سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ناگفته‌های خانم بازیگر از ۲۷ سال جست‌وجو به دنبال خواهر فروخته‌شده‌اش + عکس

بازیگر زن ایرانی که حالا ٣٠ سال دارد هنوز دست از پیداکردن خواهر کوچکش برنداشته و به دنبال یک سرنخ از او می‌گردد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ٢٧ سال پیش بود که آن‌ها را از هم جدا کردند. دو خواهر کوچکی که جز غم و بدبختی چیز دیگری در زندگی نصیبشان نشده بود. سنشان آن‌قدر کم بود که نتوانستند تصویری واضح از همدیگر در ذهنشان ثبت کنند.

دو خواهر دو ساله و سه ساله که دست در دست هم سختی‌ها را تحمل می‌کردند، سرما می‌کشیدند، از گرگ و حیوانات در خیابان می‌ترسیدند، از تاریکی شب وحشت می‌کردند و با هم اشک می‌ریختند، در همان سن کم آن‌ها را از هم جدا کردند. معصومه را فروختند. این دختربچه دو ساله را بردند تا خواهرش سالیان سال در جست‌وجوی او باشد.

خواهری که حالا ٣٠ سال دارد و هنوز دست از پیداکردن خواهر کوچکش برنداشته است؛ به دنبال یک سرنخ از خواهرش است. حالا که خودش دارد با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کند، نگران خواهرش است. می‌خواهد از سلامتی خواهرش باخبر شود. این دختر جوان سال‌هاست که به انتظار تنها عضوی از خانواده‌اش است که در بچگی همراه و غمخوار او بود.


داغ ترین حوادث امروز:

۲ زن و یک پسر مردی را در جنگل تیرباران کردند!

نقشه بیرحمانه مادرشوهر برای بی عفت کردن عروسش

تیمور ۱۶ ساله اعضای خانواده اش را سر برید / قتل‎عامی برای کم توجهی + عکس

اعترافات بازیگر جوان ایرانی به قتل هولناکی که انجام داد/ نفهمیدم چه شد که چاقو را در شکم سیاوش فرو کردم + تصاویر

تجربیات زنی که به هوای پول همسر یک قمارباز شد/ در این تابستان داغ حسرت خرید یک بستنی برای فرزندم بر دلم ماند

سرنخ گروگان گیری میلیونی پایتخت در خاک ترکیه

جنایت نقابداران در خیابان سی و یکم

بن بست ۱۱ ساله در جنایت شیطانی

قاتلی که تنبیه نشد

شلیک برای‌دستگیری‌دزدان‌سابقه‌دار

پلیس خواب را از چشمان قاتل ربود


تنها نشانه‌ای که از خواهرش دارد یک ماه‌گرفتگی در کتف راستش است؛ ماه‌گرفتگی‌ای که درست همان شکل را خودش هم در بدنش دارد. این دختر جوان که خودش هم در همان سن و سال کم به خانواده دیگری سپرده شده بود، با وجود سختی‌هایی که در این سال‌ها کشید، باز هم به دنبال خواهرش گشت و حالا تنها فقط به یک نشانه از او هم راضی است.

این دختر جوان که در سینما و تلویزیون و تئاتر هم بازی می‌کند و نمی‌خواهد نامش فاش شود، در گفتگو با خبرنگار ماجرای زندگی سختش و تلاش‌هایی که برای پیداکردن خواهرش کرده است را روایت کرد:

چه شد که شما و خواهرتان از هم جدا شدید؟
خیلی کوچک بودیم. من سه ساله و خواهرم معصومه دو ساله بود؛ یعنی در واقع ٢٧ سال پیش، آن زمان زندگی سختی داشتیم. در شهر مریانه در همدان زندگی می‌کردیم. البته خودم آن روز‌ها را خیلی یادم نمی‌آید فقط صحنه‌هایی مبهم در ذهنم است. اما طبق حرف‌های اطرافیان و آن‌چه یادم است، روزگار سختی داشتیم تا این‌که پدرم، برادر و خواهر کوچکم را فروخت. می‌خواست مرا هم بفروشد که همسایه‌مان مرا نجات داد و سرپرستی مرا هم بر عهده گرفت. برادرم هم که آن زمان پنج ساله بود، نتوانست با خانواده جدید زندگی کند و آن‌ها او را برگردانده بودند؛ فقط خواهرم بود که فروخته شد و برای همیشه رفت.

