به گزارش خبرنگار حوزه میراث و گردشگری گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، میخواهیم سر به شهری بزنیم که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد. به طور حتم به یاد دارید که در روزهای آغازین دی ماه سال ۱۳۸۲ در ۱۲ ثانیه دلهرهآور، زمین در نقطهای از کشورمان چنان بر خود لرزید که ۳۰ هزار مجروح و بیش از صدهزار نفر بیخانمان به جای گذاشت. البته ما در این گزارش به دنبال یادآوری این اتفاق دردناک نیستیم و فقط از آن یاد کردیم تا با یادآوری این اتفاق به بم برسیم.
بم یکی از شهرهای کرمان و مرکز شهرستان بم است؛ شهر بم که یکی از شهرهای استان کرمان است به گواه تاریخ، متون و اسناد به جای ماندهای همچون شاهنامه در گذشته با نام کجاران شناخته میشد. اکنون محلهای به نام کوزران در شمال غربی بم وجود دارد که نامش بیشباهت به کجاران نیست و گمان میرود که کوزران اولین هسته شهر بم است.
اگر از افرادی باشید که افسانه هفتواد شاهنامه را خواندهاند به طور حتم میدانید که این افسانه به پایان حکومت اشکانیان ارتباط دارد. در این افسانه چنین آمده است که در شهر کجاران در کنار دریای پارس، مردمی میزیستند که با تلاش خویش روزگار میگذراندند. در نزدیک شهر، کوهی بود که دختران شهر هر روز در آنجا به ریسندگی میپرداختند. در آن شهر مردی به نام هفتواد میزیست که هفت پسر داشت و به همین سبب او را هفتواد میخواندند.
هفتواد دختری داشت که با دیگر دختران شهر برای ریسندگی به کوه میرفت. روزی این دختر سیبی را در راه یافت و در میان آن، کرمی دید. دختر کرم را در دوکدان گذاشت و به یُمن آن، تولید روزانهاش در ریسیدن نخ، هر روز بیشتر میشد. هفتواد با آگاهی از این ماجرا، آن کرم را به فال نیک گرفت و همگی کرم را گرامی میداشتند.
کرم به تدریج بزرگ شد و از این رو آن را در صندوقی نهادند. هفتواد و پسرانش نیز به یُمن کرم، توانگر و معتبر شدند. در همین زمان، امیر شهر در پی باج ستاندن از هفتواد بود، امّا او به این خواسته تن در نداد و جنبشی به راه انداخت. توده مردم و نامداران شمشیرزن نیز بر او گرد آمدند. هفتواد شهر را در دست گرفت و با کشتن امیر بر گنجینههایش دست یافت؛ سپس بر فراز کوه، دژی استوار بنا کرد. به سبب رشد خارقالعاده کرم، حوضی در کوه و در داخل دژ ساختند و کرم را در آن قرار دادند. پس از پنج سال، کرم به اندازه پیلی(فیل) شد و هفتواد نیز به واسطه آوازه آن کرم، آنجا را کرمان نام نهاد. دختر و پدر در خدمت کرم بودند و هفتواد به یُمن کرم، قدرت شکست ناپذیری به هم زد؛ بهگونهای که از دریای چین تا کرمان تحت سیطره او قرار گرفت.
اردشیر پس از آگاهی از کار هفتواد، سپاهی به نبرد او فرستاد امّا هفتواد و لشکریانش آنها را شکست دادند. از این رو اردشیر خود به نبرد با هفتواد شتافت. هفتواد نیز با یاری پسر خود، اردشیر و سپاهش را در کنار آبگیری محاصره کرد. در همین هنگام فردی به نام مهرک نوشزاد با آگاهی از وضعیّت اردشیر از جهرم به ایوان اردشیر تاخت و گنجینههای او را غارت کرد. اردشیر پُراندیشه از این واقعه بر خوان نشسته بود که ناگاه تیری از بام دژ هفتواد رها شد و در برّه بریانی که بر خوان نهاده بودند، فرونشست. بر آن تیر نوشته شده بود که آرام دژ از بخت کرم است و اگر میخواستیم، میتوانستیم اردشیر را هدف تیر قرار دهیم.
