سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

۱۱ مرداد سالروز شهادت شیخ فضل الله نوری؛

روایت عالم مجاهدی که در راه آرمانش دار زده شد

شیخ فضل‌الله نوری : امروز چه افتاده است که باید نسخه شورای ما از انگلیس بیاید،مشروطه‌ای که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سردرآورد را نمی‌خواهم.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ازقم؛یازدهم مرداد ماه مصادف است با سالروز شهادت شیخ فضل الله نوری که درباره چگونگی و چرایی به دار آویختن سوالات فراوانی و ماجرای بسیار غم انگیزی دارد، گرچه پس از پیروزی انقلاب تا حدودی برای برخی ها مرتفع گردیده اما هنوز این سوال مطرح است که چه جریانی آیت الله شیخ فضل الله را بر سر دار برد. شهادت مظلومانه شیخ به یکی از بحث برانگیزترین مسائل تاریخ مشروطه مبدل گردیده که برای پاسخ به آن توجه به نکاتی ضروری است.


شیخ فضل الله از عناصر پرنفوذ و هوشیار و از عناصر مورد اعتماد وهمراه میرزا حسن شیرازی رهبر عظیم الشان جنبش تحریم تنباکو بود و شکی نیست او پس از رحلت میرزا حسن آشتیانی در تهران به عنوان عالم طراز اول تهران محسوب می شد. جریان ها و دستگاه های وابسته به انگلیس سعی داشتند اولا انتقام شکست شرکت رژی را از او بگیرند و درثانی از حرکت انقلابی دیگر همچون جنبش تحریم تنباکو پیشگیری کنند که در این رابطه ترور، دستگیری ، مجازات و اعدام چنین رهبری در دستور کار انگلیسی ها و روشنفکران در تهران قرارگرفته بود. به عبارتی در تحلیل جریان وابسته به انگلیس در ایران شیخ فضل الله سد منافع شان تلقی می شد و می بایست حذف گردد.


جریان وابسته به روس در تلاش بودند که شیخ فضل الله را همانند محمدعلی شاه به سفارت روس بکشانند. یکی از محافظین خانه شیخ به نام شیخ خیرالله نقل می کند به او پیشنهاد دادند مانند خیلی ها تشریف ببرید به سفارت ، آقا تبسم کرد و فرمود:« شیخ خیرالله برو ببین زیر منبر چیست؟» شیخ خیرالله رفت و از زیر منبر یک بقچه قلمکار آورد. فرمود:« بقچه را باز کن» باز کرد ، چشم همه ما خیره شد، دیدیم یک بیرق خارجی است! خدا شاهد است من که مستحفظ خانه بودم اصلا نفهمیدم این بیرق را کی آورد و از کجا آورد؟ دهان همه ما از تعجب باز ماند! فرمود: حالا دیدید، این را فرستاده اند که من بالای خانه ام بزنم و در امان باشم اما رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده ام حالا بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟ بقچه را از همان راهی که آمده بود، پس فرستاد.


افرادی که شیخ فضل الله را دستگیر کردند از عناصر روسی بودند و مدت 4 الی 5 روز او را در زندان نگهداری کردند. سرکرده گروه نظامیان که فرمان دستگیری را داد « یپرم خان ارمنی» بود و عنصر ضعیف النفس و فریب خورده ای، همچون «شیخ ابراهیم زنجانی» که به نوعی به دستگاههای جاسوسی انگلیس وصل بود، شیخ فضل الله را محاکمه کرد . تمامی سوالات نیز حول و حوش «تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم » بود.


در این مجازات و محاکمه اجازه خواندن نماز عصر به او ندادند و کلا حدود 5/1 ساعت بعد او را به سمت میدان توپخانه و چوبه دار بردند.
بنابر نقل قول خانوادگی ایشان که از دیگر اقوال صحیح تر بنظر می رسد ، عصر روز یازدهم رجب شیخ دستگیر شده و 84 ساعت در بند بوده و عصر سیزدهم رجب یک ساعت ونیم مانده به غروب او را به دار می آویزند.