چرا پدرتان می‌خواست شما را بفروشد؟
پدرم قمارباز بود. زمانی که با مادرم ازدواج کرد، خودش دو فرزند پسر و دختر داشت. از همسر اولش جدا شده بود که با مادرم ازدواج کرد. بعد از آن من و خواهرم و برادرم به دنیا آمدیم، اما مادرم از پدرم جدا شد. پدرم هم نمی‌توانست از ما نگهداری کند. برای پول قمارش می‌خواست ما را بفروشد که فقط موفق شد خواهرم را بفروشد.

مادرتان کجا رفت؟
مادرم همان زمان که از پدرم جدا شد، رفت. اول ما را با خودش برد، اما خانواده مادرم اجازه ندادند ما کنار آن‌ها زندگی کنیم برای همین ما را پیش پدرم برگرداندند.

زندگی در کنار پدرتان در خاطرت است؟
نه خیلی؛ فقط یادم می‌آید که شب‌ها خواهر و برادر ناتنی‌ام من و معصومه را از خانه بیرون می‌کردند. ما جلوی در می‌ماندیم و گریه می‌کردیم. می‌ترسیدیم. آن صحنه‌ها را یادم می‌آید.

خواهرتان را به چه کسی و چطور فروختند؟
وقتی پدرم تصمیم گرفته بود ما را بفروشد. اول برادرم را به یک خانواده‌ای در کرمانشاه فروخت. بعد از آن از طریق یک واسطه خواهرم را به خانواده‌ای که می‌گفتند جنگ‌زده اهواز هستند، فروخت. آن خانواده هم معصومه را بردند و هیچ آدرسی از خودشان به جا نگذاشتند.

واسطه چه کسی بود؟
پدرم وقتی نمی‌توانست ما را نگه دارد، من و خواهر و برادرم را به بهزیستی برد تا ما را تحویل آن‌جا بدهد؛ اما در آن‌جا به پدرم گفتند که، چون زنده و سالم است، نمی‌تواند بچه‌هایش را به آن‌جا بسپارد؛ در همان بهزیستی بود که با این مرد آشنا می‌شود. آن مرد هم وقتی می‌فهمد پدرم توان نگهداری ما را ندارد، چند وقت بعد خانواده‌ای را که بچه می‌خواستند به پدرم معرفی می‌کند. پدرم هم خواهرم را به آن‌ها می‌فروشد. البته من همه این‌ها را از زبان پدرخوانده‌ام، همسایه‌ها و خود پدر و مادرم شنیدم.

یعنی پدرتان هیچ آدرسی از آن خانواده‌ای که خواهرتان را بردند، ندارد؟‌
می‌گوید ندارم. پدرم ادعا می‌کند که آن زمان آن خانواده به دلیل این‌که دیگر به سراغشان نروم، هیچ آدرسی از خودشان به پدرم و به آن واسطه در بهزیستی ندادند؛ بچه را برداشته‌اند و بدون هیچ نام و نشانی رفته‌اند.

شما خودتان با چه خانواده‌ای بزرگ شدید؟
همسایه ما در مریانه که یک زن بود، در جریان کامل زندگیمان بود. همیشه به من و خواهرم هم محبت می‌کرد تا این‌که وقتی فهمید پدرم برادر و خواهرم را فروخته و می‌خواهد مرا هم بفروشد، مرا از پدرم گرفت و به برادرش سپرد؛ یعنی همان پدرخوانده‌ام. آن زمان پدرخوانده‌ام و همسرش بچه‌دار نمی‌شدند. آن‌ها خیلی خوشنام بودند و مرا هم دوست داشتند. من در کنار آن‌ها بزرگ شدم.

هنوز هم در همدان زندگی می‌کنید؟
من در تهران زندگی می‌کنم؛ چون می‌خواستم کار کنم و روی پای خودم بایستم، خانواده‌ام همچنان در همدان هستند.

