همچنین برخی داوران نیز روی سن قرار گرفتند و برای شرکتکنندگان برنامه از سختیهای موفقیتی گفتند که با انتخاب آنان به عنوان فینالیست یا برنده برنامه تازه برایشان آغاز میشود. مهمان جمعه شب عصر جدید، جواد رضویان بود و از روزهای سختی گفت که ۲۰ سال پیش و پس از رسیدن به شهرت بر او گذشته است. صحبتهای این کمدین که برای اولین بار در قاب تلویزیون مطرح میشد بازتابهای فراوانی در فضای مجازی داشت.
گفتند مطرب شده است
در ویژهبرنامه آخر اعلام نتایج رای مردمی نیمهنهایی عصر جدید جواد رضویان مهمان برنامه بود تا از سدهای درونی و بیرونی که گاه میان راه موفقیت و رسیدن به هدف او سبز شدهاند، برای شرکتکنندگانی که تا اینجای برنامه آمدند و دیگر مخاطبان بگوید. احسان علیخانی، رضویان را به صحنه دعوت کرد و به او گفت: همه تو را به عنوان کسی میشناسند که آنها را میخنداند، وظیفه تو را فقط همین میدانند و حق دیگری برایت قائل نیستند. شاید خیلیها با تلاشها، زمین خوردن و گرفتن ضربدرهای قرمزت آشنا نباشند. فکر میکنند تو به سادگی جایت را پیدا کردهای و به این جواد رضویان تبدیل شدهای. توقع دارند همیشه در خیابان لبخند بزنی، با آنها عکس بیندازی و ...
رضویان در پاسخ، سر درددلش باز شد و قصه راهی که تا امروز پیموده است را اینگونه تعریف کرد: من خدا را هزار مرتبه شاکرم که از یک خانواده خیلی مذهبی وارد هنر شدم و البته این بزرگترین عامل بازدارنده برای جواد رضویان بود. جواد رضویان یا باید ریاضی محض میخواند یا پزشکی میخواند که شأنیت خانواده را حفظ کند.
من اولین نفر بودم که از خانواده وارد دانشکده هنر شدم، اما خدا را شکر بعد از من این تابو شکسته شد. آن زمان واژه مطرب را برایم به کار بردند، میگفتند رفته مطرب شده است و این برای من و خانواده نازنینم که هر چه دارم از آنان دارم، خیلی سنگین بود. اگر اینجا هستم، بخش عمدهای از آن دعای خیر پدر، مادرم و خانواده عزیزم بوده که پشتم بودند. نقطه پرش دیگر من از مقطع ورود همسرم به زندگیام است که میگویم من را مثل توپ به هوا پراند وهاج و واجم کرد.
ضربدر اول
رضویان ضربدرهای قرمز زندگیاش که گاه او را از ادامه مسیر ناامید و سرخورده میکرد، توضیح داد: ضربدر اول را وقتی خوردم که وارد دانشکده هنر شدم و نقاشی خواندم که کار خبطی به نظر میآمد. بعدش آمدم کنار نقاشی، بازیگر شدم که این دیگر برایشان افتضاح بود. از آنجایی که من همیشه از طرف خداوند حفاظت شدم، این تابو شکسته شد و بالاخره این اذن از طرف خانواده گرفته شد. روزها گذشت تا ضربدر بعدی.
ضربدر دوم را از خدا خوردم
او ضربدر دومی را که در زندگی گرفته است، چنین بیان کرد: ضربدر بعدی جایی بود که سال ۷۸ جواد رضویان بالغ بر ده ماه یا بیشتر، خانهنشین شد. دو بار وصیتم را به همسر عقد کردهام، داده بودم. سیب خنده، حرف تو حرف و... را قبل از آن بازی کرده بودم و در واقع در اوج شهرت یک سال خانهنشین شدم.
وقتی بعد از ۱۱ ماه از خانه بیرون آمدم، میتوانم راحت بگویم که کسی دیگر من را نمیشناخت، چون اصلاح نکرده بودم و موهایم بلند شده بود. این ضربدر را به نظرم از خدا خوردم، هیچکس دیگری این ضربدر را برای من نزد. چرا؟ چون من این به باور رسیده بودم که خودم همه این موفقیتها را بهدست آوردهام.
