیل دانشگاه آزاد مطرح می‌کند ظاهرش مشخص است دختر کمتر رنج کشیده ای است واینکه اینجا حضور دارد خود نکته ای بزرگ وقابل تامل!

فامیلی اش را نپرسیده ام اینجا همه حسینی وار تلاش می‌کنند تا آمر به معروف خوبی باشند و نماد‌های صلحی هستند که برای التیام درد‌های مردم محروم حضور یافته اند.

زنانی که رنج را فریاد نمی کنند

باوجود خستگی وگرما از اتاق بیرون می‌زنم تا قصه این محرومیت را کمی کنکاش کنم ،کمی جلوتر یکی ازخانم‌های جهادی را درکنار زن جوان روستایی می‌بینم که روی پرچین سیمانی نشسته اند، دختربچه کم سنی در آغوش زن است و لکه‌های بارداری بزرگی روی صورتش را پوشانده، اما باوجود این لکه‌ها زن زیبایی است.

آذرهنوز ۳۰ ساله نشده است دخترش هلیا ۱ سال و ۶ ماهه است وبارداری ۷ ماهه را نیز تجربه می‌کند ، شوهرش برای کار به کرمان رفته تا در رستورانی کار کند.

آذر اینجاست و پدر ومادرش را چند روستا آن طرف‌تر درکنار خود دارد ، ظهر با دخترش آبگوشت خورده است، غذای خیلی شاهانه‌ای که بیشتر به سبب بیماری دختربچه کوچک که اخیرا در بیمارستان بستری بوده است، اهدا شده است .ساده است و مرتب می خندد انگار نه انگار اینجا کمبودهایی دارد.

هرچند به گفته دوستان جهادی مان خیلی از این زن‌ها اساتید خوبی در پوشاندن غم‌ها ورنج هایشان هستند، به غذایی که شامل آب و رب گوجه و کمی لپه شاید آبگوشت بگویند! پیش خود فکر می‌کنم چقدر متفاوت‌تر از زنانی هستند که به محض کوچکترین اتفاقی در زندگی آن را شاخ وبرگ می‌دهند و زندگی را به کام خانواده تلخ می کنند یا زنانی که در عرصه اجتماعی جدیدا حقوق عجیبی، چون حق حذف حجاب اجباری را مطالبه می‌کنند!

آذر اما ساده وبی غل وغش است اصلا برایش تازگی ندارد که درکنار دخترکوچکش بارداری را نیز تحمل کند یا دوری از همسرش چیز عجیبی نیست یادگرفته مانند مادرش صبور باشد و آنچه برایش می رسد را بپذیرد.

هوا کمی خنک‌تر شده دختربچه با این تصور که من پرستاری هستم که در بیمارستان به وی آمپول زده از من می‌هراسد وتمام تلاش من برای دوست شدن با هلیا ناکام می‌ماند، مانند خیلی پروژه‌هایی که سالهاست دراین مناطق توسط دولت‌ها مطرح شد وهمگی ناکام روی صفحه کاغذ باقی مانده اند.

درکنکاش در منطقه کمتر به مردان برمی خوریم و انگار بیشتر زنان اینجا زندگی می کنند .

خانم رضایی مسئول گروه جهادی عمار زیرنظر بسیج دانشجویی علم الهدی وابسته به دانشگاه آزاد درباره مردم اینجا بیشتر حرف می‌زند و از ضعف فرهنگی چه فرهنگ تغذیه، برخورد با دیگران ونیز نا آشنایی با نیاز‌های اجتماعی حرف می‌زند، گروه ۲۷ نفره خواهران دانشجو وغیردانشجو هستند که بدون چشم داشت و حتی امکانات اولیه‌ای برای زندگی، پای در راه جهادگری گذاشته اند.

لباس محلی زنان تنها رنگ شاد زندگی در چاه ابراهیم

واقعا برایم شنیدن این رنج‌ها تازگی ندارد، اما گویی یک زخم قدیمی را باز می کند، نگاهم که به ردیف خانه‌های خاکستری می‌افتد به سازنده وپیشنهاد دهنده این مدل خانه‌های خاکستری نازیبا زیر لب ناسزایی می‌گویم، رنگ خاکستری بدون احساس و بدون رنگ، اما در میان لباس‌های زیبای رنگی و زی دار این زنان محلی، کمی به احساس می‌آید وانسان را به زندگی امیدوارمی کند.

