سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفت و گویی خواندنی با داریوش اسدزاده در بیمارستان

آن‌ها سال‌هاست به آمریکا رفته‌اند. بچه‌ها یعنی زندگی. دوست دارم ببینمشان، اما نیستند. وقتی هم بچه کنارت نباشد، انگار فرزند ندارید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اتاق ۸۰۱ یکی از بیمارستان‌های تهران چند روزی است که میزبان داریوش اسدزاده است که به دلیل کهولت سن و ناتوانی بستری شده است. همراه عکاس اتاق‌ها را می‌بینیم تا به اتاق ۸۰۱ برسیم. در اتاق نیمه‌باز است و استاد داریوش اسدزاده روی تخت خوابیده است. کنار او همسرش با آرامش خاصی روی صندلی نشسته و نگاهش به استاد است. این هنرمند به محض دیدن ما لبخندی روی لب‌هایش نقش می‌بندد. بعد از معرفی خودم و عکاس با همان لحن صمیمانه همیشگی‌اش به ما خوشامد می‌گوید. وقتی دسته‌گل را به او هدیه می‌دهم، اسدزاده و همسرش به خاطر انتخاب گل‌های رز سفید تشکر می‌کند و هر دو همزمان می‌گویند چه گل‌های زیبایی!

آن روز خیلی به من خوش گذشت و خوشحال شده بودم که به یادم بودید و برایم تولد گرفتید. راستش خانم! گاهی می‌بینیم که خیلی توجهی به هنرمندان پیشکسوت نمی‌شود، اما همین که شما هنوز هم به یاد من هستید، باعث خوشحالی‌ام است. هیچ چیز بهتر از این نیست که یاد هم باشیم و هرازگاهی به هم سر بزنیم. همان طور که استاد مشغول صحبت کردن با ماست، فلور نظری از بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیون در اتاق را باز می‌کند و با روی خوش وارد اتاق می‌شود و بعد از احوالپرسی با استاد و همسرش، نقبی به خاطراتی که با استاد در تله‌فیلم مسافر داشت، می‌زند و استاد هم در ادامه می‌گوید که یادش بخیر که در این فیلم خدابیامرز خسرو شکیبایی هم بازی می‌کرد. ماحصل گپ و گفت صمیمانه من و فلور نظری را با داریوش اسدزاده می‌خوانید. نکته قابل تامل این که مدیرعامل مؤسسه هنرمندان پیشکسوت روز سه‌شنبه در گفتگو با یکی از خبرگزاری‌ها اعلام کرده بود که داریوش اسدزاده ممنوع‌الملاقات است، در حالی که همان روز سه‌شنبه ما به دیدن استاد رفتیم و به هیچ‌وجه ممنوع‌الملاقات نبود.

* استاد، شما از ۷۶ سال پیش روی صحنه تئاتر و مقابل دوربین سینما و تلویزیون بودید. وقتی به گذشته‌تان نگاه می‌کنید، آن را چطور می‌بینید؟

راستش راضی هستم از کار‌هایی که انجام داده‌ام. هیچ‌وقت به دستمزد کارهایم فکر نکردم. همیشه اولین اولویتم برای پذیرش بازی در هر اثری، فیلمنامه بود. چون اعتقاد دارم که اگر متن خوب و درست نوشته شده باشد، بقیه کار‌ها به شکل خودکار درست پیش می‌رود. به همین دلیل برایم مهم نبود که می‌خواهند دستمزدم را حتی کمتر بدهند، بلکه دلم می‌خواست کاری انجام بدهم که ماندگار باشد و تماشاگر از کارم راضی باشد.

* یعنی اعتقاد دارید که هنرمند باید جریان‌ساز باشد؟

بله، هنرمند باید برای کارش احترام ویژه‌ای قائل شود. نباید مطالعه را فراموش کند. من در همه این سال‌ها همیشه تلاش کرده‌ام چند ساعتی را در طول روز به مطالعه اختصاص بدهم. من همیشه عاشق هنر بودم و همین باعث شد که علاقه‌مند به تئاتر شدم و از ۲۰ سالگی فعالیتم را در عرصه هنر شروع کردم. هم بازیگری کردم و هم نویسندگی و کارگردانی. برهه‌های مختلف تاریخ ایران را دیده‌ام و خوشحالم اطلاعات خیلی خوبی از تئاتر ایران دارم.

*به همین دلیل کتاب سیری در تاریخ تئاتر ایران را نوشتید؟

بله، این کتاب را نوشتم تا هنرجویانی که علاقه‌مند هستند اطلاعات بیشتری درباره تئاتر ایران داشته باشند با خواندن این کتاب به معلومات‌شان اضافه شود. تا به امروز چند کتاب دیگر هم نوشتم و تدریس کرده‌ام. دوست دارم هر آنچه که دارم به جوانان بدهم.

