آیتا... سید رضا فیروزآبادی برای آنهایی که تاریخ میخوانند و پژوهشگران، نامی آشناست والبته برای مردمی که روزانه از مقابل بیمارستانی در شهرری عبور میکنند و چشمشان به تابلوی بیمارستان فیروزآبادی میافتد. مردم شهر ری حتما تا حالا نقل قولهایی درباره زندگی بنیانگذار این بیمارستان شنیدهاند.
اما خیلیها در سراسر ایران با مرحوم آیتا... فیروزآبادی به واسطه سریال روزگار قریب ساخته کیانوش عیاری آشنا شدند. در بخشی از این سریال به زندگی و مرام آیتا... پرداخته شده بود با بازی تحسینبرانگیز رضا کیانیان. امروز سالگرد درگذشت آیتا... فیروزآبادی است. این مرد بزرگ در سال ۱۳۴۴ از دنیا رفت.
نوهاش دکتر وحید فیروزآبادی میگوید: طبق شناسنامه ایشان در ۹۸ سالگی فوت شدند، اما خودشان قبل فوت میگفت که ۱۰۱ ساله است. به واسطه آقای مهدی طالقانی، فرزند مرحوم آیتا... طالقانی به دکتر وحید فیروزآبادی وصل شدم تا درباره مردی خیر، مهربان، مردمدوست و سیاستمدار در این صفحه بنویسم.
مردی که چهار دوره وکیل (نماینده) مجلس بود. دوره اول نماینده مردم شهر ری و دورههای ششم، هفتم و چهاردهم نماینده مردم تهران.
مردی که با بزرگانی همچون آیتا... بروجردی و دکتر مصدق حشر و نشر داشته، اما همیشه فقط مردم و حقوق مردم برایش اولویت داشته. دکتر وحید فیروزآبادی که درباره پدربزرگش صحبت میکرد فقط یک سوال مدام در ذهنم روشن میشد؛ نمایندگانی که امروز در مجلس حضور دارند آیا یک بار فقط یکبار زندگی شخصیتهایی مانند آیتا... فیروزآبادی را مطالعه کردهاند؟ اصلا میدانند او کیست؟
یک استکان چای در مجلس نخورد
دکتر فیروزآبادی میگوید: پدربزرگم تمام سالهایی که نماینده بود حتی یک ریال هم حقوق نگرفت. یکبار در مجلس وضو نگرفت و حتی یک استکان چای در مجلس نخورد، چون باورش این بود که نباید از پول بیت المال استفاده شخصی شود. تا اینکه یک روز از مجلس آمدند و گفتند که ۲۵ هزار تومان از مجلس طلبکارید چه کنیم؟ پدر بزرگ تعریف میکرد که با خودم فکر کردم که اگر پول را بگیرم و بیاورم خانه آنقدر بدبخت، بیچاره دورم هست که یک قرانش نمیماند.
اگر نگیرم خرج «ظلمه» میشود! کلمه ظلمه را برای حکومت به کار میبرد. تا این که با نصرتالدوله که سفیر ایران در سوئیس بود مکاتبه کرد و گفت باغ ۹۰ هزار متریاش را که در شهر ری هست میخرد به ۲۵ هزار تومان برای کار خیر.
آن بنده خدا هم قبول کرد. پدر بزرگم تعریف کرد که بعد، اما دَبه کردم و گفتم ۱۲ هزار تومان بهت میدهم، باز هم قبول کرد! با بقیه پول در آن باغ بزرگ اتاقی ساخت و یک تخت گذاشت و کمی وسایل پزشکی و روی تابلویی نوشت: مریضخانه فیروزآبادی. بعد به مجلس رفت و گفت: من مریضخانه را راهاندازی کردم بقیهاش کمک میخواهد! بعد آن از خیلیها بزرگ کمک خواست، یکی از آدمهای شرکت نفت آن زمان که خیلی پولدار بود پدربزرگ را صدا کرد و گفت ۲۰ درصد کل اموالم وقف بیمارستان، پول زیادی بود آن زمان.
نعمتا... سلامت چند پاساژ وقف بیمارستان کرد. مرحوم فرمانفرما هم چند روستا (ده) وقف کرد. دولت هم کمک کرد و در سال ۱۳۱۳ بیمارستان با ۶۰۰ تخت رسما افتتاح شد. خیلی از پزشکان آن دوره در این بیمارستان دوره دیدند و در آنجا طبابت کردند که دکتر قریب هم یکی از آنها بود. ایشان علاقه خاصی به آیتا... فیروزآبادی داشت و به نوعی مرید پدربزرگم بود.
پوکههای پنیسیلین
روی سردر بیمارستان نوشته شده: وقف فقرا و رعایا و غرباست و لعنت به کسی که تخلف کند! این مرام هنوز هم در بیمارستان فیروزآبادی رعایت میشود. قبل انقلاب، بیمارستان تحت نظر دانشگاه ملی بود و بعد از پیروزی انقلاب تحت نظر دانشگاه علوم پزشکی. خیلی خوب به بیمارستان رسیدگی میکنند و گسترش یافته و به نظرم بهزودی به یکی از بزرگترین و تخصصیترین بیمارستانهای خاورمیانه تبدیل خواهد شد.