به گفته مسئول گروه بسیج خواهران عمار اعضای گروه فعالیت هایی، چون آموزش احکام، مشاوره برای ازدواج وآسیب‌های اجتماعی، آموزش هنری و فرهنگی را عهده دارهستند و در طی ۶ روز اردو دوره‌های هنری و فرهنگی شان به شدت بین دانش آموزان مورد استقبال واقع شده است.

رضایی تصریح کرد: تلاش ما این بوده که اگر آموزشی توسط گروه‌های جهادی قبلی انجام شده کار ما در راستای تکمیل آن آموزش‌ها باشد و دوباره کاری نشود و کارخوبی که امسال انجام شد تولید کیف‌های پارچه‌ای خرید با کمک زی‌ دوزی های محلی که توسط دختران انجام می‌شود برای فروش در کرمان است  که امید داریم از این محل درآمدی برای این زنان ایجاد شود.

"روز اولی آمدیم آب خوردن شان حتی سالم نبود" مسئول بخش خواهران درحالی که به سمت تنها مسجد روستا که این روز‌ها باحضور پررنگ جهادگران امیدی برای مردم روستا شده، می‌رود این مطلب را بیان می‌کند وادامه می‌دهد: توقع مردم از گروه‌های جهادی درابتدای کار توزیع هدایای فرهنگی وکتاب وغیره بود که از نظر ما باتوجه به کرامت انسانی افراد وشان مردم محروم منطقه درست نبود، امسال ما به گونه‌ای برخورد کردیم که دیگر این دیدگاه به اردو‌های جهادی از بین برود.

رضایی اظهارکرد: روز اول خانم‌های روستا با ما صمیمی نبودند و در را به روی ما می‌بستند، ولی خدا را شکر خانم منظری توکلی از گروه جهادی کهنوج که تا حدودی روحیات زنان جنوبی را می‌داند، خانه به خانه رفته و صحبت کردند و اکنون زنان و دختران در مسجد منتظر ایشان هستند تا با آن‌ها حرف بزنند.

با تحقیقی که می‌کنم متوجه می‌شوم گروه جهادی بومی از رودبار نیز درحوزه برادران درحال ساخت یک مدرسه هستند که تحویل آن نزدیک است.

دربین خانه‌های خاکستری قدم زنان حرکت می‌کنیم ردیف خانه‌ها و زنان منتظر روستایی را پشت سرمی گذاریم باخود می‌اندیشم کاش کمی درختان سبز دیگر روستاها، سر وصدای حیوانات ونسیم خنک روستایی که در روستاهای شمال استان کرمان وجود دارد را دراینجا نیز داشتیم تا شاید روحیه مردم این منطقه را اندکی تازه‌تر کند.

مسجدی که ایستگاه لبخند است

داخل مسجد خانم منظری توکلی از جهادگران کهنوج که به عنوان مشاور خانواده و ازدواج و نیز طبیب اسلامی درمنطقه حضور دارد درحال صحبت با خانم‌های جوان است و دختران جوان بدلیل نوع صحبت و برخورد مهربان وی زل زده و مشتاقانه منتظر ادامه بحث هستند.

 

 

درک متقابل رمز موفقیت گروه‌های جهادی

علی رغم تصورم اینجا به نسبت آب خوبی وجود دارد و حتی آقای بهروز مسئول بسیج دانشجویی استان از لایروبی چندین رشته قنات از سال گذشته با کمک اعضای گروه عمرانی بسیج دانشجویی استان خبرداد قنات‌هایی که هرکدام امروزمی توانند بخش زیادی از تشنگی منطقه را برطرف می‌کنند.

ناصربهروز و دیگر جهادگران دانشجو به راحتی درگرمای بالای ۴۴ درجه ایستاده و با طمانینه به مسائل و مشکلات گروه جهادی گوش می‌دهند اینجا شرط اول برای خدمت درک متقابل است چه بین فرمانده با سربازان وچه بین اعضای جهادگر گروه با مردم روستا وچه زیبا مردم این جهادگران مهربان وساکت را درمیان خود پذیرفته اند، جهادگرانی که اهل عمل هستند و شعار درمیان شان جایی ندارد.

بهروز درباره اقدامات انجام شده در منطقه چاه ابراهیم و روستاهایی، چون میل فرهاد، پتکی ومانند آن می‌گوید واینکه جهادگران بسیج دانشجویی در شرایط بسیار سخت آب وهوایی وبا حداقل امکانات دراین مناطق مشغول خدمت هستند.

