به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، از بعضی آیات قرآن کریم که سرنوشت اخروی مجرمان را مطرح میکند و آیاتی که عذاب دنیایی بعضی از تبهکاران را بیان نموده، استفاده میشود که ستارالعیوب بودن پروردگار بهطور مطلق نبوده و درباره همگان به یک معنا نیست بلکه ظهور عیب بعضی از افراد، معلول نوع عملکرد اختیاری خود آنها است و ستارالعیوب بودن حضرت حق به چنین عیوبی تعلق نمیگیرد...
بیشتربخوانید: قرآن و حرمتهای اجتماعی
در روایات ما از این گناهان اسم برده شده است: شرابخواری، بازی نمودن با آلات قمار، انجام دادن کار لغو و بیهوده برای خنداندن مردم، عیبهای مردم را آشکار نمودن، همنشینی با افرادی که اهل شک و تردید هستند، اسراف، بخل نمودن برای اهلوعیال، بداخلاقی، بیصبری، اهانت به متدینان، تنبلی و سستی (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۱۹ - ۵۲۰).
علاوه آنکه معقول نیست عدهای هر معصیتی را مرتکب شوند و از ظهور و آشکار شدن آن نیز ابایی نداشته باشند و از طرفی ستارالعیوب بودن حضرت حق مانع ظهور عیوب آنان باشد. پس ستارالعیوب بودن خداوند نسبت به افرادی است که عیب آنان و عمل آنها همراه با تکرار عمدی و بیپروایی از آشکارشدن عیب و گناه نباشد؛ بهعبارتدیگر ستارالعیوب بودن در مراحل اولیه خطای انسان است تا او فرصت توبه داشته باشد، اما اگر بیپروا بود رسوا میشود.
خداوند متعال که ستارالعیوب است، مىداند کجا پردهپوشی و ستارى کند و کجا ستارى نکند. اگر کسى مخفیانه مرتکب گناهى شود، ذات اقدس اله اجازه نخواهد داد اسرارش نزد دیگران افشا شود. اگر کسى پرده دیگران را ندرد و آشکارا به گناه دست نیندازد، خداوند پردهاش را نمىدرد؛ بنابراین، کسى که با قلم و بیان و اندیشههاى ناصواب خود آبروى دین خدا و مردم را مىبرد، بهجایی مىرسد که شایسته نیست خداوند متعال آبروى او را حفظ کند. در این موقعیت، خداى سبحان اجازه مىدهد صاحبدلان ببینند او چه کرده است و حتى احتمال دارد در همین دنیا در مقابل دیگران رسوا شود.
نکته دوم؛ غیبت بهخودیخود و بهعنوان اولی حرام و گناه کبیره است، ولی گاهی عنوان ثانوی و تازه آن عنوان اولی را تحتالشعاع قرار میدهد و در موارد خاصی غیبت مجاز یا واجب میگردد و این درجایی است که پای مصلحت مهمتری در کار باشد بهگونهای که حفظ آن مصلحت بر مفاسد بزرگ غیبت غالب و چیره گردد.
ازجمله مواردی که داخل در این استثنا است موارد زیر است:
۱- در مورد دادخواهی و رفع ظلم و گرفتن حق که اگر شخص مظلوم افشاگری نکند کسی به داد او نمیرسد و حق او پایمال میگردد. این همان چیزی است که قرآن کریم میفرماید: «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا بصیرا؛ خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدیها را اظهار کند مگر آنکس که مظلوم واقعشده خداوند شنوا و دانا است» (نساء، آیه ۱۴۸).
۲- در مورد بدعتگذاران و توطئه گران و کسانی که بر ضد مصالح مسلمین نقشه میکشند که اگر کار آنها برملا و آشکار گردد مردم به پا میخیزند و جلوگیری کامل یا نسبی میکنند، غیبت اینگونه افراد نیز جایز بلکه واجب است.
۳- در مورد مسلمانی که جان یا مال یا ناموسش از سوی دیگری درخطر قرارگرفته و او آگاه نیست، افشای این خطر نیز جایز بلکه گاهی واجب است.
