حضرت فرمود: مشکلت را بازگو کن. او گفت: مادرم ثروت فراوانی داشت و اجازه تصرّف در مال را به من نمیداد؛ و میگفت تا خودم چگونگی تصرف مالم را به تو بیان نکردهام، حق نداری از آن استفاده نمایی و تا آخر عمر در این مورد صحبتی نکرد و هم اکنون دارفانی را وداع گفت. حال نمیدانم چگونه از این مال استفاده کنم.
حضرت رو به من و آن جوان کرد و فرمود: با هم به منزل این جوانِ مصیبت زده برویم. به همراه حضرت وارد منزل آن جوان شدیم، جنازه این مادر در وسط اتاق بود و پارچهای بر روی آن کشیده شده بود.
حضرت در گوشهای به پروردگار عرض کرد: خدایا! این زن را لحظاتی زنده کن تا مشکل فرزند خود را حل کند. ناگهان دیدم آن زن پارچه را از روی جسد خود برداشت و بر روی زمین نشست.
ذکر شهادتین را بر زبان جاری کرد و بار دیگر به وحدانیت پروردگار و رسالت رسولخاتم (ص) اقرار نمود؛ سپس به اطراف خود نگاه کرد و متوجّه شد حضرت سیّدالشهدا (ع) در گوشهای ایستاده است. به حضرت عرض کرد: مولای من! چرا وارد اتاق نمیشوید! امام وارد اتاق شده و در گوشهای نشستند و فرمودند: برای اموالت وصیّت کن، زیرا باید به زودی به سرای باقی بازگردی.
آن زن خطاب به حضرت عرض کرد: مولای من! یک سوّم از اموالم را به شما میبخشم؛ زیرا میدانم شما برای مصارف شخصی خود استفاده نمیکنید، بلکه این اموال را برای پیشبرد اهداف اسلامی مصرف میکنید. از آن جایی که فرزند دیگری ندارم، باقی اموال را به پسرم میدهم؛ امّا برای استفاده از آن شرطی دارم. اگر فرزندم به شما علاقهمند است و مکتب شما را میپذیرد، میتواند از اموالم استفاده کند؛ امّا اگر با شما مخالفت کند، راضی نیستم در اموالم تصرف کند.
آن زن در ادامه به حضرت گفت: درخواستی از شما دارم. حضرت فرمود: چه درخواستی داری؟ آن زن عرضه داشت: بعد از مرگم، شما مرا به خاک سپرده و بر جنازهام نماز بخوانید. بعد از این گفتگو آن زن به سرای باقی شتافت و حضرت به وصایای این زن عمل نمود.»
منبع: جهان نیوز
انتهای پیام/
«صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»
عارفان کوی ترا در بصرند
مومنان در خم چوگان تواند
فقرا چشم ترا در نظرند
یا حسین
لبیک یا حسین علیه السلام
لبیک یا حسین