نفر پنجم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. از حاجبابا و خان آبجی، کاظم و شهروز، روایتی داغ و پر ماجرا دارند که خواننده را به کوچه پس کوچههای قدیمی تهران میبرند تا روزهایی از تاریخ پر شور معاصر ایران را برایش به تصویر بکشند.
برشی از کتاب:
فاطمه حالش خوب نبود. به سختی سوار ماشینش کردم. تا یه جایی یهو ماشین خاموش شد. هرچی کردم روشن نشد. جمعیت اومدند سمت ما. به هر زحمتی بود فاطمه رو پیاده کردم و اومدیم کنار خیابون. فشار جمعیت و حال بد فاطمه باعث شد فاطمه از هوش بره. به کمک زنی آوردمش داخل یه کوچه. برگشتم وسایلم که افتاده بود رو بردارم که دیگه نفمیدم چی شد. مهدی! من الان یادم میاد فاطمه رو کجا گم کردم. همش نگرانم. نمی دونم الان کجاست. دیشب برای اولین بار خوابشو دیدم که یه شاخه گل را به من داد. با ننه خدیجه بود. دوتایی سوار ماشین حاج آقا شدند و رفتند. مهدی نگرانم. نگران ننه خدیجه! نگران فاطمه! نکنه برای ننه اتفاقی افتاده؟
نفر پنجم را ورق بزنید و در کنار شهروز و کاظم دنیایی از رنگ و زیبایی، شیرینی و تلخی، غم و شادی و فراز و نشیبهای زندگی در شرایط انقلاب را تجربه کنید. نفر پنجم روایتی است داستانی از روایتهای پر کشش انقلاب که به قلم مرتضی احمر به رشته تحریر در آمده و به زودی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر میشود.
انتهای پیام/