دقایقی بعد با حضور قاضی سیدجواد حسینی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد در زمان وقوع حادثه) تحقیقات گستردهای برای شناسایی و دستگیری ضارب آغاز شد. بررسیهای مقدماتی نشان میداد که جوان ۲۱ سالهای به نام فرهاد به دلیل خصومتهای قبلی، دست به جنایت زده و از محل گریخته است. به همین دلیل و با دستور قاضی وقت شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، عملیات دستگیری متهم فراری در دستور کار پلیس قرار گرفت تا این که سه روز بعد یکی از کارآگاهان اداره جنایی با تماس تلفنی قاتل فراری روبه رو شد که خودش به افسر پرونده زنگ زده بود!
این متهم که نشانی محل حضورش در قله یک کوه را به کارآگاه سلطانیان (افسر وقت پرونده قتل) داده بود، دستگیر و پای میز عدالت ایستاد. «فرهاد» که به سوالات قاضی حسینی پاسخ میداد در تشریح ماجرا گفت: من از شش سال قبل و زمانی که ۱۵سال بیشتر نداشتم، از «الف» وحشت داشتم. او چنان زهرچشمی از من گرفته بود که اکنون حتی از دیدن جسد او هم میترسم! آن زمان من در کلاس دوم راهنمایی درس میخواندم که شبی «الف» و چند تن از دوستانش به دلیل اختلافی که با عموهایم داشتند، به منزل ما هجوم آوردند. نیمههای شب بود و من به او التماس میکردم که آینده خواهرانم را خراب نکند، ولی گوش او بدهکار این حرفها نبود. در طول این سال ها، مدام از من باج گیری میکرد.
من قصاب بودم و او همیشه پول هایم را میگرفت و تنها مبلغ اندکی را به من باز میگرداند، اگرچه تحمل زورگوییهای او برایم سخت بود، ولی چارهای جز گوش کردن به حرفش نداشتم. روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که چند روز قبل، با موتورسیکلت آپاچی سر کوچه ایستاده بودم که صدای «الف» را از طبقه دوم منزل «ب» شنیدم. منزل او پاتوق معتادان بود و من چند بار به او گفته بودم که کسی را به منزلش راه ندهد، ولی او گوش نکرد.
آن روز ظهر «الف» حال طبیعی نداشت و در حالی که چاقویی را در دست اش میفشرد، فریاد میکشید. او شیشه کشیده بود و در حال و هوای دیگری بود. وقتی داخل حیاط منزل «ب» چاقو را در دست اش دیدم، خیلی ترسیدم. چاقو را از داخل غلاف آن بیرون کشیدم که غلاف در دست «الف» ماند. او مرا گرفته بود که مجبور شدم چند ضربه به شکماش بزنم تا مرا رها کند.
متهم در پاسخ به سوال قاضی حسینی که پرسید، تو که از او میترسیدی چرا فرار نکردی؟ نیز گفت: نتوانستم فرار کنم، از او کینه داشتم، اعصابم خرد شده بود. پس از آن هم چاقوی خون آلود را برداشتم و سوار بر موتورسیکلت فرار کردم، ولی قصد کشتن اورا نداشتم. اگر من او را نمیزدم، او که آدم خطرناکی بود مرا با چاقو میزد!
متهم این پرونده جنایی درباره ماجرای خودکشی نیز گفت: وقتی فهمیدم که «الف» را کشته ام، ناراحت بودم تا این که غروب دوشنبه نامهای نوشتم و به قصد خودکشی به قله یکی از کوههای اطراف مشهد رفتم تا خودم را از کوه پایین بیندازم! اما در آخرین لحظات به یکی از دوستانم زنگ زدم. او وقتی از قصد من آگاه شد، شماره تلفن پلیس آگاهی را به من داد و گفت، قبل از این کار با پلیس تماس بگیر. من هم با پلیس تماس گرفتم، کارآگاه سلطانیان را ندیده بودم، ولی وقتی با اوصحبت کردم، آرامش خاصی یافتم. او مرا دلداری داد، طوری که پدرم تاکنون با من صحبت نکرده بود. او گفت: با خودکشی آخرت خودت را هم خراب میکنی! تو باید محاکمه شوی و قانون درباره ات تصمیم بگیرد، اما در عین حال نباید انسان امیدش را از دست بدهد. بعد از آن هم از طریق تلفن مرا به قاضی مرتبط کرد که او نیز با توصیههایی سعی در منصرف کردن من از خودکشی داشت و تاکید کرد: انسان نباید به خاطر رهایی از گناهی که مرتکب شده، گناه بزرگ تری مرتکب شود. چرا که خودکشی از گناهان کبیره است. پس از آن تصمیم گرفتم خودم را تسلیم قانون کنم. به همین دلیل هم آدرس خودم را به افسر آگاهی دادم و آنها مرا در حالی که از خودکشی منصرف شده بودم، به اداره جنایی منتقل کردند.