چه شد که به یاد خواهرتان افتادید و تصمیم گرفتید او را پیدا کنید؟

هفت‌ساله بودم که در مدرسه دخترعمه ناتنی‌ام به من گفت تو را به سرپرستی گرفتند. من چیزی یادم نمی‌آمد. وقتی دخترعمه‌ام این را گفت شوکه شدم، بیهوش شدم و بعد از آن پدرخوانده‌ام تمام ماجرا را برایم تعریف کرد. آن‌جا بود که صحنه‌هایی از خواهرم و شب‌هایی که وحشت می‌کردیم، یادم آمد. یک تصویر از او به یادم آمد که گرگ دنبالمان می‌کرد و من و خواهرم در تاریکی گریه و فرار می‌کردیم. البته این صحنه را تا قبل از آن هم در ذهنم داشتم، ولی تصور می‌کردم که خواب یا رویا بوده است. از آن زمان به بعد همیشه به فکر خواهرم بودم تا این‌که چند سال بعد تصمیم گرفتم هر طور شده او را پیدا کنم.

در این مدت مادر و پدر اصلیتان را هم ملاقات می‌کردید؟
هنوز هم هرازگاهی پدرم را می‌بینم، به دیدار مادرم هم تا چند سال پیش می‌رفتم؛ اما رفتار‌هایی از او دیدم که دیگر تصمیم گرفتم به دیدنش نروم. آن زن اگر مادرم بود و دوستم داشت هیچ‌وقت مرا رها نمی‌کرد. پدرم را هم برای پیداکردن خواهرم ملاقات می‌کردم. هر بار پیش او می‌رفتم تا جزییاتی از فروش خواهرم بپرسم و شاید چیزی از حرف‌هایش بفهمم.

خواهرتان هیچ نشانه‌ای ندارد؟
هیچ سرنخی از او نیست. به شهرمان رفتم. به سراغ همسایه‌های قدیمی رفتم. حتی به ثبت احوال هم رفتم و آن‌ها گفتند شناسنامه به اسم معصومه مرادی همچنان عکس‌دار نشده است و این نشان می‌دهد که شاید خواهرم با نام و هویت دیگری زندگی می‌کند. تنها نشانه‌ای که از خواهرم دارم این است که یک ماه‌گرفتگی در کتف راستش است؛ ماه‌گرفتگی که درست مثل همان را خودم هم در بدنم دارم. هیچ تصویر دیگری از او در ذهنم نیست و هیچ نشانه‌ای هم ندارم.

هیچ‌کس خبری یا سرنخی از خواهرتان ندارد؟
نه اصلا؛ فقط مادرم چند وقتی است که می‌گوید بیا می‌خواهم در مورد خواهرت با تو صحبت کنم. می‌گوید در یک بیمارستان در شهریار کار می‌کند؛ اما من احساس می‌کنم مادرم حرفش دروغ است و، چون من به دیدارش نمی‌روم، می‌خواهد از این طریق مرا پیش خودش بکشاند. پدرم هم که می‌گوید هیچ نشانه‌ای یا آدرسی ندارد. حتی پدرخوانده‌ام چند بار به سراغ پدرم رفت و از خواست حقیقت را بگوید؛ ولی پدرم همان حرف‌هایی را به او زد که به من زده بود.

از زندگی در کنار خانواده‌ای که تو را به سرپرستی گرفتند، بگویید؟
زندگی با آن‌ها با این‌که سختی‌هایی هم داشت، اما خوب بود؛ از زندگی در کنار پدرم بهتر بود. توانستم زندگی خوب را تجربه کنم و آن‌ها را خیلی دوست دارم. پدرخوانده‌ام می‌گوید وقتی مرا گرفته بودند، از بس بی‌حال بودم مرا به بیمارستان بردند. از بس از گرسنگی آشغال خورده بودم، حالم بد بود.

برادرتان الان کجاست؟
او با پدرم زندگی کرد و الان هم ازدواج کرده است.

