در ابتدای برنامه کلیپ «احسان» که توضیحی جامع از خدمات ستاد احسان است، برای حضار پخش شد.
در ادامه مرضیه دهقان یکی از این زنان نیکوکار، به صحنه آمد و درباره مادری و زندگی خود گفت: تضاد فکری خانواده من را به سمت مطالعه درباره خود کشاند؛ همین سبب شد مقاله من در جشنواره خوارزمی برگزیده شود. پس از آن دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه تهران شدم و به تهران آمدم. ازدواج کردم. البته همسرم در کرمان زندگی میکرد و سال ۸۸ به من گفتند، همسرم تصادف کرده و من به کرمان رفتم و فهمیدم او زنده است. مسیر تهران و کرمان تصاویر عجیبی را به من نشان داد و مقاله ارشد خود را درباره زنان نوشتم.
وی افزود: در مناطق محروم سرویس بهداشتی و لوازم خانگی وجود نداشت، اما ماهواره در خانه هایشان بود! نمیخواستم دست روی دست بگذارم، میخواستم به شهرهای جنوبی خدمت کنم. برای همین به فرمانداری رفتم و مشکلات بیشتری از زنان را دیدم. با دوربین از اوضاع بد زنان جنوب عکس گرفته و به پایتخت رساندم. تصمیم گرفتم بازارچهای برای زنان دستفروش بزنم، ولی یک سال بعد آن بازارچه تبدیل به بازارچه پوشاک شد. راه برای ما که میخواهیم همنوعان خود را کمک کنیم، بسیار طولانی است.
گلنار اکبری دیگر بانوی احسان و نیکوکاری هم اظهار کرد: من متولد ۱۳۶۵ از کرمانشاه هستم. دوران کودکی من با هنر گذشت و سال ۸۳ در دانشگاه تهران مرکز هنر خواندم. در تهران با فضای تئاتر آشنا شدم و بعد از فارغ التحصیلی به کرمانشاه برگشتم و در همان جا مشغول به کار شدم. در پروژه ای بازسازی عملیات مرصاد را به عنوان طراح انجام دادم و موضوع پایان نامه ارشدم درخصوص تئاتر درمانی معلولان ذهنی و جسمی بود. کار را شروع مردم و همین اولین مواجهه من با افراد معلول بود.
وی افزود: نمایشی با معلولان کار کردیم و خود را به جشنواره تئاتر زاگرس رساندیم و از برگزیدگان جشنواره شدیم. بعد از کارشناسی ارشد هم گروهی داشتم که با آنها نمایشها را اجرا بردیم. در همین حال با پسری که سندروم دان داشت، آشنا شدم و هر روز با او تمرین میکردم. نمایش ما در دو جشنواره اجرا رفت و استقبال خوبی از آن شد. این کودکان در جشنوارههای مختلف جایزه گرفتند و در اولین جشنواره تئاتر رادیویی دو نمایش با کودکان کم توان ذهنی به اجرا بردم و در آنجا هم برگزیده شد. برای کودکان کم توان ذهنی و معلول کلاس بازیگری رایگان گذاشتم. بهزیستی از من حمایت مالی نمیکرد و حال با مشکل مالی مواجه هستم.
در ادامه گروه سرود آوای پارسی که متشکل از دختران ناشنواست، به اجرای سرود پرداختند.
خانم فرح روز از بانوان پزشک جهادی هم گفت: من پزشک هستم؛ پزشکی یعنی تعهد و خستگی ناپذیری و بزرگترین دلخوشی به خواب راحت محدود میشود. در حین تحصیل بودم که به اردوی جهادی رفتم و در روستاها مشغول به خدمت شدم. مشکل آن روستا فقط کمبود خدمات درمانی نبود؛ بلکه مشکلات اجتماعی، فقر فرهنگی و بیکاری نیز وجود داشت. به روستاهایی رفتیم که ماهواره و تلویزیون داشتند، اما مسواک و خمیر دندان نداشتند. اردوهای جهادی برای من دستاورد داشت، نعمتهای خدا در این اردوها برای من مشخصتر شد. زمانی که گروهی جهادی وارد منطقهای میشود، باید کار را بسنجد و هدف خود را مشخص کند.
او در پایان گفت: در اردوهای جهادی بحث مهم بحث دارو است و باید به فکر فرهنگ سازی استفاده درست از دارو باشیم. کیفیت کار برای ما باید مهم باشد. همکاران پزشک من با اردوهای جهادی همکاری میکنند، ولی نیروی جوانی که بی برنامه بودن را میبیند انگیزه خود را از دست میدهد. ما باید از گروههای جهادی موفق الگو بگیریم. لزوم وجود یک سامانه جهادی در کشور الزامی است و کارهای جهادی در مناطق باید ثبت شود.
انتهای پیام/
متن خبر نیازم رو تا حدی مرتفع کرد
خیلی ممنون مجددا