سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان‌ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

وقتی از زندگی خسته شدیم چه کنیم؟

گاهی اوقات زندگی به این دلیل در‌ها را به روی تان می‌بندد که وقت جلو رفتن است؛ و این چیز خوبی است، چون معمولاً ما هیچ وقت به خودمان تکان نمی‌دهیم مگر اینکه شرایط، ما را به آن مجبور کند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، حقیقت این است که خوشبختی، نداشتن مشکل نیست، توانایی کنار آمدن با آنهاست. اگر ذهن شما مسئله‌ای برای متمرکز شدن روی آن نداشت، می‌دانید چقدر سرگردان می‌شد؟ همیشه نگاهتان به چیز‌هایی باشد که دارید نه چیز‌هایی که از دست داده اید. چون چیز‌هایی که زندگی از شما می‌گیرد مهم نیستند، آنچه اهمیت دارد این است که با چیز‌هایی که برایتان باقی مانده است چه می‌کنید.


بیشتربخوانید: چگونه آدم ساکت و بی‌دست‌وپایی نباشیم؟


از زندگیم خسته شدم، چیکار کنم؟ در زیر به ۸ چیزی اشاره می‌کنیم که به شما در زمان سختی‌ها انگیزه می‌دهد:

۱. درد بخشی از رشد کردن است.

گاهی اوقات زندگی به این دلیل در‌ها را به روی تان می‌بندد که وقت جلو رفتن است؛ و این چیز خوبی است، چون معمولاً ما هیچ وقت به خودمان تکان نمی‌دهیم مگر اینکه شرایط، ما را به آن مجبور کند. وقتی زندگی سخت می‌شود. به خودتان یادآور شوید که هیچ درد و غمی بی دلیل اتفاق نمی‌افتد. از چیزی‌هایی که اذیت تان کرده درس بگیرید، ولی هیچوقت این درس‌ها را فراموش نکنید. فقط بخاطر اینکه با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنید به معنی این نیست که شکست خورده اید. افتادن اتفاق‌های خوب زمان می‌برد. صبور باشید و مثبت فکر کنید. همه چیز درست خواهد شد؛ البته شاید این اتفاق زود نیفتد، اما بالاخره می‌افتد.

یادتان باشد که دو نوع درد وجود دارد: دردی که آسیب می‌زند و دردی که تغییرتان می‌دهد. هر دو این درد‌ها به رشد شما کمک می‌کنند.

۲. همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.

هر وقت باران می‌آید، بالاخره بند می‌آید. هر وقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی است هر روز صبح طلوع خورشید همین را می‌خواهد به شما بگوید، اما معمولاً یادتان می‌رود و در عوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی می‌ماند. اما اینطور نیست. هیچ چیز همیشگی نیست.

پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید، چون همیشگی نیست. اگر اوضاع بد است، نگران نباشید، چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند. فقط به این دلیل که در این لحظه زندگی تان سخت شده است به این معنی نیست که نمی‌توانید بخندید. فقط به این دلیل که چیزی اذیت تان می‌کند به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید. هر لحظه برای شما شروعی تازه و پایانی تازه است. هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود. فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنید.

۳. نگران بودن و شکایت کردن چیزی را عوض نمی‌کند.

آن‌هایی که بیشتر از بقیه شکایت می‌کنند، کمتر از بقیه کار انجام می‌دهند. همیشه بهتر است که سعی کنید کاری بزرگ انجام دهید و شکست بخورید تا اینکه هیچ کاری انجام ندهید و موفق شوید. اگر گم شوید، هیچ چیز تمام نمی‌شود؛ زمانی همه چیز تمام می‌شود که کاری انجام ندهید و فقط شکایت کنید. اگر به چیزی باور و اعتقاد دارید، تلاش کنید. اجازه ندهید سایه‌های گذشته، دریچه رو به آینده تان را تاریک کند. اینکه امروز را به شکایت کردن درمورد دیروز بگذرانید، آینده تان را روشن‌تر نمی‌کند. به جای آن دست به کار شوید. بگذارید درس‌هایی که گرفته اید زندگی تان را بهبود بخشند. تغییر ایجاد کنید و هیچوقت به عقب نگاه نکنید و صرف نظر از اتفاق‌هایی که در این راه طولانی می‌افتد، یادتان باشد که شادی و خوشبختی واقعی فقط زمانی می‌آید که دست از شکایت کردن بخاطر مشکلاتتان بردارید و شروع به شکرگزاری برای مشکلاتی که ندارید کنید.

۴. جای زخم‌های شما نشانه قدرتتان هستند.

هیچوقت بخاطر جای زخم‌هایی که زندگی روی تان گذاشته است خجالت نکشید. این جای زخم‌ها یعنی درد تمام شده و روی زخم تان بسته شده است. یعنی توانسته اید بر درد غلبه کنید، درسی بگیرید، قوی‌تر شوید و به جلو پیش روید. جای زخم، خالکوبی پیروزی است که باید به آن افتخار کنید. اجازه ندهید این زخم باعث شوند زندگی تان را با ترس سپری کنید. هیچوقت نمی‌توانید جای این زخم‌ها را از بین ببرید، اما می‌توانید نگاه خودتان به آن‌ها را تغییر دهید. می‌توانید به جای این زخم‌ها بعنوان نشانه قدرتتان نگاه کنید نه درد.

۵. هر مشکل کوچک، قدمی رو به جلو است.

