در روز عاشورا در کربلا علی اصغر شیرخواره بود و از تشنگی بی تاب شده بود. امام حسین (ع) او را به میدان جنگ میبرد و او را بر دو دستان خود قرار میدهد و میگوید: «از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمیبینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ اگر مرا رحم نمیکنید، حداقل به این کودک رحم کنید.»
در این حال در بین سپاهیان عمر سعد تشکیک ایجاد شد که ما برای جنگیدن با کودکان نیامدهایم. در این حال عمر سعد به حرمله بن کاهل اسدی دستور داد که با تیر سه شعبه کودک را هدف قرار دهد و در این حین که حسین بن علی(ع) در حال گفتوگو بود، تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین (ع) خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید. طبق نوشته کتب معتبر تاریخی شیعه و اهل سنت، خون گلوی علی اصغر(ع) که توسط امام حسین(ع) به آسمان پاشیده شد، قطره ای بر روی زمین بازنگشت.
هفتمین روز از ماه محرم الحرام با نام کوچکترین شهید کربلا , حضرت علی اصغر(ع) مزین شده و به همین بهانه به معرفی کتاب «ستارههای خونین» می پردازیم.
کتاب «ستارههای خونین ۵» توسط محمد حسین رفوگران تدوین و به اهتمام امور فرهنگی مجتمع فاطمیه اصفهان به چاپ رسیده است.
عناوین اصلی کتاب عبارتند از:
سلامی به حضرت علی اصغر , مقدمه: تعداد فرزندان امام حسین , نامگذاری فرزندان امام حسین, تاریخ ولادت حضرت علی اصغر , مادر آن حضرت؛ شهادت حضرت على اصغر به روایت سید بن طاووس , شهادت حضرت على اصغر به روایت سبط ابن جوزی, شهادت حضرت على اصغربه روایت ابی مخنف, شهادت حضرت على اصغر به روایت ناسخ التّواریخ, شهادت حضرت على اصغر به روایت بحارالأنوار, شهادت حضرت على اصغر به نقل از فاضل دربندی, جزای قاتل حضرت على اصغر به روایت منهال بن عمرو, جدا کردن سر مبارک حضرت على اصغر در روز یازدهم محرم الحرام , اشعار و سرود در میلاد حضرت علی اصغر , اشعار و نوحهها در شهادت حضرت علی اصغر(ع)
در بخشی از کتاب می خوانیم:
مرحوم علّامه مجلسی در بحارالأنوار مینویسد: چون در زمین پر بلایِ کربلا برای مظلوم آل عبا یاری و هواداری نماند و مرگ همه جوانان را دید و داغ همه برادران را به دل گرفت و باقی نماند برای حضرتش مگر بانوان و مخدّرات محترمه؛ حضرت در آن حال ندایی از دل محزون برآورد: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ . هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ فِی إِغَاثَتِنَا؟».
آیا در این صحرا کسی هست که دفع شرّ از حرم پیغمبر کند؟ آیا موحّد و دینداری هست که از خدا بترسد و ما را نترساند؟ و آیا کسی هست که در راه خدا به فریاد آل محمّد برسد؟
صدای امام(ع) که در خیمهها به گوش بانوان رسید، جملگی به گریه و زاری درآمدند «وَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ».
صدای صیحه زنان و ضجّهی مخدّرات محترمه به آسمان رفت. امام (ع)که چنین دید رو به خیمه آورد: «َتَقَدَّمَ إِلَی بَابِ الْخَیْمَهِ فَقَالَ نَاوِلُونِی عَلِیّاً ابْنِیَ الطِّفْلَ حَتَّی أُوَدِّعَهُ».
حضرت تمام بانوان و اطفال را ساکت کرد؛ مگر علی اصغر(ع) را که از تشنگی و گرسنگی آرام نداشت.
امام (ع) فرمود: طفل صغیرم را بیاورید تا با او وداع کنم...
انتهای پیام/