از دکتر فیروزآبادی میپرسم آیا در خاندان شما بهجز آیتا... کس دیگری هم معمم یا تحصیلکرده حوزه بوده؟ میگوید: شنیدهام جدمان معمم بوده، اما یقین ندارم. پدربزرگم از همان جوانی که درس حوزه میخوانده خاص بوده، برایمان تعریف کرده اند که عجیب پیگیر کار گرفتاران بود. وقتی مریضی بیکس و کار میدید او را به حجره خودش میبرد وقتی هماتاقیها میپرسیدند چرا چنین میکنی، میگفت: بدبخت کسی را نداشت، از غذای خودش به او میداد و تیمارداریاش میکرد تا خوب شود.
وقتی پنیسیلین وارد ایران میشود، خودش میرود و این داروی کمیاب را میگیرد و داخل جیبش میگذارد و هر روز به بیمارستان میآید و میرود بالای سربیمارها، حال هر کدام که خیلی بد بوده پرستار را صدا میزده و یک پنیسیلین به او میداده و میگفته: پوکه خالیش را بههم برگردان. وقتی میپرسند چرا چنین میکنی، میگوید: این دارو گران و نایاب است، نگرانم، نکند اینها (پرستارها) این دارو را ببرند و بیرون بفروشند!
دکتر وحید فیروزآبادی میگوید: الان که میبینم نمایندههای مجلس چنین دنبال پول هستند تعجب میکنم، وقتی میبینم پزشکان چنین به پول و ثروت چسبیدهاند تعجب میکنم. پدربزرگم در همه عمرش روزی یک وعده غذا میخورد که بیشتر ماست بود! وقتی به بیمارستان میآمد با دربان چای میخورد. وقتی میگفتند آقا چرا نمیآیید داخل، میگفت: امروز با فلان وزیر دیدار داشتم باید همینجا چای بخورم که غره نشوم!
انسانی بسیار دوستداشتنی بود، سال ۱۳۱۴ یک پرفسور اتریشی به ایران آمد. پدرم تعریف میکرد که یک روز آمد برای دیدن بیمارستان. آنقدر شیفته آیتا... شد که ایران ماند و در بیمارستان فیروزآبادی مشغول طبابت شد و پذیرفت که فقط از پدربزرگ حقوق ثابت بگیرد. در ایران هم فوت شد و در مقبره بیمارستان به خاک سپرده شد.
مسجدی با یک مناره
دکتر فیروزآبادی درباره مسجد و مقبره بیمارستان میگوید: پدربزرگ در باغ بزرگ بیمارستان، یک مسجد ساخت، مسجدی با یک مناره، وقتی از او پرسیدند چرا یک مناره، گفت همین کفایت میکند که مردم بدانند اینجا مسجد است! پول یک مناره دیگر را میدهم یک تخت برای بیمارستان میخرم.
مقبره بیمارستان هم خیلی بزرگ است، حدود هفتصد، هشتصد متر است که الان جلسات را آنجا برگزار میکنیم. آیتا... فیروزآبادی در همین مقبره به خاک سپرده شده و جلال آل احمد هم همانجاست. شنیدهام نیما یوشیج هم مدتی در همین مقبره دفن بوده به صورت امانت. برایمان تعریف کردهاند که وقتی نیما سخت بیمار میشود، میگوید مرا به بیمارستان فیروزآبادی و نزد آیتا... ببرید. او را به بیمارستان آوردهاند، اما دیگر دیر شده بود.
آیتا... فیروزآبادی دو همسر داشته که دکتر وحید نوهای از همسر دومش است. او خاطره با نمکی هم از پدربزرگش تعریف میکند. گویا خانمی بسیار پولدار که از همسر متوفیاش هتل پلاس به او به ارث رسیده به آیتا... علاقهمند میشود و تمایل دارد که همسر ایشان شود.
آیتا... که آرزو داشت بخش زنان بیمارستان هم راهاندازی شود به این خانم که فاطمه شاهرخشاهی نام داشته، شرط میگذارد که برای راهاندازی بخش زنان بیمارستان پول بده تا تو را به عقد خود درآورم! خانم شاهرخشاهی هم پول میدهد و بخش زنان راهاندازی میشود، آیتا... هم نام بخش را بهنام خانم فاطمه سهرابی (نام اصلی ایشان) نامگذاری میکند و بعد هم فاطمه خانم را به عقد خودش درمیآورد.
زندگی آیتا... فیروزآبادی پر است از ماجراهای سیاسی و انسانی. فقط سوال اینجاست که چرا تاکنون از زندگی این قهرمان واقعی فیلم یا سریالی ساخته نشده است.
منبع: جام جم
انتهای پیام/