او اظهارداشت: دربین دوستانی که به عنوان جهادگر با ما در منطقه حضور دارند شاید همه دانشجو نباشند و در بین دانشجویان الزاما همگی بسیجی نیستند چرا که فراخوان حضور در اردوی جهادی در بین کل دانشجویان توزیع شد.

او تصریح کرد: امسال درمنطقه رودبار ۷ گروه جهادی بومی مستقرداریم، این‌ها دانشجویان مراکز دانشگاهی کرمان بودند که اکنون باتوجه به استعداد و ظرفیتی که داشتند حمایت شده اند تا بتوانند خدمتی هرچند کوچک به مردم داشته باشند.

او ادامه می‌دهد: عدد ثابتی درباره جهادگران گروه‌های مختلف نداریم، فعلا گروه جهادی حاضر در این منطقه ۶۰ نفر است ،هرچند از سایر نقاط کشور نیز به اینجا می‌آیند مانند دانشگاه صنعتی اصفهان که چند سالی است پای ثابت کار در دهستان کوهستان است که دربحث اشتغال وتوانمند سازی مردم کارمی کنند و دراین چند سال حضورشان ۵ مسجد ساختند .ما نیز با تمام گروه‌های خارج از استان تفاهم داریم با ما در ارتباط هستند و ما نیز درپشتیبانی گروه‌ها و کمک به شناخت از منطقه همراهی شان می‌کنیم.

مسئول بسیج دانشجویی استان کرمان با اشاره به اینکه در هرمنطقه‌ای نیاز همان منطقه باید شناسایی و برآن اساس آن نیاز برنامه ریزی شود، گفت: تمرکز ما توانمندسازی مردم است و درکنار آن هسته‌های عمرانی، آموزشی، بهداشت درمان و دام نیز فعالیت‌های تخصصی خوبی را آغاز کرده اند.

بهروز با بیان اینکه قصد داریم در حوزه کشاورزی و دام به شکل تخصصی ورود کنیم گفت: سعی می‌شود کار‌های انجام شده خدمات با دوامی باشد که به رضایت مردم منجر شود.

او بیان داشت: نبود زیرساخت‌ها در دهستان کوهستان درکنار مشکل اشتغال عمده مسائل مورد توجه هستند که شکل جدی باید به آن رسیدگی شود.

منطقه رودبارجنوب مستعد پرورش شتر

مسئول بسیج دانشجویی استان کرمان اظهارداشت: با توجه به تحقیقاتی که انجام شده و نیز وضعیت منابع گیاهی وآب، اینجا مستعد پرورش شتر است، اما کسی تاکنون به آن توجه نکرده است باید از حضور خیران در این بخش‌ها استفاده کرد تا برای مردم کار بادوامی ایجاد شود.

او با اشاره به اینکه باید رسانه‌ها در حوزه مطالبه گری مردم جنوب کرمان از مسئولین جدی‌تر باشند تصریح کرد: این دهستان ۴ هزار نفره مدرسه متوسطه دور دوم ندارد در نتیجه دانش آموزانی که امکانش را دارند در زهکلوت ادامه تحصیل می‌دهند، اما تعداد زیادی هستند که ترک تحصیل کرده و یا درآینده در خطر ترک تحصیل هستند به همین دلیل با کمک دوستان بسیج دانشجویی و خیران درحال ساخت مدرسه دور دوم متوسطه هستیم، اما هنوز مشخص نیست دخترانه یا پسرانه باشد.

وی درباره دانش آموزانی که از فاصله‌های ۵ تا ۶۰ کیلومتری باید خود را پیاده به مدرسه برسانند، حرف می‌زند مسئله‌ای که اگر در شهری مانند کرمان به یک دانش آموز دبیرستانی بگویید قطعا تعجب می کند؛ با این وجود بچه‌های اینجا فاصله‌های زیاد را برای رسیدن به کلاس درس وافزایش آموخته هایشان پشت سرمی گذارند.

بهروز از برنامه ریزی برای ساخت خوابگاه درنزدیکی مدرسه برای دانش آموزانی که از فاصله بالای ۳۰ کیلومتر به مدرسه می‌آیند خبر می‌دهد و امیدوار است با کمک‌های خیرین زودتر بتوانند این خوابگاه را نیز برای رفع اندکی از تمام نداشته‌های این دانش آموزان مستقرکنند.

گرمای هوا در ساعت ۵ عصر همچنان آزار دهنده است! با دوستان راهی روستای میل فرهاد می‌شویم روستایی که طبق گفته جهادگران سرسبزتر از دیگر روستاها، اما محرومیت آنجا هم بیشترین جولان را اگر نداشته باشد کمتر نیست.