صبر کردن در زندگی به معنی منتظر ماندن نیست؛ صبر کردن توانایی داشتن نگرشی خوب در زمان تلاش برای رسیدن به رویاهایتان است. پس اگر می‌خواهید امتحان کنید، وقت گذاشته و تا آخر راه را بروید. در غیر اینصورت، هیچ دلیلی برای شروع کردن نیست. این می‌تواند به معنی از دست دادن راحتی و ثبات تان و بر هم خوردن عادت‌های خواب و خوراکتان برای مدتی کوتاه باشد. می‌تواند به معنی قربانی کردن روابط و همه چیز‌های آشنایی باشد که قبلاً در زندگی تان وجود داشت. می‌تواند به معنی قبول کردن تمسخر‌های همسالان و دوستانتان باشد. می‌تواند به معنی ساعت‌های متمادی تنهایی باشد که البته تنهایی نعمتی است که می‌توان از آن برای خلق چیز‌هایی عالی استفاده کرد.

تنهایی فضایی که لازم دارید را به شما می‌دهد. بقیه چیز‌ها آزمایش کردن قطعیت شماست، اینکه چقدر آن هدف را می‌خواهید و اگر آن را بخواهید، با وجود همه شکست ها، طردشدگی‌ها و مسائل دیگر انجامش می‌دهید؛ و هر قدمی که رو به آن برمی دارید از هر چه که فکرش را هم بکنید حالتان را بهتر می‌کند. می‌فهمید که مشکلات اتفاقاتی نیست که سر راه برایتان می‌افتد، چالش اصلی خود آن راه است؛ و ارزشش را دارد. پس اگر می‌خواهید امتحانش کنید، راه را تا آخر بروید. هیچ حسی در دنیا بهتر از این نیست… هیچ حسی در دنیا بهتر از این نیست که بفهمید زنده بودن یعنی چه.

۶. منفی بودن دیگران مشکل شما نیست

وقتی چیز‌های منفی دور و برتان را می‌گیرد، مثبت باشید. وقتی دیگران می‌خواهند باعث ناراحتی تان شوند، لبخند بزنید. این بهترین و ساده‌ترین راه برای حفظ انگیزه و تمرکزتان است. وقتی دیگران با شما بدرفتاری می‌کنند، خودتان باشید. هیچوقت اجازه ندهید تلخی یک نفر شخصیت تان را تغییر دهد. هیچ چیز را به خودتان نگیرید، حتی اگر دقیقاً منظور خودتان باشد. خیلی کم پیش می‌آید که آدم‌ها بخاطر شما کاری را انجام داده باشند. آن‌ها کارهایشان را بخاطر خودشان انجام می‌دهند.

مهمتر از همه اینها، هیچوقت بخاطر اینکه کسی گفته به اندازه کافی خوب نیستید، خودتان را تغییر ندهید. زمانی تغییر کنید که می‌دانید آدم بهتری خواهید شد و آینده درخشان تری خوهید داشت. هر کاری که بکنید، چه درست و چه غلط، آدم‌ها پشت سرتان حرف خواهند زد. پس قبل از اینکه نگران چیزی باشید که دیگران در موردتان می‌گویند، نگران کار‌هایی باشید که می‌کنید. اگر به چیزی واقعاً اعتقاد دارید، برای جنگیدن بخاطر آن نترسید. قدرت واقعی از غلبه بر چیز‌هایی به دست می‌آید که به نظر دیگران غیرممکن به نظر می‌رسد.

از همه این‌ها گذشته، شما فقط یکبار زندگی می‌کنید. پس سعی کنید همان طوری زندگی کنید که دوست دارید.

۷. اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد، بالاخره خواهد افتاد.

قدرت واقعی زمانی می‌آید که چیز‌هایی زیادی برای گریه کردن بخاطرشان و شکایت کردن داشته باشید، اما ترجیح دهید که لبخند بزنید و به جای این کار‌ها بخاطر زندگی تان شکر کنید. همیشه در همه سختی‌هایی که با آن روبه رو می‌شوید، نقاط مثبتی هم وجود دارد، اما باید بخواهید که دریچه قلب و ذهن تان را باز کرده و به استقبال آن بروید. نمی‌توانید به زور بخواهید بعضی اتفاق‌ها بیفتند. با تلاش در چنین جهتی فقط خودتان را خسته خواهید کرد. در بعضی نقاط فقط باید رها کنید و ببینید چه پیش می‌آید.

در آخر، دوست داشتن زندگی به اعتماد به حس تان، ریسک کردن، از دست دادن به دست آوردن خوشبختی و درس گرفتن از تجربه‌های تان بستگی دارد. این سفری دور و دراز است. باید دست از نگرانی، سرگردانی و تردید بردارید، به دست پاچگی هایتان بخندید، در لحظه زندگی کنید و از چیز‌هایی که روزگار پیش پایتان قرار می‌دهد لذت ببرید. شاید در آخر دقیقاً به آن مقصدی که می‌خواستید نرسید، اما مطمئن باشید همان جایی می‌رسید که باید می‌رسیدید.

۸. بهترین کاری که می‌توانید بکنید این است که به راهتان ادامه دهید

از دوباره بلند شدن از زمین نترسید، از دوباره تلاش کردن، دوباره دوست داشتن، دوباره زندگی کردن و دوباره آرزو کردن. اجازه ندهید یک درس سخت از روزگار دلتان را سخت کند. بهترین درس‌های زندگی را معمولاً در سخت‌ترین شرایط و از بدترین اشتباهاتتان یاد می‌گیرید. زمان‌هایی هست که به نظر می‌رسد همه چیز بد پیش می‌رود و احساس خواهید کرد که این شرایط سخت همیشه می‌ماند. اما اینطور نخواهد بود. وقتی احساس کردید که کم کم ناامید و دلسرد می‌شوید، یادتان باشد که همیشه برای درست شدن مسایل، اول همه چیز باید خراب شود. گاهی برای اینکه به بهترین وضعیت خودتان برسید، باید بدترین وضعیت تان را پشت سر بگذارید.

