آموزش علوم انسانی میتواند نقش مهمی در اصلاح این وضعیت داشته باشد. اما آموزشی که محیطی بیافریند که در آن دانشجویان از نظر فکری بیباک باشند؛ نقادانه فکر کنند و قدرت تحلیل داشته باشند و قوانین خودشان، چشماندازهای خودشان، باورهای خودشان و راه حلهای خودشان را ترسیم کنند.
آموزشی که واحدهای درسیاش نظرات دانشجویان را به چالش بکشد و حتی با باورهایی که عمیقاً در وجودشان ریشه دوانده در تضاد باشد، آنها را مغشوش و آشفته کند و راحتیشان را بر هم بزند.
آموزشی که محصولش افراد خبرهای باشد که خارج از متن کتابها بیندیشند و پا را فراتر از مرزهای محدود و باریک یک رشته دانشگاهی بگذارند. پیچیدگی غنی جهان را ببینند و به چالشها، پاسخ درست بدهند.
چرا علوم انسانی در عصر دیجیتال بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد؟
قرنهاست که آموزش عالی در اغلب نقاط جهان حول مطالعات تخصصی شکل گرفته و فلسفه سودمند بودن را دنبال میکند. هدف آن، تربیت نیروی کاری است که نیاز صنعت، مراقبتهای پزشکی و بهداشتی، مدارس و دانشگاهها و خدمات عمومی را تأمین کنند، اما اگر آموزشها به شدت بر حرفه متمرکز باشند، بر سر جنبههای غیر کاری زندگی چه میآید؟
جیمز چانسکی، معاون برنامههای پیشدانشگاهی دانشکده مطالعات حرفهای دانشگاه براون آمریکا میگوید: اصلیترین آموزه علوم انسانی، این است که چگونه به همه چیز از جنبهای متفاوت نگاه کنیم.
او میافزاید: دانش فراوان در مورد فقط یک مسئله و دانش بسیار اندک در مورد جهانی که در آن زندگی و کار میکنیم، باعث میشود خوب زندگی نکنیم.
رباتها قرار نیست همه شغلها را بگیرند. اما تازهترین تخمین مککنزی (معتبرترین شرکت مشاور مدیریت جهانی است) نشان میدهد در آیندهای نه چندان دور، از هر ۱۰ پیشه، ۶ تا بیش از یکسوم فعالیتهایشان را به رباتها میسپارند؛ بنابراین دانشجویان از این میترسند که کارفرمایان، مهارتهای مبتنی بر فناوری را ترجیح دهند و به همین دلیل کمتر سراغ یادگیری علوم انسانی میروند.
گزارش هیومنیتیس ایندیکتورز نشان میدهد تعداد مدارک علوم انسانی که در سال ۲۰۱۵ از سوی آکادمی هنر و علوم آمریکا اعطا شده پنج درصد کمتر از سال قبل و ۹.۵ درصد کمتر از سال ۲۰۱۲ بوده است.
مارک برتولینی، مدیر یک شرکت، میگوید: متخصصان و مهندسان با هوش و با استعداد زیادی دیدهام که نمیتوانند ایدهای را منتقل یا به یک محصول اقتصادی تبدیل کنند، چرا که قادر به برقراری ارتباط درست با مردم نیستند. مهارتهای شغلی و حرفهای از کمترین درجه اهمیت برای کارآفرینی برخوردارند.
فرقی نمیکند چه چشماندازی برای اقتصاد ترسیم کرده باشیم؛ ما همواره به دانش اساسی و توانایی تفکر و اخذ تصمیمات آگاهانه نیاز داریم. در بهترین حالت، برای اداره و استفاده بهتر از هوش مصنوعی به نیروهای انسانی نیاز خواهیم داشت.
مهارتهای پایهای که در برنامههای علوم انسانی آموزش داده میشود- همچون برقراری ارتباط، همکاری، خلاقیت، تفکر منتقدانه، تفکر بین رشتهای و حل مسئله- همواره برای هر شرکتی اساسی و مهماند.
مطالعهای که در سال ۲۰۱۴ از سوی انجمن دانشگاهها و کالجهای آمریکا انجام شد نشان میدهد ۷۴ درصد از کارفرمایان مورد بررسی، فراگیری علوم انسانی را برای موفقیت در اقتصادی جهانی امروز ضروری میدانند. سهچهارم آنها به دنبال افرادی هستند که توانایی حل مسئله، تفکر انتقادی، مهارتهای نوشتاری و ارتباط کلامی خوبی دارند.
گزارشی که از سوی کمپین علوم اجتماعی بین المللی منتشر شده نشان میدهد ۸۴ درصد از فارغ التحصیلان علوم انسانی سه ونیم سال بعد از اتمام تحصیلاتشان، مشغول به کارند. در مقابل این رقم، در بین فارغ التحصیلان رشتههای پایه (علوم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات) ۷۸ درصد است.