* استاد شنیده‌ایم می‌خواهید کتابی درباره زندگینامه خودتان بنویسید.

بله، همان طور که تاکید کرده‌ام برهه‌های مختلف تاریخ ایران را دیده‌ام، بنابراین دوست دارم کتابی از همان طفولیت خودم تا به امروز بنویسم. البته کار نگارش زندگینامه‌ام را شروع کردم و مقدمه هم نوشتم. تا این که کار به بیمارستان کشید و نتوانستم ادامه بدهم. اگر خدا همراهی‌ام کند و انرژی داشته باشم، حتما کتابم را خواهم نوشت.

* آیا کاری دارید که آماده پخش از تلویزیون یا اکران از سینما باشد؟

نه، مدتی است که کار نکرده‌ام، به خاطر این که انرژی و قدرتم برای بازی کم شده است. به همین دلیل ترجیح داده‌ام که بیشتر استراحت کنم و کتاب بنویسم.

* همچنان اهل دیدن فیلم یا سریال هستید؟

نه، اصلا فیلم یا سریال نمی‌بینم. بیشتر وقتم را برای نوشتن متمرکز کرده‌ام و می‌نویسم. در کنارش مطالعه هم خیلی می‌کنم. من از جوانی عاشق کتاب بودم و هنوز هم هستم. گاهی تا دمدمه‌های صبح بیدارم و آنقدر مشغول مطالعه می‌شوم که زمان را از دست می‌دهم.
معتقدم انسان با مطالعه زنده است. نمی‌دانم چرا جوانان امروزی بیشترین زمان خودشان را در گوشی‌هایشان می‌گذرانند، در حالی که خروجی مثبتی هم برایشان نخواهد داشت.‌
نمی‌دانم چرا این اتفاقات افتاده و جوانان بیشتر درگیر این مسائل و اینترنت هستند. من خودم یک گوشی قدیمی دارم، آن هم برای این‌که دوستان با من تماس بگیرند. با این سن و سال امکان ندارد مطالعه نکنم و برای مطالعه وقت نگذارم. دنیای ما آدم‌ها با مطالعه بزرگ می‌شود و می‌توانیم تجربیات زیادی کسب کنیم. اگر این طور نباشد واقعا وقت را بیهوده گذرانده‌ایم. توصیه می‌کنم که جوانان اندکی برای مطالعه وقت بگذارند، حتی شده در طول روز به اندازه ده تا ۱۵ دقیقه زمان بگذارند. بعد از مدتی نتیجه‌اش را در زندگی‌شان خواهند دید.

* استاد چه خبر از بچه ها؟

آن‌ها سال‌هاست به آمریکا رفته‌اند. بچه‌ها یعنی زندگی. دوست دارم ببینمشان، اما نیستند. وقتی هم بچه کنارت نباشد، انگار فرزند ندارید. در حالی که خانواده نقش خیلی مهمی دارد. پایه و اساس هر چیزی در جامعه، خانواده است! این جمله را محکم می‌گویم و از شما هم می‌خواهم با تاکید بنویسید. چون خانواده نقش بی‌نظیری دارد و باید به آن توجه کنیم.

* تعداد بازی‌های شما در تئاتر، سینما و تلویزیون خیلی زیاد است و هرکدام ویژگی‌ها و تفاوت‌های خودش را دارد. آیا خاطره جالبی دارید که برایمان بگویید؟

راستش بازی در هر کاری برایم خاطره است. مگر می‌شود خاطرات را فراموش کرد، خاطراتی که هرکدام از آن‌ها رنگی دارد. من تا امروز کنار خیلی از هنرمندان بازی کردم. یکی از این هنرمندان زنده‌یاد خسرو شکیبایی است. یادش بخیر و خدا بیامرزدش. واقعا هنرمند خوب و حرفه‌ای بود و بازیگر از این که کنارش بازی می‌کرد حس خوبی داشت.

وقتی قرار بود من کنارش بازی کنم، خیلی خوشحال می‌شدم. البته همه بازیگرانی که تا امروز کنارشان بودم خوب بودند و من از بازی در هیچ کاری پشیمان نشده ام و همه آن‌ها را دوست داشتم. چون همیشه با دقت کارهایم را انتخاب می‌کردم. به متن، کارگردان و بازیگران توجه می‌کردم. این طور نبود بدون تحقیق یا بی مطالعه در کاری بازی کنم. در مجموع امروز خاطرات و عکس‌های هنرمندان و دوستان شفیق برای من یادگار مانده است.

منبع: جام جم آنلاین

انتهای پیام/

کاش بچه هایم را می‌دیدم + عکس

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.