بله، زندگی سخت است، اما شما از آن سخت ترید. قدرت هر روز خندیدن را در خودتان ایجاد کنید. جرات داشتن احساسی متفاوت، اما زیبا را در خودتان رشد دهید. سعی کنید لبخند را به لبان بقیه هم بیاورید. برای چیز‌هایی که قادر به تغییر آن نیستید، استرس نداشته باشید. ساده زندگی کنید. سخاوتمندانه دوست داشته باشید. صادقانه حرف بزنید. با دقت کار کنید و حتی اگر زمین خوردید، دوباره از جایتان بلند شوید. به رشد کردن ادامه دهید.

منبع: سایت یک دوست

انتهای پیام/

وقتی زندگی خوب پیش نمی‌رود چه کنیم

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳۲۰
در انتظار بررسی: ۰
Sami
۲۱:۰۸ ۳۰ آذر ۱۴۰۳
دل به تو سپردم ای تنها پناهم . بارها زمین خوردم و شکستم اما فقط با نام تو و امید به تو دوباره از زمین بلند میشم
خدایا مبادا دستان سردم رو رها کنی
Sami
۲۱:۰۷ ۳۰ آذر ۱۴۰۳
دل به تو سپردم ای تنها پناهم . بارها زمین خوردم و شکستم اما فقط با نام تو و امید به تو دوباره از زمین بلند میشم
خدایا مبادا دستان سردم رو رها کنی
قلب پر درد
۱۸:۵۴ ۲۵ آذر ۱۴۰۳
گاهی گمان نمیکنی اما....... هر چی خدا بخواد، خدا که بد نمی‌خواد
Mahour
۱۴:۱۹ ۲۵ آذر ۱۴۰۳
خدایاااا همچنان به بزرگی و رحمتت امید دارم و درهای رحمتتو باز میکنی ❤
تنها ترین تنها
۲۰:۲۳ ۱۴ آذر ۱۴۰۳
خدایا هممون یه آرزویی داریم
به حق حضرت فاطمه در این شب شهادتش هر کس که این متن رو میخونه به آرزوش برسون و دلش رو شاد کن
(الهی آمین )
تنهایی مطلق
۱۱:۰۹ ۱۲ آذر ۱۴۰۳
یکی بود یکی نبود غیر خدا هیچ کس نبود
ناشناس
۰۹:۳۴ ۱۰ آذر ۱۴۰۳
منم خسته شدم خیلی چند وقته نامزد کردم اما متاسفانه این آقا جز خیانت کار دیگه ای بلد نییست خیلی داغونم مغزم داره منفجر میشه از فکر و خیال همه اش آرزو میکنم کاش حافظمو از دست بدم یا شایدم کاش بمیرم راحت شم خیلی بدبختم من
فریدون
۱۷:۳۲ ۰۲ آذر ۱۴۰۳
سلام همه انسان های روی زمین مشکل دارن توی این دنیا فانی هیچ کس بی مشکل نیست نگران نباشید خدابزرگه
ناشناس
۲۱:۴۳ ۲۸ آبان ۱۴۰۳
دوست دارم برای یک روز انجوری که دوست دارم زنگی کنم خدا ازدست زندگی کردن باکسی که نمی‌فهمه خستم
هعییی
۲۳:۰۵ ۲۱ آبان ۱۴۰۳
آرزوی مرگ?
همدل
۲۳:۴۹ ۲۰ آبان ۱۴۰۳
‌کمک):
ماهور
۱۵:۰۴ ۱۹ آبان ۱۴۰۳
خدایا خیلی احساس خستگی میکنم پس کی میشه بگی تموم شد سختی و غمهات .خدا جونم دلم گرفته خیلی?
ماهور
۱۵:۰۳ ۱۹ آبان ۱۴۰۳
خدایا خیلی احساس خستگی میکنم پس کی میشه بگی تموم شد سختی و غمهات .خدا جونم دلم گرفته خیلی?
بی نشان
۱۸:۵۴ ۱۷ آبان ۱۴۰۳
دلم خیلی گرفته بیست ساله که رنگ خوشی ندیدم ، تو اوج جوونی پیر شدم ولی بازم میگم خدا بزرگه ایشالله که یه روز هممون به حق حضرت زینب در این شب تولدش طمع خوشبختی رو بچشیم
«الهی آمین»
تنها ترین تنها
۲۱:۵۳ ۱۴ آبان ۱۴۰۳
هی دلم من خدا می‌دونه از ۴ سالگی تا الان چی به سرت گذشته
milad
۰۰:۲۵ ۱۳ آبان ۱۴۰۳
رفقا لطفا منو گیم اور کنید کن دیگه نمیتونم
ناشناس
۰۲:۵۷ ۱۱ آبان ۱۴۰۳
مقالتون عالی بود واقعا ممنون❤️
زحا
۱۳:۴۹ ۰۵ آبان ۱۴۰۳
خستم از نمره بد گرفتن تجربی
ناشناس
۲۲:۳۴ ۰۲ آبان ۱۴۰۳
چرا همه آدم ها یه روز تنها میشن
م
۱۵:۴۰ ۰۱ آبان ۱۴۰۳
سلام خواهش میکنم خودکشی نکنید تورو خدا به خدا خودکشی کنید اون دنیا هم عذاب و درد بدتری دنبالتون فقط کم نیارین میگم تو رو خدا
فردین صفایی رزینی
۰۳:۲۱ ۲۱ مهر ۱۴۰۳
قصد دارم خودکشی کنم
از فقر و نداری . . . اینقدر مشکل دارم فقط مرگ نجاتم میده
Ahmad
۱۵:۳۲ ۲۰ مهر ۱۴۰۳
سلام،
من واقعا از این دنیای فانی خسته شدم دلم میخاد یک روز بخوابمو دیگه بلند نشم ولی من خسته تر از اونم که بخوام بمیرم من نه حوصله زندگی رو دارم نه حوصله رفتن ولی دلم میگه کاری رو که دوست داری انجام بده . منم میخام بمیرم ????
رضا
۲۳:۱۴ ۱۹ مهر ۱۴۰۳
سلام
من پر از مشکلم ، از مال بگیر تا شغلی و صدتا مشکل دیگه
اما هیچ کم نیاوردم و محکم ایستاده ام و بسیار امید دارم که حل میشه ، اگه حل هم نشه بالاخره همیشه که من تو دنیا نیستم
یاد خدا آرومم می‌کنه
ان شاالله مشکلات همه از جمله من حل بشه