۴- در مورد مشورت؛ یعنی در آنجا که کسی میخواهد مثلاً با دیگری ازدواج کند یا شرکتی تشکیل دهد یا مسافرت نماید و از انسان درباره شخص مورد نظرش سؤال میکند، در اینجا امانت در مشورت اقتضا میکند آنچه را میداند و در مورد آن برنامه تأثیری گذارد افشا کند، چون پردهپوشی در اینگونه موارد خیانت است و خیانت در مشورت جایز نیست.
۵- در مورد شهادت دادن درجایی که از انسان تقاضای شهادت کنند، نیز غیبت کردن جایز است، چون مصلحت شهادت قویتر است.
کسى که با قلم و بیان و اندیشههاى ناصواب خود آبروى دین خدا و مردم را مىبرد، بهجایی مىرسد که شایسته نیست خداوند متعال آبروى او را حفظ کند. در این موقعیت، خداى سبحان اجازه مىدهد صاحبدلان ببینند او چه کرده است و حتى احتمال دارد در همین دنیا در مقابل دیگران رسوا شود.
۶- طرف متجاهر به فسق باشد؛ یعنى، هیچگونه پروایى نداشته باشد که علناً به گناه و معصیتى دست بزند، که در خصوص گناه علنى او غیبت جایز است.
۷- ممکن است فردى را براى سمتى نظیر نمایندگى یا ریاست قسمتى خاص، نامزد نموده و مورد بحث قرار دهند. در اینجا انسان مىتواند اگر نقطهضعفی را اطلاع دارد که خداى ناخواسته با پیدا کردن آن سمت، به اسلام و انقلاب ضربه مىزند، به مسئولین گوشزد کند.
۸- فرض کنید بیمارى است که نمىخواهد بعضى از اسرارش نزد طبیب فاش شود و از طرفى چارهاى نیست و طبیب براى معالجه باید بداند. در اینجا نیز مىتوان علىرغم خواست بیمار، پزشک معالج او را در جریان امر قرارداد. غیبت نسبت به گناهان پنهانى جایز نیست و درنتیجه اگر شخص مبتلا به ارتکاب گناهى است که دیگران از آن خبر ندارند، ذکر آن گناه حرام است.
۹- اگر در مورد خاصى احتمال منحرف شدن شخصى در اثر همنشینى و عدم اطلاع از مفاسد وى وجود دارد، مىتوانیم شخص موردنظر را از معاشرت با آن گنهکار منع کنیم. در این راستا باید کمال احتیاط را رعایت نمود؛ یعنى، در مرحله اول تنها مىتوانیم بگوییم که «این معاشرت به صلاح شما نیست» و حق بازگو کردن معایب و گناهان آن شخص را نداریم، پس باید این کار را مرحلهبهمرحله و بهصورت تدریجى انجام دهیم.
۱۰- کسی که ادعای منصبی را داشته باشد که صلاحیت آن را ندارد مثلاً شخص بیلیاقتی ادعای فقاهت میکند و متصدی اموری میشود که اهلیت و صلاحیت آنرا ندارد میتوان مردم را به نواقص او توجه داد. در مورد شنیدن غیبت اگر شخصی که مورد غیبت واقعشده نشناسید شنیدن برای شما اشکال ندارد و، اما ازآنجهت که جلسه گناه محسوب است در صورت امکان از آن خارج شوید. همین مقدار که به آنها میفهمانید که به خاطر غیبت کردن آنها را ترک میکنید، میتواند بهترین نوع برخورد با غیبت کننده باشد و انشاالله تأثیر خواهد داشت؛ و یا میتوانید مسیر صحبت را تغییر دهید و کاری کنید که موضوع دیگری مورد گفتگو واقع شود.
ضمناً بازگو کردن عیوب فردی که دیگران از آن باخبرند، جایز نیست و آگاه بودن دیگران از این عیب مجوز بیان آن نیست، بهخصوص اگر موجب ناراحتی آن فرد گردد. اگرچه حکم غیبت را ندارد، اما حکم آزار مؤمن و متنفر کردن دیگران از مؤمن را به دنبال دارد.
نکته سوم؛ افشای سر دیگران بهمنظور تحقیر و سرزنش و تلافی و هر منظوری که نوعی اذیت و آزار طرف مقابل محسوب شود از گناهان بزرگ است و در روایات بهشدت نهی شده و آثار بسیار بد دنیوی و اخروی خواهد داشت.
منبع: تبیان
انتهای پیام/