جاده سنگلاخی وبسیار نامناسب است بجز درون کابین خودرو‌ها بیرون گرمای آزاردهنده‌ای دارد ناگهان خودرو متوقف می‌شود و راننده اعلام می‌کند لاستیک ماشین ترکیده و نیاز به تعویض زاپاس است، تماس با دو خودروی دیگر برقرار می‌شود وهمگی در جاده برهوت پیاده می‌شویم کمی جلوتر چند نخل وسایه سار ما را به سوی خود می‌کشاند، استخر ذخیره آبی است که توسط بسیجی‌ها آب یک چشمه در دور دست را در خود ذخیره کرده تا این نخل‌های زیبا سرسبز باقی بمانند.

مشورت می‌شود ومسئول بسیج دانشجویی ضمن عذرخواهی اعلام می‌کند امکان ادامه سفر بدلیل پیش بینی خطرات احتمالی برای خودروی خبرنگاران مقدور نیست وما از دور چشم می‌دوزیم وبا صحبت‌های خبرنگار صدا وسیما در رودبار که کوهی قلعه مانند ومخروطی را به ما نشان می‌دهد  میل فرهاد را در ذهن مان تداعی می‌کنیم ، زیبایی خیره کننده شعله های خورشید برکویر داغ و تف دیده رودبار ما را مسحور خود کرده است اما باید از این همه زیبایی طبیعی دل کند ورفت.

زهکلوت تا شهرستان شدن فاصله دارد

مسافت برگشت جاده بهتری دارد، اما با این حال موج‌های شنی عجیب وغریب راه عبور را سخت کرده است بعد از طی مسافت به نزدیکی‌های شهر زهکلوت می‌رسیم هوا کم کم تاریک می‌شود وراننده خبرمی دهد کمی پنجری داریم، اما بالاخره به شهر می‌رسیم.

نمازمغرب را در مسجد جامع زهکلوت می‌خوانیم برایم باور کردنی نیست مسجد نیمه کاره‌ای را مسجد جامع اطلاق کردن! از سوی دیگر زمزمه‌هایی اخیرا برای شهرستان شدن زهکلوت شنیده می‌شود که با توجه به محرومیت دراین منطقه می‌تواند، چون شمشیر دولبه‌ای عمل کند از یک سو ساختار‌های شهرستان شدن در منطقه نیست از سوی دیگر بودجه یک شهرستان می‌تواند بخش زیادی ازمحرومیت این منطقه را برطرف کند، اما قطعا تنها وتن‌ها با مدیریت جهادی!

شهر زهکلوت نیز چهره آنچنان بهتری ندارد ریتم نامنظم سازه های ساختمانی، بی توجهی به فضاسازی شهری، بلوار سازی نادرست، بی توجهی به پاکیزگی فضای اصلی شهر تنها برخی از اشکالات اولیه ای است که درنگاه اول دیده می شوند.

نیمه شب شده است و مجبوریم درشهرستان جیرفت بمانیم تا خودرویمان از نظر فنی بررسی شود ، روز بعد به کرمان می‌رسیم از ورودی شهر احساس دلتنگی می‌کنم برای مردمی که شاید در حسرت امکانات وخدماتی هستند که حق شان است، نیازهایی چون شستشو، حمام، جاده آسفالت، غذای کافی وآموخته‌های استاندارد آموزشی برای مدارس! وقتی فکر می‌کنم در دهستان چاه ابراهیم حداقل‌ها برای زندگی فراهم نبود از خودم به عنوان یک خبرنگار متنفر می شوم.

باید تشکر کنم از دوستانم در بسیج رسانه که امکان حضور خبرنگاران دراین منطقه از استان را فراهم کردند ویادم نرود که یکی خبرنگاران جنوب می گفت چطور جرات کردید به این منطقه بروید؟ ومن فقط دارم فکر می کنم خوب شد زهکلوت را دیدم تا اندکی تلاشم را برای  دیده شدن این مردم به کار بگیرم.

متاسفم که بگویم همه ما ومخاطبان این گزارش، همه در این نبود وکمبود‌ها مسئول هستیم باید تلاش کنیم تا زهکلوت و روستا‌های محروم، اما بدون حاشیه با مردم ساده وساکتش رااز این رخوت وندیده شدن؟! نجات دهیم.