نرخ بیکاری در بین افرادی که به تازگی از رشتههای علوم انسانی فارغ التحصیل شده اند، ۵.۲ درصد و برای ۴۱ تا ۵۰ سالههایی که مدرک علوم انسانی دارند، ۳.۵ درصد است.
استیو جابز، مدیر فقید اپل میگوید: این باور در گوشت و خون اپل حک شده که تکنولوژی به تنهایی کافی نیست. تکنولوژی با علوم انسانی پیوند خورده و این پیوند همیشه به نتایج شگفتانگیزی منتهی میشود.
روند آموزش علوم انسانی در جهان
علوم انسانی با وجود ریشههای یونانیاش، مدتهاست به عنوان یک سنت مشخصاً آمریکایی شناخته میشود. این رشته با دانشگاههای علوم انسانی آمریکا پیوند خورده است.
ردپای آموزش فلسفه در دانشگاهها از زمان تأسیس آکسفورد و کمبریج به چشم میخورد، اما ۵۹ درصد از برنامههای علوم انسانی در جهان بعد از سال ۱۹۹۰ پایهریزی شدهاند. ۴۴ درصد از برنامههای آموزش علوم انسانی در خارج از ایالات متحده از سال ۲۰۰۰ به بعد، آغاز شده که رقم قابل توجهی است. علوم انسانی به شکلی کاملاً بیسروصدا و غیرمنتظره در جهان در حال گسترش است.
در طول دو دهه اخیر، علوم انسانی در کشورهایی مثل روسیه، هند، غنا، چین، اسرائیل، هلند، شیلی، بنگلادش و برزیل شیوع عجیبی داشته است. مکانهایی که از پیش نیز سابقه توجه به این علوم را دارند. شگفت آنکه این آسیا -و نه اروپا- است که بعد از آمریکای شمالی حضوری قدرتمند در این عرصه دارد.
بر اساس نتایج مطالعات Global Liberal Education Inventory (GLEI)، آسیا مسئول ۳۷ درصد از برنامههای آموزش علوم انسانی در جهان- بدون احتساب آمریکاست. سهچهارم برنامههای آموزش علوم انسانی در آسیا مربوط به چین، هند و ژاپن است.
در عین حال برنامههای کم شمار، اما مهمی در کشورهای کمتر توسعه یافته همچون بوتان، افغانستان و بنگلادش دنبال میشود. علاقه دولتهای مرکزی به بهبود تفکر نقادانه و خلاقیت در چین، باعث شده اصلاحاتی در آموزش علوم انسانی این کشور ایجاد شود که با برنامههای سنتی تقابل دارد.
در خاورمیانه و کشورهای عربی، علوم انسانی عموماً نوعی آموزش «به سبک آمریکایی» محسوب میشود. این ناحیه تنها ۹ درصد از برنامههای علوم انسانی جهان- غیر از آمریکا- را به خود اختصاص داده است.
اروپا نیز ۳۲ درصد از برنامههای آموزش علوم انسانی خارج از ایالات متحده را اداره میکند. کارگروه فدراسیون آکادمیهای علوم انسانی و علوم اجتماعی اروپا نقشه راه بهکارگیری علوم انسانی و علوم اجتماعی در افق ۲۰۲۰ را ارائه کرده است.
براساس گزارش GLEI، علوم انسانی در آمریکای لاتین (۷ برنامه یا ۴ درصد از کل برنامههای جهانی خارج از آمریکا)، آفریقا (۴ برنامه یا ۲ درصد) و اقیانوسیه (۷ برنامه یا ۴ درصد) کمترین شیوع را دارد. در آمریکای لاتین، اقدامات آموزش علوم انسانی بیشتر با کلیسای کاتولیک مرتبط است و برخلاف بسیاری از برنامههای موجود، هیچکدام زبان انگلیسی را به کار نمیبرند.
برنامههای آموزش علوم انسانی در آفریقا هرچند از نظر تعداد انگشتشمارند، اما فرصتهای دانشگاهی منحصربه فردی محسوب میشوند. بنیانگذاران علوم انسانی در این منطقه امیدوارند فلسفه توسعه اقتصادی و اجتماعی را در کنیا، مراکش، غنا و نیجریه تحت تأثیر قرار دهند.
تاریخچه آموزش علوم انسانی در کانادا از بسیاری کشورها بیشتر است. کانادا ۱۲ برنامه آموزش علوم انسانی دارد که از هر کشور دیگری در جهان بیشتر است. با این حال به نظر میرسد این برنامهها تأثیر کمی بر گفتگو و توسعه آموزش عالی علوم انسانی در جهان داشته باشند.
منبع:ایسنا
انتهای پیام/