فکر می‌کنید بتوانید خواهرتان را پیدا کنید؟
من تنها یک آرزو در زندگی‌ام دارم و آن هم پیداکردن خواهرم است. چند سال پیش بود که فهمیدم سرطان خون دارم و کلی سختی کشیدم، درد کشیدم و الان حالم خوب شده است. فقط معده‌ام درگیر شده؛ از همان زمان بیماری‌ام بیشتر به فکر خواهرم افتادم. در بستگان اصلی ما دو نفر دیگر به دلیل بیماری سرطان فوت کردند. مرتب فکر می‌کردم نکند خواهرم هم بیمار باشد. دلم می‌خواهد پیدایش کنم و از سلامتی‌اش باخبر شوم. تنها عضوی از خانواده‌ام بود که در آن سختی کودکی کنارم بود.

شغل شما چیست؟
قبلا در یک شرکت کار می‌کردم، اما از آن‌جا بیرون آمدم. در این مدت تئاتر و سینما و تلویزیون هم بازی کرده‌ام. بازیگری را دوست دارم و کار می‌کنم.

منبع: روزنامه شهروند

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۱
در انتظار بررسی: ۰
محمد جعفرنیا
۱۵:۵۸ ۳۱ مرداد ۱۳۹۸
سلام خواهشا این خبر رو رسانه ای کنید تا ۲ خواهر هرچه زودتر بهم برسن
aomidia@gmail.com
۱۵:۲۷ ۳۱ مرداد ۱۳۹۸
بسمه تعالی
دادگاه انقلاب اسلامی ما باید در چنین مواردی
اقدام قانونی خودشان اقدام نمایند
ناشناس
۱۱:۵۶ ۳۱ مرداد ۱۳۹۸
باسلام اشک ریختم وداستان راستان این دختر ستم دیده هم وطنم را خوندم الهی به حق طفل سه ساله امام حسین ع هرچه زوتر خواهرت را پیداکنی دختر گلم
ناشناس
۲۳:۳۱ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
اموزش پسران و دختران قبل از ازدواج .قبول مسیولیت .چقدر دردناک .وای بر این پدر و مادر که وظیفه شون را انجام نداده اند .رسانه ای شود .
ناشناس
۲۲:۲۹ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
با سلام. از طریق ارسال پیام این موضوع به تمام تلفن های همراه ایران. انشاالله با توسل به حضرت سیدالشهدا و خواندن نماز شب و زیارت عاشورا در یک چله پیدا می شود.
ناشناس
۲۱:۳۰ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
بجه های بدبخت گیر اینجور بابایی والدینی افتادن و بد بهت شدن
قبلا وادرها اگه میکشتنشون هم بچه هاشون رها نمیکردن و با شوهر خود زندگی میکردن تا بچه ها بزرگ بشن
اما جدیدا خانمها تا کوچکترین کمو زیادی شد بجه و شوهر رها میکنن و میرن
این پدر و مادر از نسل قدیم هستن ولی تعجبم مانند ادمهای خام امروزی عمل کردن
گلنسا
۱۹:۵۴ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
کدوم بازیگر بوده؟
فرشته
۱۸:۵۲ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
خدا بزرگِ
محسن
۱۸:۴۵ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
واقعا برای اینطور پدر و مادر تاسف خورد اخه وقتی نمی تونید یه زندگی رو بچرخونید چرا ازدواج می کنید که در اینده این بلاها رو سر بچه هاتون بیارید پدر و مادرهم اینقدرر سنگدل اینا تو اون دنیا باید جواب پس بدن . از من به پسرا نصیحت تا مطمئن نشدید که توانایی اداره یک خانواده رو ندارید خواهشا دست به ازدواج نزنید
azizmiar
۱۷:۱۶ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
باید کسی باشه بتونه نشانی دقیق خواهر این خانوم پیدا کنه این خانوم دنبال خواهر گمشدشه از طریق مراجعه قانونی باید اقدام بکنن
ناشناس
۱۵:۳۳ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
خوب ، الان وقت پیدا کردن خواهر ایشان است .
هر شخصی هر نشانه ای دارد ، اطلاع رسانی کند .
تو سایتها که اطلاع رسانی کنید ، کم کم نشانه ها پیدا می شود و از نگرانی درمی آیند .
الهی به حق آبروی حضرت علی ع و فاطمه زهرا س ، به این خانم کمک کن .
آمین