به خودم میگفتم جواد باورت میشود به اینجا رسیده باشی؟ با خود میگفتم چه کسی جنم این را دارد که صبح کله سحر بیدار شود و ۲۰ ساعت کار کند؟ کی جراتش را دارد این چنین کار کند و خانم تازه عقد کردهاش را نبیند؟ معلوم است که خودت همه این کارها را کردی. در واقع من خودم را گم کرده بودم. امشب به همه عزیزانی که فینالیست میشوند عاجزانه میگویم یک لحظه هم به این باور نرسید که تا اینجای کار فقط خودتان بودید. درست است همه ما اول خودمان بودیم، ما لازمیم، اما کافی نیستیم. آن بالایی اراده نکند برگی از درخت نمیافتد.
باران سومی که نیامد
او حالش در آن روزها را اینگونه توصیف کرد: دو بار با تحویل وصیتنامه از همسرم خواستم از من جدا شود. همسرم آن موقع سنی نداشت شاید حدود ۱۶ یا ۱۷ ساله بود. یک جورهایی خالی کرده بودم. احساس میکردم توان ندارم، جرات نداشتم تا سوپرمارکت بروم. با غروب آفتاب خیال میکردم ناقوس مرگ به صدا درمیآید. از شب به شکل وحشتناکی میترسیدم و افسردگی گرفته بودم. فکر میکردم دارم میمیرم. خواب دیدم باران سوم پاییز که بزند خواهم مرد. باران اول زد، باران دوم بارید، اما بارش سوم باران نبود؛ برف بود و جواد ماند!
موانع، مشوق میشوند
سال ۷۸ همان عوامل بازدارنده و کسانی که به قول علیخانی ضربدر اول را بهخاطر هنر به او داده بودند، ناجی او شدند. ناجیای بهنام خانواده که به او امید دادند و جواد رضویان باردیگر بلند شد.
او میگوید بالاخره به سمت سریال پاورچین هل داده شد و از آن مسیر به مسیر دیگری آمد. علیخانی هم ادامه داد: بعضی از بیماریها از همین جنسی که جواد گفت، یقه آدم را میگیرد و با پر و بالی که فرد به آن میدهد، واقعا گاهی تو را تا آستانه مرگ میبرد و تا کارش را نکند رهایت نمیکند.
تبعات شهرت
رضویان رو به شرکتکنندگانی که منتظر اعلام نتایج بودند گفت: در شش هفت ماه شما به جایگاهی رسیدید که احتمالا در خیابان به من میگویند کنار بایست ما ترجیح میدهیم اول با گروه سربازان وطن عکس بگیریم. اما در کنارش باید بدانید که این داستان چه تبعات و خطراتی میتواند داشته باشد؟ چه حفاظتهایی باید از شما بشود؟ چقدر خانواده، خودتان، توکل و توسلتان در این راه میتواند مهم باشد؟
مرگ را دیدم
رضویان از تجربه خودش به شرکتکنندگان گفت: من مرگ را دیدم و باید به گروهی که امشب حذف میشوند، بگویم که رفتن از این برنامه بالاتر از مرگ نیست. گاهی به آن روزهایم فکر میکنم و به خدا میگویم آیا من لیاقتش را دارم؟ آیا لایق امانتی که حالا ۲۰ سال است روی دوش من گذاشتهای، هستم؟
او رو به شرکتکنندگان ادامه داد: انشاا... همه نگاهمان به یک قدرت باشد که بدون اجازهاش برگی از درخت نمیافتد. در مسیر موفیت اول اوست. دوم همت خودتان و سوم خانودهتان. پدر و مادر سرمایه اولاد هستند.
اشک شُکر
این بازیگر درباره نقش پدر و مادر در این راه گفت: مادر من مدام از کارهایم میپرسد و نگرانیهای مادرانه دارد، اما پدرم همیشه یک دعا برایم میکند. میگوید: «خدا قوت، خدا آبرویت را حفظ کند.»
این حرفهای رضویان حال و هوای استودیو عصر جدید را حسابی بههم ریخت و علاوهبر تشویق تماشاچیان با اشک برخی از جمله رویا نونهالی همراه بود. نونهالی دلیل اشکهایش را شکرانه برای داشتن پدر و مادری دانست که در سن بالا آنها را از دست داده و توانسته است پیریشان را ببیند.
علیخانی هم به طعنه و شوخی گفت به شبکه سه پیشنهاد میدهم، ادامه اجرای ماه عسل را به جواد رضویان بدهد، زیرا او توانسته است، اشک خانم نونهالی را دربیاورد!
پایانبخش برنامه، برگزاری جشن تولد جواد رضویان روی صحنه عصر جدید بود.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/