امکان دارد دقایقی از وقت ارزشمند شما را بگیرم؟ افلاطون گفت: ما فیلسوفان در خیابانها راه میرویم که با مردم گفتگو کنیم. وقت ما با گفتگو با مردم ارزشمند میشود، وقتم را بگیر. شخص گفت: در مورد یکی از شاگردان باید بگویم...
افلاطون سخن شخص را قطع کرد و گفت: لحظهای صبر کن. سپس نخست سر صبر آبش را خورد و پس از آن از شخص پرسید: آیا این چیزی که میخواهی درباره شاگرد من بگویی چیز خوبی است یا چیز بدی است؟ شخص گفت: چیز بدی است.
افلاطون گفت: آیا دانستن چیزی که شنیدهای برای من سودمند است یا خیر؟ شخص گفت: وا... نمیدانم، اما... افلاطون گفت: حال آیا یقین داری چیزی که شنیدهای حقیقت دارد یا همینطوری فقط شنیدهای؟ شخص گفت: نمیتوانم بگویم یقین دارم، اما اینطور هم نیست که همینطوری شنیده باشم، اما... افلاطون گفت: چیزی شنیدهای که بد است و نمیدانی سودمند است و نمیدانی حقیقت دارد یا نه، پس چرا میخواهی بگویی؟ شخص گفت:ای بابا، این سقراطبازیها چیست که درمیآوری؟
افلاطون گفت: این شیوه دیالکتیک است که استاد ما سقراط... شخص گفت:ای حکیم بزرگ، من خودم چندسال شاگرد سقراط بودهام و بلدم.
ایشان این شیوه را برای گفتگوهای علمی ابداع کرد، نه برای وقتی که شاگردش تصادف کرده و در بیمارستان است و کسی را فرستاده که استادش را پیدا کند و به او بگوید آب دستت است بگذار زمین و به بالین من بیا. در این هنگام افلاطون از آنجا که آب لیوان را خورده بود، یک لیوان دیگر پرآب کرد و آن را زمین گذاشت و با عجله همراه شخص به بیمارستان رفت. از آن پس ضربالمثل آب دستت است بگذار زمین به گنجینه امثال یونانی اضافه شد.
منبع: جام جم
انتهای پیام/