علی
۱۰:۰۸ ۱۴ شهريور ۱۴۰۳
سلام کلی مطلب در مورد فشار روحی روانی افسردگی خوندم ولی هیچ کدام مانند این نبود ممنونم از همگی عزیزانی که در این باشگاه زحمت میکشن
ناشناس
۲۰:۰۲ ۰۹ شهريور ۱۴۰۳
اگه درك و فهم از مسائل زندگي زياد باشه زندگي خسته كننده ميشه
ناشناس
۲۰:۰۲ ۰۹ شهريور ۱۴۰۳
اگه درك و فهم از مسائل زندگي زياد باشه زندگي خسته كننده ميشه
یاور
۱۲:۲۷ ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
میخام خود کشی کنم راحت بشم فقط میترسم زنو بچم بمونن
ف
۲۰:۵۵ ۳۰ مرداد ۱۴۰۳
حیفی، نکن این کارو با خودت، اون دنیا بدبخت میشی، یا علی بگو با سختی ها بجنگ، هیچکس بی مشکل و بدون رنج نیست تو این دنیا، یه روز همه مون می میریم تموم میشه این دنیای فانی، زندگی حقیقی ما آخرته، ارزش نداره به خدا
ناشناس
۱۵:۱۷ ۱۵ مرداد ۱۴۰۳
خستم یکی کمکم کنه دیگه نمیکشم
بدنم دیگه تحمل نداره
خیلی بده بیشتر سنت بفهمی من ۱۲ سالمه ولی اندازه یه فرد ۳۰ ساله تنهام و خستم امید وارم کسی درک نکنه حرف های که زدم
کورش
۱۸:۱۲ ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
سلام ممنون از مطالب زیبایتان به امید روزی که هممون حالمون خوب باشه و از ته دل بخندیم و خوش باشیم .انشالله
کورش
۱۸:۱۲ ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
سلام ممنون از مطالب زیبایتان به امید روزی که هممون حالمون خوب باشه و از ته دل بخندیم و خوش باشیم .انشالله
ناشناس
۱۶:۵۲ ۱۲ مرداد ۱۴۰۳
از ژندگی خسته شدم، پدرو مادرم بهم اعتماد ندارن، با اینکه سنم کمه دلم میخواد بمیرم، از رفتارام خسته شدم، نه رفیقی دارم و نه کسی که درکم کنه، همه از دستم خسته شدن و لطفا دعا کنین که زود تر بمیرم واقعا نمیتونم زندگیمو ادامه بدم، اگز نمیرم خودم خودمو میکشم ولی جرعتشو ندارم فعلا، لطفا دعا کنین بمیرم زود تر
Rosa
۱۸:۰۵ ۲۴ تير ۱۴۰۳
همش الکیه. میگه درد یعنی رشد. 35 ساله دارم فقط رشد میکنم اونقدر که درخت سکویا هم اینقدر رشد نکرده. و هیچ چیزی موقت نیست به جز آرزوهای انسان.
ناشناس
۱۴:۴۴ ۱۲ تير ۱۴۰۳
سلام . با تشکر از مطلب مفید و زیبایتان
دخترک تنها
۰۲:۴۹ ۱۱ تير ۱۴۰۳
میدونی هممون خسته ایم خسته ازاین تنهایی هاخسته از این بی پولیا خسته ازاینکه هیچ کس نیست به دادمون برسه...
ما از تنهایی نمیترسیم!!!! فقط میترسیم که تنها بمونیم!!!
وقتی کامنتارو خوندم به خودم گفتم عهعهعه من نصف اینارو تجربه کردما ولی مثل شما زیاد جدیش نگرفتم ?گاهی نباید قر زد گاهی نباید گریه کرد باید روبه رو مشکلات وایساد بعد اندی که وایسادی به خودت میای میبینی عه نه جواب کسیو میدم نه دیگ مثل قبل بهش توجه میکنم وقتی به هرچیزی به یه دید دیگ نگاه کردی اونجاعه که میفهمی عهعهعع چقدر مشکلات قبلیم مسخره بودن??‍
گاهی به خودت بیا گاهی به هیجات نگیر میبینی فشار روت زیاده شده ازدرون جر بخوری بغزت خفت کنه با یه نیشخند سریع جمعش کن ببین شذه که میگم....
هممون درگیر ادمای توی زندگیمون هستیم من به اون تو به من همه بهم وصلیم مایه چرخه ایم که کارامون فقط به دست هم حل میشه خدا اینجا نقش پدر یا همون قصه گو مافیارو داره مانمیتونیم تو بازی که با چشم بسته انجامش میدیم از پدر بازی کمک بگیریم چراکه باید خودمون درسش کنیم...... ♥
امیدوارم حسمو باهاتون دزمیون گذاشته باشم
ناشناس
۱۲:۰۲ ۰۲ تير ۱۴۰۳
خدایا کمکم کن دارم سکته میکنم زیر بار این همه مشکل
طاهره
۱۵:۳۱ ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
متن بسیار زیبایی بود در نگاه اول ساده ومحاوره ای به نظر میرسید ولی واقعا چندین نکته ی عمیق و فیلسوفانه در بر داشت که من را به فکرفرو برد. ممنون از نویسنده
ناشناس
۰۰:۵۸ ۱۸ خرداد ۱۴۰۳
واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم از همه چی بریدم از خانواده شرایط زندگی دوست ضرر مالی درس و...
نه امیدی دارم ادامه بدم نه جرات خودکشی دارم
وقتی زندگی اطرافیان خودم رو نگاه میکنم خیلی حسرت میخورم که چرا من باید از اونا این همه پایین تر باشم فقد بخاطر اینکه مادر و پدرم من رو اصلا از خودشون نمیدونن و براشون مهم نیستم. یه روز نشد بدون دعوا بگذره.