 عامل دیگری که در به شهادت رساندن شیخ فضل الله موثر افتاد جهل و عدم آگاهی مردم از نقشه های دشمن و اقدامات پشت صحنه ماجرا بوده که به افکار عمومی چنین القا کرده بودند که شیخ فضل الله و افکار او مانع تحقق مشروطه و آزادیخواهی می باشد. مطبوعات و رسانه های وقت هر کدام به نوعی شیخ فضل الله را طرفدار استبداد و مخالف مشروطه معرفی می کردند و اجازه ندادند اندیشه های انقلابی و معیارهای اسلامی او توسط جامعه فهم شود. بطوریکه گروهی مرتب در میدان توپخانه تظاهرات می کردند و شعار زنده باد مجازات سرمی داده اند. حتی گفته می شود یکی از پسران شیخ فضل الله به نام میرزا مهدی روی سکو شروع به سخنرانی و بدگفتن به پدرش می کند و مردم هم دست می زدند و هورا می کشیدند و بعضی ها فریاد می کشیدند «چنان دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسد.» ( یعنی به گوش محمدعلی شاه برسد.)


همه این عوامل دست به دست یکدیگر دادند تا اندیشه و فکر دینی شیخ فضل الله که در برابر دمکراسی و مشروطه خواهی غرب قد علم کرده بود شکسته شود.

شیخ فضل‌الله ایده‌های متفاوتی نسبت به مشروطه داشت و به گفته خود آن را «مشروعه» می‌خواست و می‌گفت: روایت عالم مجاهدی که در راه آرمانش دار زده شداینچنین بود که نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشده است را نادرست می‌دانست و در رساله «حرمت مشروطه» با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسأله تقسیم قوا مخالفت کرده بود. از آن جمله بود که شیخ فضل‌الله در مقابل یکی از مواد قانون مشروطه آنجا که آمده بود «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی‌الحقوق خواهند بود»، به طور مشخص به مخالفت پرداخت و گفت: «محال است با اسلام حکم مساوات».

احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» پس از نقل جریان افتتاح مجلس شورای ملی می‌نویسد: «..، چون می‌بایست نظامنامه داخلی نوشته می‌شد، کسانی از نمایندگان را برای نوشتن آن نامزد گردانیدند. در این میان قانون اساسی نیز نوشته می‌شد.» سپس راجع به نویسندگان قانون اساسی و چگونگی آن می‌نویسد: «گویا مشیرالملک و مؤتمن‌الملک پسران صدراعظم آن را می‌نوشتند، یا بهتر بگویم ترجمه می‌کردند...»

این مسأله همان سرآغاز اختلاف و اعتراض و جدایی شیخ فضل‌الله از جریان نهضت مشروطیت و مخالفت با حکومت مشروطه است. شیخ فضل‌الله در نامه‌ای به یکی از علمای شهرستان‌ها می‌نویسد: «.. آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟...» شیخ فضل‌الله همان زمان در جایی گفته بود مشروطه‌ای را که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سردرآورد، نمی‌خواهد.

اختلاف با مشروطه خواهان آنگاه جدی‌تر شد که مسأله بررسی قانون اساسی و تطبیق آن با شرع، توسط علما آغاز گردید. شیخ فضل‌الله در این باره با اشاره به قانون اساسی می‌نویسد: «.. وقتی را صرف این کار با جمعی از علما کردم و بقدر میسور تطبیق به شرع، یک درجه شد... لیکن فرقه‌ای که زمام امور حلّ و عقد مطالب و قبض و بسط مهامّ کلیه بدست آن‌ها بود مساعدت نمی‌کردند بلکه صریحاً و علناً گفته که ممکن نیست مشروطه منطبق شود با قواعد الهیه و اسلامیه و با این تصحیحات و تطبیقات دول خارجه ما را به عنوان مشروطه نخواهند شناخت.»

