جوان ۲۲ ساله در حالی که بیان میکرد همه خواهران و برادرانم دچار معلولیت جسمی هستند و پدرم توان تامین هزینه زندگی آنها را ندارد در برابر ادعای همسرش مبنی بر نپرداختن نفقه زندگی به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در یک خانواده شش نفره روستایی به دنیا آمدم. پدرم کارگر سادهای است که به سختی مخارج زندگی خانواده را تامین میکند. من هم که تا مقطع ابتدایی در روستا تحصیل کرده بودم چند سال قبل برای یافتن شغل مناسب به مشهد آمدم و در حاشیه شهر ساکن شدم، ولی به دلیل تحصیلات پایین نتوانستم شغلی بهتر از کارگری روزمزد به دست بیاورم.
از سوی دیگر همواره دلم به حال خانواده ام میسوخت چرا که آنها با مشکلات وحشتناکی در زندگی روبه رو بودند. پدرم به خاطر برخی اعتقادات و دلایلی که از نیاکانش به ارث برده بود تن به ازدواج فامیلی داد بدون آن که از مشاورههای ژنتیکی و پزشکی استفاده کند به همین دلیل بعد از من که فرزند اول خانواده بودم چهار خواهر و برادر دیگرم دچار معلولیتهای جسمی شدند.
دو تن از خواهرانم که دچار بیماری گوژپشتی هستند خیلی از این موضوع رنج میبرند. آنها با این که بسیار مهربان و باهوش هستند، اما جرات بیرون آمدن از خانه را ندارند چرا که از نگاههای تحقیرآمیز میترسند. وقتی به شهرستان میروم آنها گریه کنان به سوی من میآیند و از این که پدرم با اشتباه در ازدواج موجب سیاهی روزگارشان شده است و حالا حتی هزینههای درمان را ندارند بسیار زجر میکشند.
آنها میگویند نه تنها با این شرایط نمیتوانند ازدواج کنند بلکه شغلی هم ندارند تا امور خودشان را بگذرانند. برادر کوچکم که فقط شش سال دارد از ضعف بینایی شدید در رنج است و... خلاصه همه این مشکلات موجب شد تا مادرم که هنوز به سن میان سالی هم نرسیده است به بیماری قلبی مبتلا شود به طوری که در چند ماه گذشته پزشکان با دریچه قلب مصنوعی او را درمان کرده اند و باید هر هفته از شهرستان برای ادامه معالجاتش به مشهد بیاید و...
در این شرایط خانوادگی من که تنها فرزند سالم خانواده بودم حدود دو سال قبل به دختری تبعه خارجی دل باختم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم. در همین مدت خیلی تلاش کردم تا همسرم و خانواده اش شرایط زندگی در ایران را داشته باشند بالاخره بعد از یک سال زندگی مشترک ما آغاز شد و با به دنیا آمدن فرزندم زندگی ام صفای دیگری به خود گرفت. اما اختلافات من و همسرم از آن جا به طور جدی شروع شد که پدرزنم منزل کوچکی را برای زندگی مشترک به همسرم واگذار کرد و گاهی از نظر مالی نیز دستمان را میگرفت. من هم از این که خانواده همسرم به زندگی ما توجه میکردند راضی بودم، ولی همواره از سوی همسرم به شدت تحقیر میشدم.
هر بار که خانواده اش کمکی به ما میکردند تا مدتها باید زخم زبان و نیش و کنایههای همسرم را تحمل میکردم. او مدعی بود وقتی پدرش خانهای برای سکونت به ما داده است چرا پدر من کمکی به زندگی ما نمیکند؟! به او میگفتم تو که از شرایط وحشتناک زندگی آنها خبر داری! در واقع من باید به نوعی به آنها کمک کنم، ولی باز هم به خاطر تو و فرزندم که در زندگی کم و کسری نداشته باشید همیشه نزد آنها شرمنده بوده ام و نتوانستم حتی مبلغ اندکی هم به آنها کمک کنم.
به همین دلیل مدام چشم به یاری خیران دوخته ایم تا شاید با کمک پزشکان بتوانیم حداقل خواهرانم را درمان کنیم چرا که هزینه عمل جراحی هر کدام از آنها حدود ۵۰۰ میلیون تومان است .
با وجود این همسرم همه این مشکلات را نادیده میگیرد تا جایی که کلید منزل را از من گرفت و در حالی مرا از خانه خودش بیرون کرد که مدعی است من نفقه و هزینههای زندگی را پرداخت نمیکنم با آن که من با همین کارگری او را به مسافرت کیش بردم و هر هفته در بیرون از منزل غذا میخوریم .
شایان ذکر است: به دستور سرهنگ عباس زمینی (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این زوج جوان در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت تا شاید با همت خیران مشکلات خانوادگی آنها برطرف شود.
منبع: خراسان
انتهای پیام/س
پناه بر خودت از شر این زندگی های هولناک
وقتی مشکلات بعضی از هموطنان و میشنویم آدم فکر میکنه اصلا ما مسلمان نیستیم یا بویی از مسلمانی نبردیم.
خدایا به بزرگیت به همه کمک کن علی الخصوص به این بنده ات
الهی آمین