واقعا خسته و بلاتکلیفم دیگه هیچ دلخوشی ندارم.
حتی بعضی چیزای کوچیک ام برام حسرت شده ولی به خودشون همه جثره میرسن و فقد منو ادم حساب نمیکنن. نمیدونم چی کار کنم.
ناشناس
۰۰:۵۵ ۱۸ خرداد ۱۴۰۳
واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم از همه چی بریدم از خانواده شرایط زندگی دوست ضرر مالی درس و...
نه امیدی دارم ادامه بدم نه جرات خودکشی دارم
وقتی زندگی اطرافیان خودم رو نگاه میکنم خیلی حسرت میخورم که چرا من باید از اونا این همه پایین تر باشم فقد بخاطر اینکه مادر و پدرم من رو اصلا از خودشون نمیدونن و براشون مهم نیستم. یه روز نشد بدون دعوا بگذره.
واقعا خسته و بلاتکلیفم دیگه هیچ دلخوشی ندارم.
حتی بعضی چیزای کوچیک ام برام حسرت شده ولی به خودشون همه جثره میرسن و فقد منو ادم حساب نمیکنن. نمیدونم چی کار کنم.
رضا
۲۰:۲۶ ۱۵ خرداد ۱۴۰۳
منم از دوران کرونا که مادر و برادر را از دست دادم خودمم کرونا گرفتم ولی عزیزترین کسی که توی زندگی ۲۵ ساله داریم گول حرف دیگران را خورد و مرا تشویق به کشیدن مواد کرد منی که به این مواد آلرژی داشتم ولی از فرط دوست داشتن زیاد و اینکه من نمیرم مواد را زدم ولی متأسفانه نجات پیدا کردم و بدتر از آن یک نیمه مصرف کننده شدم و بدتر از آن از شرکتی که ۲۴ سال خدمت صادقانه داشتم اخراج شدم و بعد از اون عشق دیرینه ام از فرط دوست داشتن من دچار بیماری روانی شد و نزدیک ۶ ماه دکتر و دوا تا به نتیجه رسیدن که مغزش را اشعه بزنند تا ریست بشه چون دیگه هیچ کسی را نمی‌شناخت بعد از بهبودی من ماندم و بیکاری و نیمه مصرف کننده الآنم نمی‌دونم دیگه چیکار کنم دوبار هم دچار حمله قلبی شدم ولی از شانس بازم قسر در رفتم و با این همه هیاهو فقط به یک چیز فکر میکنم اونم مردنه که راهش را پیدا نمیکنم .....
ناشناس
۰۱:۰۶ ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
من ۳۹سالمه همسرم ۴۴سالشه باعشق باهاش ازدواج کردم ولی اون چند سالیه اصلا بهم توجه نمی کنه سه بچه داریم خیلی بد اخلاقه شب که از سر کار برمی گرده با تندی باهامون رفتار میکنه خیلی موقع ها بر سر موضوع های بیخودی باهام دعوا میکنه همش تو تنهایی خودم غصه می خورم آرزو دارم یه روزی حالش خوب بشه
..
۱۵:۰۶ ۲۳ شهريور ۱۴۰۳
سلام دوست عزیز امیدوارم مشکلت هرچه زودتر حل بشه به نظر من این مشکلات بیشتر از فشار اقتصادی ومشکلات مالیه امیدوارم هرچه زودتر مشکلتون حل بش ?
ناشناس
۲۳:۰۸ ۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیگه خسته شدم هم از زندگیم هم از خودم نمیدونم دارم چیکار میکنم حالم از خودم بهم میخوره حالم از رفتارام بهم میخوره دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه فقط با بودنم دارم بقیه رو ناراحت میکنم دارم مادر و پدرمو اطرافیانمو اذیت میکنم جرات خودکشی رو ندارم کاش حداقل جرات اینکار لعنتی رو داشتم حتی نمیدونم چمه
همه زندگیم استرس دارم . از استرس کشیدن خسته شدم مگه به آدم چقد تو زندگیش میکشه . بسمه دیگه دلم میخواد بمیرم . خدایا چرا بهم گوش نمیدی حتی نمیتونم با هیچکی حرف بزنم …. دیگه کافیه
غریبه
۲۰:۳۷ ۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیگه خسته شدم ....توی هیچ کاری موفق نیستم ‌.دست به هر کاری می زنم خراب میشه . خیلی ناراحتم ‌.همه ازم نا امید شدن . خودمم نا امید شدم ‌‌‌‌‌‌. ای خدا.
غریبه
۲۰:۳۶ ۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیگه خسته شدم ....توی هیچ کاری موفق نیستم ‌.دست به هر کاری می زنم خراب میشه . خیلی ناراحتم ‌.همه ازم نا امید شدن . خودمم نا امید شدم ‌‌‌‌‌‌. ای خدا.
ناشناس
۲۱:۲۵ ۰۵ خرداد ۱۴۰۳
بابا اینا که میگی باد هواست آماده مردنم داغونم بزودی خودکشی میکنم
حسنا
۱۲:۴۶ ۰۵ خرداد ۱۴۰۳