با توجه به این مقدمات و قضایاست که شیخ فضل‌الله مفهوم و مقصود و مراد از مشروطیت عینی و مشهود را چنین تحریر می‌کند: «.. بدان که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و این‌ها هیأت مقنّنه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آراء بنویسند موافق مقتضی عصر به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر بلکه هر چه به نظر اکثر آن‌ها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند مشروط به اینکه اساس تمام مواد آن قانون به دو اصل مشؤوم که مساوات و حریّت افراد سکنه مملکت است، باشد و سوای این، آنچه به تو گفته‌اند کذب محض است.»

شیخ فضل‌الله این امر را که مجلس بتواند صرفاً به استناد رأی اکثریت حتی برخلاف قوانین و احکام شرعی، قانون وضع نماید، مردود می‌داند و متقابلاً موافقت خود را با مجلسی که با رعایت احکام اسلام، قانون وضع نماید، اعلام داشته و در یکی از سخنرانی‌های خود، موضع و مقصودش را چنین اعلام می‌دارد: «.. ایّها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم... صریحاً می‌گویم... که من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می‌خواهند که اساسش براسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی می‌خواهم.»

اینچنین است که او در سوم تیرماه ۱۲۸۶ به عنوان اعتراض به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت می‌کند و با سخنرانی‌ها و انتشار لوایح در صدد برملا ساختن مقاصد مشروطه‌خواهانی که مشروطه‌ای بدون تعهد به اسلام دنبال می‌کردند، برمی‌آید. در این هجرت حدود ۵۰۰ نفر شیخ را همراهی کردند و او تئوری مشروطه مشروعه را در همین دوران تبیین کرد. در یکی از لوایح منتشر شده از سوی مهاجرین به رهبری شیخ فضل‌الله آمده است: «ای مسلمانان کدام عالم است که می‌گوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجراء احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بی‌دین آزادی طلب که احکام شریعت قیدی است برای آن‌ها. می‌خواهند نگذارند که رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجراء آن.»

از این پس اختلافات بین مشروطه‌خواهان و شیخ فضل‌الله و طرفدارانش جدی‌تر شد. شیخ فضل‌الله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه داد تا اینکه طرح ترور شیخ ریخته شد. در ۱۶ ذی‌الحجه ۱۳۳۶ قمری برابر با نهم دی ماه ۱۲۸۷ توسط کریم دواتگر به وی سوءقصد شد و گلوله‌ای به پای شیخ اصابت کرد. ضارب نیز هنگام دستگیری گلوله‌ای به گلوی خود شلیک کرد و مجروح شد، ولی پس از مدتی که در زندان به سر برد شیخ ضارب خود را بخشید.

در این دوره جنگ بین مشروطه‌خواهان و مستبدین با فتح تهران توسط قوای بختیاری و مجاهدین گیلانی پایان یافت و محمدعلی شاه از سلطنت خلع و احمدمیرزا ولیعهد بر تخت سلطنت تکیه زد. به شیخ فضل‌الله پیشنهاد شد تا برای تأمین جانی و مالی به سفارت روس پناهنده شود، اما وی نپذیرفت. اینچنین بود که خانه شیخ فضل‌الله نوری در روز ۸ مردادماه توسط گروهی از مشروطه‌خواهان محاصره شد. وی را سه روز در کاخ گلستان در بازداشت نگاه داشتند و سرانجام در روز ۱۱ مرداد ماه پس از محاکمه‌ای کوتاه توسط شیخ ابراهیم زنجانی، شیخ فضل‌الله نوری را برای اجرای حکم اعدام به میدان توپخانه بردند و یپرم خان ارمنی که ریاست نظمیه را به عهده داشت حکم را به اجرا درآورد و شیخ به دار آویخته شد.

خانواده شیخ فضل‌الله پیکر وی را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی که غسل و کفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه کردند و برای اینکه کسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازه‌ای غیرواقعی را در قبرستان دفن کردند. پس از هجده ماه جسد را از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند و در مقبره‌ای که در صحن حرم حضرت معصومه تدارک دیده بودند، دفن کردند.

انتهای پیام/ش

یازدهم مرداد سالروز شهادت شیخ فضل الله نوری

برچسب ها: آمریکا ، سخن بزرگان
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.