در پی اعترافات صریح متهم به قتل احمد (مرد ۳۳ ساله) وی صحنه جنایت را نیز بازسازی کرد و بدین ترتیب این پرونده جنایی در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مورد رسیدگی قرار گرفت. قضات با تجربه این شعبه نیز پس از برگزاری چندین جلسه دادگاه، رای به قصاص نفس متهم دادند که رای صادر شده در شعبه ۲۴ دیوان عالی کشور نیز تایید و برای اجرای حکم به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد؛ بنابراین گزارش، با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم قصاص، متهم این پرونده جنایی حدود ۱۰ روز قبل پای چوبه دار رفت تا «حکم مرگ» درباره وی اجرا شود، اما زمانی که ماموران اجرا، طناب دار را به گردن وی آویختند او ناگهان فریاد زد دست نگه دارید! من یک قتل دیگر هم انجام داده ام!
قاضی زرگر (قاضی با تجربه اجرای احکام) با شنیدن این اظهارات، دستور توقف اجرای حکم را صادر کرد و این گونه طناب دار از گردن قاتل ۲۴ ساله باز شد! او مقابل قاضی زرگر ایستاد و گفت: چندین ماه قبل از آن که دستم به خون «احمد» (مرد ۳۳ ساله) آلوده شود، در یک پرونده دیگر جنایی نیز متهم به قتل بودم، اما بعد از مدتی که در بازداشت به سر میبردم، اتهام قتل به اثبات نرسید و من از زندان آزاد شدم! ولی در آن نزاع مرگبار حضور داشتم و من در ماجرای «دعوا سگ» در منطقه جیم آباد مشهد، صاحب سگی را که به پلنگ معروف بود، کشتم!
با آن که قاضی اجرای احکام از قبل در جریان پرونده معروف به «دعوا سگ» قرار داشت و میدانست که متهم برای فرار از مجازات قصاص نفس، چنین ادعایی را پای چوبه دار مطرح میکند، اما باز هم برای آن که با احتمال بسیار ضعیف خونی پایمال نشود، با هماهنگی قاضی عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی در اجرای احکام مشهد) اجرای حکم قصاص فرهاد را به تعویق انداخت تا اظهارات او دوباره مورد بررسیهای دقیق قضایی قرار گیرد.
بدین ترتیب فرهاد باز هم به شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد اعزام شد تا قاضی علی اکبر احمدی نژاد (بازپرس ویژه قتل عمد) موضوع را مورد کنکاشهای قضایی قرار دهد، اما مقام قضایی پس از مطالعه دوباره اوراق پرونده معروف به «دعوا سگ» و شنیدن اظهارات فرهاد (محکوم به قصاص نفس) متوجه شد که او به خاطر حضورش در نزاع مرگبار منجر به قتل در این پرونده، به دروغ اعترافاتی میکند تا خود را برای مدتی از چنگ مرگ رها کند! در عین حال قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی وانقلاب باز هم او را مورد بازجوییهای تخصصی قرار داد و اعترافات جدید او را با محتویات پرونده و اعترافات دیگر متهمان به قتل سنجید که در نهایت مشخص شد محکوم به قصاص با آن که در نزاع شرکت داشته است، اما قاتل نیست. این گونه بود که متهم ۲۴ ساله این پرونده برای بار دوم در سپیده دم روز نوزدهم مرداد جاری پای چوبه دار رفت و به مجازات رسید.
منبع:خراسان
انتهای پیام/
چگونه ست که نام قاتل "فرهاد" است و نام مقتول "الف"؟!!! خب برای همسان سازی نام قاتل را هم "ف" عنوان می فرمودید.