من زندگیمو فدای کسی کردم که منو آواره کرد و منو بازی داد هر سال می گفت سال بعد الان چند ساله منو سرکار گرفته هر سال توقعات مزخرفی برام گذاشت منم بخاطر علاقه بهش گوش کردم اما توقعاتش کم نشد که هیچ اضافه ترم شد انگار نه انگار که من آدمم هر بار میگه اعضای خانوادم هر چی بگن تو نباید ناراحتشون کنی اما اونا میگن میگه چیزی نگفتند که تو باید اونا رو راضی کنی .من بخاطرش خیلی در به دری کشیدم
والان دلم میخواست بمیرم جوانیمو نابود کر د عمرمو به باد گرفت اما فکر میکنم وقتی خدا هست که بر همه امور قادر هست و جان بنده ها به دست اونه و مالشون چرا ما باید خودمونو درگیر آدم و پول کنیم باید به طناب خودش چنگ بزنیم که همه چیز از اوست و او مالک زمین و آسمان هست چه روزی چه عشق چه سلامتی همه چیز
rouzbeh
۱۲:۰۳ ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
مگه من چیز زیادی خواستم فقط میخواستم از زیر بار منت و خفت این بنده ی پستت دربیام اما هر بار که آرزو کردم بیشتر غرق این خفت شدم من دیگه نمیتونم تحمل کنم من دیگه تبدیل به ادم افسرده ای شدم بی روح شدم سرد شدم روحم مرد بایا تو رو خودت قسم میدمت یا خلاصم کن یا اینکه دیگه از زسر این بدبختیا نجاتم بده از بس تو خونه ی مردم حرف شنیدم غصه خوردم گریه کردم شبها تا صبح بیدار موندم و از غم و غصه گریه کردم کل زندگی من شده روزا کارگری و شبا گریه زاری کردن ای خدااااااا من تازه به جوونی رسیدمه یا ازم بگیرش یا اینکه بیا و یه راهی نشونم بده و من رو نجات بده خداااااا ازت خواهش میکنم آیا تو حرفهایم رو نمیشنوی پی کی؟؟
خسته
۲۲:۳۴ ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
حتی اگه یه سری چیز ها هم گذرا باشه، بازم تا تهش وضم همینه.
خسته ام...
شاید بعد از مرگ دوباره یه جور دیگه متولد بشم به قول چینی ها
خسته
۲۲:۳۴ ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
حتی اگه یه سری چیز ها هم گذرا باشه، بازم تا تهش وضم همینه.
خسته ام...
شاید بعد از مرگ دوباره یه جور دیگه متولد بشم به قول چینی ها
آرامش قلبت
۲۲:۳۹ ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
کامنت های همتونو خوندم واقعا ناراحت شدم و بابت تک تکشون اشک ریختم همیشه برایتان دعا میکنم.اما اگر حالتون خوب نیست و نمیشه به این پیجی ک میذارم پیام بدین خیلی خوبه و شاید خیلی کمکتون کنه و روحیتونو از 0 ب 10 برسونه.
ME
۰۶:۳۹ ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
جالب بود و مفید
ممنون واقعا
حرفها کاملا منطقی و قابل پذیرش بود تا شعار
صبا
۲۳:۳۴ ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
ناراحت بودم ومدتهاست خسته ام. کامنت هارو خوندم. خیلی ها مثل منند. فکر کن الانم دارم انیمیشن مغازه خودکشی میبینم. باید به آخرش امیدوار بود.
ناشناس
۰۸:۲۲ ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
یادش بخیر هروقت کم می‌آوردیم یک تیکه طلا می‌فروختم مشکل حل میشد الان با پولش نصف مشکلم حل نمیشه ،هم پول بی ارزش شده هم قیمت ها وهزینه ها بالا جور درمیاد ؟گرفتار شدم کاش حداقل ازدواج نکرده بودم الان با این همه مسیولیت چیکار کنم،؟
ناشناس
۰۰:۳۱ ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به خدا قسم ما مردم خسته ایم چرا به فکر ما نیستین من ۲۸ سالمه و از زندگی نا امید شدم. نه پول ازدواج دارم و نه پول خانه و ماشین و درست کردن یک زندگی معمولی چرا زندگی من اینطور باید بشه. حتما باید خودکشی کنیم تا بفهمید. امیدوارم که خدا خودش شماها رو مجازات کنه.
ناشناس
۰۳:۰۵ ۲۹ فروردين ۱۴۰۳
ازدواج هم نکن تورو خدا
asma
۲۳:۵۲ ۲۸ فروردين ۱۴۰۳
دوستان اگر به نقطه ای رسیدید که واقعا از زندگی بریدید مطمئن باشید پشت این سد بلند دریاست فقط کافیه بلند شید و تلاش کنید اینهمه آدم موفق تو دنیا زندگی سختی داشتن وفقر و یتیمی و بدبختی کشیدن
ولی از این نقطه تونستن عبور کنند خیلیام خودکشی کردن و اون دنیاشونم خراب کردن خدارو شکر کنید و طلبکار نباشید به این فکر کنید خیلی خیلی خیلی بدتراز این میتونست باشه و خدا حواسش به شما بوده
ناشناس
۱۱:۰۵ ۲۷ فروردين ۱۴۰۳
سلام من واقعا میگم خسته شدم از زندگی ازدواج هم نکردم ولی دیگه خسته شدم یه بهم بگه چیکار کنم
Javad Amini