با خودم فکر می‌کنم باید با چه عنوانی گزارشم را تمام کنم چند روز است به این مسئله فکر می‌کنم و تنها نتیجه‌ای که می‌گیرم برای حل بحران هایی چون محرومیت‌های جنوب کرمان، روحیه جهادی جوانان ساعی وپرتلاش استان والبته بودجه‌هایی که اشتبا‌ها در دستگاه‌های دولتی باید خرج این مناطق شود ونمی شود! است.

مردم جنوب کرمان بسیارمهربان هستند سفره ساده شان را برای همه غریبه‌ها حتی بازمی کنند، اما سهم خودشان از این مهربانی هیچ است وهیچ!

گزارش از مرضیه السادات حسینی راد

انتهای پیام/ح

زهکلوت، محروم ترین منطقه کرمان را بشناسید

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۵
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۲۳:۵۲ ۱۹ خرداد ۱۳۹۹
بنده خداها باید بهشون رسیدگی بشه
ناشناس
۱۴:۵۸ ۲۵ شهريور ۱۳۹۸
به امید آنکه دیگر این مناطق نام محرومیت را بر خود نبیند. گرچه این مناطق با وجود افراد توانمند گذاردن نام محرومیت بر آن ها شایسته نیست.
ناشناس
۱۴:۵۵ ۲۵ شهريور ۱۳۹۸
لایقید که بگویند جوانان آتش به اختیار
گل افشان
۲۱:۳۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
واقعا گزارش بسیار زیبا وعالی بوداحسنت برخبرنگار فعال و دلسوز سرکار خانم سید حسینی و این نشان از شهامت وجسارت شماست کمتر کسی می تواند همچنین راه دور دورافتاده ترین نقطه استان برودو توی گرمای 50درجه ای اونجا در دل مردم و بین مزدم و این مشکلات را از نزدیک ببیند و لمس کند و آنها را انعکاس بدهند ...درود بر شما اجرتون با مولا .
ناشناس
۱۵:۱۳ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
هزار تن مغزپسته سبز در زرند درانتظار برداشته
میتونه کمک کنه باین دهکده
ناشناس
۱۳:۵۵ ۲۸ شهريور ۱۳۹۸
مدیرجهادکشاورزی رفسنجان از برداشت۱۲۶هزار تن محصول پسته در استان کرمان وعمدتا در رفسنجان خبرداد
میتونن کمک کنند باین دهکده
علی
۱۰:۰۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
کافیه 5تا موشک سجیل کمتر روبه اسرائیل و منافع آمریکا در منطقه هدف قرار بدیم پول این 5تا موشکو خرج این مردم کنیم مطمئن باشین آباد میشه شهرشون.
ناشناس
۱۳:۵۹ ۲۸ شهريور ۱۳۹۸
علی مدیرجهادکشاورزی رفسنجان از برداشت۱۲۶هزار تن محصول پسته در استان کرمان وعمدتا در رفسنجان خبرداد
کمی خرج این مردم کنیم مطمئنن این دهکده آباد میشه
یک معلم
۰۸:۴۹ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
سلام من یک خانم فرهنگی از شهر کرمان هستم که سال ۸۷اوایل استخدام به مدت ۳ سال در الله آباد زهکوت که ۵ کیلومتر بعد از زهکلوت به طرف ایرانشهر بود مرا فرستادند حالا از امکانات سال ۸۷ بگویید؟
مهدی
۰۸:۴۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
اجرشون با ابا عبدالله
ناشناس
۱۳:۵۹ ۲۸ شهريور ۱۳۹۸
اجر کی?
ناشناس
۰۸:۰۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
عجب
محسن محمودی مهر
۰۲:۰۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
جنوب کرمان تا زمانی از کرمان مستقل نشوند وضع همین خواهد بود ، شنیدن کی بود مانند دیدن
ناشناس
۱۴:۰۲ ۲۸ شهريور ۱۳۹۸
جنوب کرمان کجایه که مستقل بشه?
ناشناس
۰۱:۲۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۸
با سلام به همه برادران و خواهران جهادی خیلی سخته برای آدم محرومان را از نزدیک ببینه اما کاری از دستش بر نیاد من تهران زندگی میکنم خیلی دوست دارم یه شهر محروم باشم و با مردمش همدرد باشم اما متاسفانه شوهرم هیچ علاقه ایی به شهرستان نداره از شما برادران و خواهران جهادی التماس دعا دارم خوشا به سعادت شما بخدا سعادت میخواد در خدمت محرومین بودن اجرکم عندالله.