اردشیر سپاه را از لب آبگیر برگرفت امّا سپاهیان هفتواد بسیاری از لشکریان او را کشتند. اردشیر خود گریخت و در شارستانی به دو جوان برخورد. آنها به اردشیر گفتند که برای غلبه بر کرم و هفتواد باید غیر از جنگ، تدبیر دیگری در پیش گیرد. اردشیر به همراه آن دو جوان به خرّه اردشیر رفت و بر مهرک نوشزاد چیره شد سپس با دوازده هزار سپاه به نبرد کرم شتافت. او سپاه را در نزدیک دژ در میان دو کوه جای داد و از سردار خود، شهرگیر خواست تا با مشاهده دود یا آتش از فراز دژ که نشانه نابودی کرم است، سپاه را به سوی دژ حرکت دهد.
شاه خود به همراه هفت تن در لباس بازرگانان با باری که در میان آنها دو صندوق سرب و ارزیز و دیگی رویین نیز تعبیه شده بود به درون دژ راه یافت. او با حیله از پرستندگان و نگهبانان کرم خواست پرستاری کرم را سه روز به وی بسپارند. پرستندگان، این درخواست را پذیرفتند؛ امّا اردشیر پس از مست کردن آنها، ارزیز جوشان را در دهان کرم ریخت. در نتیجه، تراکی از حلقوم کرم برآمد و آن بوم را لرزاند. اردشیر سپس با برانگیختن دود از بام دژ به سردار خود، شهرگیر، علامت داد. شهرگیر نیز سپاه را به سوی دژ و به نزدیک اردشیر آورد. هفتواد و پسرش شاهوی، گرفتار و به دار آویخته شدند. در پایان، همه گنجینههای دژ غارت شد و اردشیر در سرزمین کجاران آتشکده برپا کرد.
با استناد به روایات سابقه تولید لباس و پارچه در ایران به قبل از اسلام و پادشاهی هفتواد در بم نسبت داده میشود. در آن دوره سه نوع لباس و پارچه از ابریشم با نامهای دیبا، پرنیان و پرند تهیه شده است.
در این جا بد نیست به روایت دیگری که در خصوص نحوه نامگذاری شهر بم مرتبط است و بزرگان بم نیز از گذشتگان خود نقل میکنند، اشاره کنیم.
بهمن، پادشاه کیانی به خونخواهی پدرش اسفندیار از استخر فارس به زابل در سیستان لشکر کشید و فرامرز پسر رستم از حرکت سپاه بهمن آگاه شد که او هم با لشکری به سوی بهمن شتافت. این دو لشکر در محل کنونی شهر بم به زد و خورد پرداختند. در این نبرد بهمن پیروز گشت و فرامرز را به دار آویخت. گویند از خاور محل نبرد، داری آماده کرده و در باختر آن، دار را استوار ساخته و فرامرز را در آن جا به دار آویختند. امروزه پس از سده ها، این دو محل در دو سوی شهر بم پابرجای هستند؛ محلی را که دار از آن جا تهیه شده به نام دارستان و جایی را که فرامرز به دار آویخته شده، به دارزین سرشناس هستند.
بهمن بن اسفندیار در محل زدوخورد، به بنای برج و بارو میپردازد و گروهی را در آن جا ساکن کرده و آن جا را «دژ بهمن» یا «ارگ بهمن» مینامدکه در اثر گذشت زمان به «بم» تبدیل شده، که کوچک شده بهمن است.
گروهی نیز باور دارند که نام بم به جایگاه طبیعی و استراتژیک شهر ارتباط دارد. در دشت بزرگ و هموار ناحیهای که شهر بم در آن قرار گرفته است، یک تپه سنگی وجود داشته که بر فراز آن دژ کنونی بم را بنا کرده اند. این تپه و دژِ بالای آن، به دلیل داشتن بلندی زیاد نسبت به پیرامون خود به ویژه سوی خاور حالت ویژهای پیدا کرده است. بنابراین نام بم به معنای بلندی را برای شهر انتخاب کردند و ارگ ساخته شده را ارگ بم نامیدند.
انتهای پیام/