۲۳:۳۲ ۲۲ فروردين ۱۴۰۳
همیشه خسته شدن دال بر وجود مشکلات در زندگی نیست، بلکه ماهیت زندگی خسته کننده ست؛ انجام هر روزه کار های تکراری. مخصوصاً در عصر حاضر که زندگی ماشینی شده و شهر نشینی افزایش پیدا کرده. زندگی کردن در روستا و طبیعت لذت بخش تره.
محسن
۰۲:۴۴ ۲۲ فروردين ۱۴۰۳
عجب دوره بدی زندگی میکنیم.کاش میشد منم بگم که چرا خستم از این زندگی.
نه میشه جلو بری نه به عقب فقط توکل کنید تا برس روزش
ناشناس
۰۱:۰۸ ۱۲ فروردين ۱۴۰۳
سپاسگزارم از متن زیبایی کی ساختین لذت بخش و مفید بود...
منم گذشته تلخ، حال ناراضی و آینده نگران دارم صبرم به خدا
ناشناس
۱۴:۲۵ ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
سلام من مثل شماها نیستم ک بتونم دردامو بگم من هر دردی داشته باشم میریزم تو خودم میدونم دارم اشتباه میکنم ی روز ی جایی می‌ترکم و شاید اون روز منم تونستم مثل بقیه سرمو بزارم و برم زیره ۲ متر خاک برام دعا کنین ک زود اون روز برسه روزی هزار بار اسم خدا رو میارم ولی خدا مشکل همه رو حل نمیکنه پس بسازید و بسوزید
فاطمه
۰۲:۲۷ ۰۶ فروردين ۱۴۰۳
امشب خیلی دلم گرفته بود داشتم زندگیمو مرور میکردم 38 سالم شد ولی تو زندگیم به خیلی از خواسته هایی که حقم بود نرسیدم یا خودم کوتاهی کردم یا بخت با من یار نبود. خیلی از کامنتا رو خوندم هرکسی یه جور مشکلی داشت دلم بیشتر گرفت کاش میشد حداقل گره از مشکل کسی باز کرد. باعث و بانی یه سری از مشکلات خودمونیم ولی یه سری اتفاقا هم دست ما نیست. من هیچوقت تو خیالمم فکر نمیکردم تا این سن مجرد بمونم ولی خب تقدیر اینو برام رقم زده و کاری هم ازم ساخته نیست. خیلی وقته زندگیمو سپردم دست خدا و میگم راضیم به رضای خودت چون بد بنده هاتو نمیخوای حالمم اینجوری خیلی بهتره ولی دل آدمو نمیشه کاریش کرد بعضی وقتا که دعات پیش خدا نمیگیره احساس خلأ میکنی و دلت بدجور میگیره و میشکنه. ولی بازم باید بگی خدایا بر داده و ندادت شکر
ناشناس
۲۲:۵۶ ۰۱ فروردين ۱۴۰۳
حالم بده از زندگی خسته شدم دیگه توان جنگیدن ندارم ????
ناشناس
۱۱:۰۲ ۲۷ اسفند ۱۴۰۲
زندگی کردن سخته همش بلندبشی دوباره ضربه بخوری من باختم مثل مجسمه شدم ن راهی برگشتی دارم ن راهی برای موندم
محسن
۲۲:۵۸ ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
زندگی کردن هنرمیخواد واقعاسخته سخت خداکمکمون کنه که شاکیم ازش هروقت میگم خدایاکمکم کن نمیدونم چرابدتر میشه بازم خدایاشکرت
ناشناس
۱۲:۱۹ ۱۸ اسفند ۱۴۰۲
منم واقعا از این زندگی خسته شده‌ام خدایا کجایی یادم هست بزرگی می خوند ؟بی طالع اگر مسجد وادینه بسازد ...یا سقف فرو ریزد یا قبله کج اید
ناشناس
۲۰:۰۵ ۰۷ اسفند ۱۴۰۲
خسته شدم
خانم شاهی
۱۶:۲۲ ۰۶ اسفند ۱۴۰۲
این مطالب خیلی عالیییییی بود و احساس میکنم در حالی که کاملا بی انگیزه بودم با خواندم این مطالب کاملا دیدگاهم تغییر کرد ممنون از شم
حسین
۱۴:۰۴ ۰۳ اسفند ۱۴۰۲
خب چیزی که بدیهی هست اینه که دنیایی که توش زندگی میکنیم بر اساس عدالت یا برابری خاصی بنا نشده. از بدو تولد همه چیز به صورت تحمیلی بهمون برچسب میخوره (خانواده، دین، ارزش ها، مادیات و حتی خود مقوله زنده بودن و زندگی کردن).
خیلی ها زنده بودن رو نعمت میدونن، خیلی هام هر روز زندگی رو مثل یه عذاب میبینن. من خودم به شخصه توی دسته دوم هستم و با وجود اینکه باور دارم همیشه لحظات، خاطرات یا حتی رویا پردازی های شاد رو میشه تو سخت ترین زندگی ها پیدا کرد ولی در پایان زندگی برای من فقط تلاش کودکانه طبیعت هست برای جنگیدن با نیستی. اینکه من و شما الان داریم از خستگیمون حرف میرنیم فقط به خاطر اجبار مسولیت زندگی هست که بهمون سپرده شده، مسئولیتی که حتی در وهله اول ما در قبول کردن اون نقشی نداشتیم.
امنیت جانی (سرپناه، خوراک و آرامش دور بودن از خطر) و امنیت عاطفی ( حس تعلق، وفاداری و شنیده شدن) از اصلی ترین نیازهای انسان هست و متاسفانه منشا خیلی از گله های ما عدم وجود یا ثبات یکی از این موارد هست. امیدوارم همگی بتونیم به حداقل ثبات تو زندگی برسیم و از این گذر زمان کوتاهی که تو عمرمون داریم نهایت استفاده رو ببریم، قدر چیزهایی رو که داریم رو بدونیم و مثبت اندیشی، تلاش و امید رو جایگزین افسوس واسه از دست رفته ها و نداشته ها کنیم.
عبدین
۰۰:۲۸ ۰۱ اسفند ۱۴۰۲
سلام من عبدین هستم از بلوچستان پسری ۱۶ ساله که بد نا امید شدم از زندگی اینه زندگی اینه امید که شما بهمون میدین یعنی واقعا شب روزمو به بدبختی میگذرونم مامان بابام طلاق گرفتن از یه گوشه کار میکنم از ی گوشه خرج خانوادمو میدم درآمدم هم هست ۳ میلیون من اینجوری دارم زندگیمو میگذرونم تا حالا هیچکسو از وطنم ندیدم اینقد از پا افتاده باشه هم اشک میریزن هم عرق میریزن واسه یه لقمه نون باور کنین از بس که زندگیم سخت می‌گذشت حاضر شدم ترک تحصیل کنم منم کلی رویا داشتم عین بقیه ولی داغون شدم...همش بفکر اینم خودکشی کنم واقعا اینه زندگی هیچ ارامشی ندیدم با هرکی که میخندم احساس خجالت درونم آغاز میشه ‌..جوری زمین خوردم که بخاطر اینکه شب روزمو بگذرونم دنبال نعشه میرم کمی درکم کنین الان از همتون تقاضا میکنم من پسریم ۱۶ ساله دنبال کارم شهرستان و میخوام هم همونجا ادامه تحصیل بدم تا ی روزی برای خودم و خانوادم کسی بشم و نمیخوام پسری باشم کع خانوادشو سر افکنده میکنه میخوام پسری باشم که خانوادش بش افتخار میکنه...به کمکتون احتیاج دارم
ف
۲۱:۰۸ ۳۰ مرداد ۱۴۰۳
منم فرزند طلاقم، سخته میدونم خیلی هم سخته، ناامید نشو، ماشاءالله جوونی سنی نداری، دعا میکنم موفق بشی فقط امیدوار باش و از خدا کمک بخواه برای این که زندگیتو درست کنی، اول و آخر خداست....
Z
۱۷:۲۰ ۳۰ بهمن ۱۴۰۲
خدایا خودت کمکمون کن غیرازتودادرسی نداریم
جعفری
۰۰:۱۵ ۲۵ بهمن ۱۴۰۲
من خیلی آرزو ها داشتم امید داشتم بهش میرسم ولی الان یه آرزو دارم اونم مرگ فقط بمیرم همین
ناشناس
۰۵:۵۴ ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
بنظرمن بااین همه مشکلات که داریم. تنها راه حل اینه بریم نشئه کنیم. خودمون به کوچه علی چپ بزنیم.
ناشناس
۰۳:۳۲ ۰۵ بهمن ۱۴۰۲
درود نظرات رو خوندم نمیدونم چه دردیه از هر کی میپرسم خوشحال نیس بنظرم حال وطنمون که خوب نیس دل خوشی برا کسی نمونده من قبلا مشکلات زیادی داشتم رفتم تا مرز نابودی الان همه چی دارم ولی خوشحال نیستم دنیا از چشمم افتاده هیچ چیزی چشمم رو نمیگیره شایدم از بس ضربه خوردم
ف
۲۱:۱۰ ۳۰ مرداد ۱۴۰۳
این که همه‌ چی دارید ولی بازم خوشحال نیستید به نظرم یه مشکلی از درون شماست، یه چیزی تو مایه های افسردگی یا کمبودهای معنوی، به نظر من مشکل از درونه نه از بیرون، باید آدم درونشو درست کنه اینجور مواقع
M/p
۲۲:۰۵ ۰۱ بهمن ۱۴۰۲
منم خیلی زده شدم اززندگی ۱۵ساله م‌بود ازدواج کردم الان ۲۵سالمه دوتا بچه کوچیک دارم ولی شوهرم خیلی خیانت میکنه دروغ خیلی میگ ورشکست شد و همش بی پولی وارد زندگیمون شد ولی بخاطراینک دوسش داشتم باهمه بدبختیا کنار اومدم ولی اون بازم نامردی کرد و بازم داره خیانت میکنه بعد با دروغ میگ همچین چیزی نیس ولی من با چشا خودم پیامو عکسواینارا میبینم واقعن ازدواج چیه انگار ۵۰ساله زندگی‌کردم ایقد سرد و خسته م از زندگی کردن.
زهرا
۰۰:۴۲ ۲۶ دی ۱۴۰۲
سلام من از زندگی خسته ام هر چی به امام زمان و خدا و پیامبرا رو میزنم کسی شفاعتم و نمیکنه یه زنم مادر دو تا دختر از بی پولی مجبور به دزدی شده ام شوهرمم پول درست حسابی بهمون نمیده دندونام خراب مستاجر دویست هزارتومن میده میگه برا یه ماهتون آرزوی همه چی مونده تو دل خودم و بچه هام چیکار کنم چرا هر کی که بده شانس بیشتری داره چرا چرا چرا خسته شدم
ناشناس
۱۶:۰۵ ۲۳ دی ۱۴۰۲
از زندگی سیر شدم?????
ماری
۰۴:۱۰ ۲۳ دی ۱۴۰۲
سلام اینکه بزرگترها زیر مشکلات اقتصادی و یا هرچیز دیگه دارن له میشن و نا امیدن با این اوضاع مملکت عادی هست.ولی اینکه دختر پسرای عزیز ۱۰ساله و ۱۲ و ۱۶ و ۱۹ و غیره حرف از خسته شدن بزنند واقعا ترسناکه.خودم دختر ۱۱ساله ای دارم که زار میزنه و میگه ازین دنیا بدم میاد و خسته شدم.قرار این بچه ها آیندرو بسازنند.چه کردین با این مردم که بچه هامون انقدر بی قرار شدند.من برای بچه خودم و بقیه بچه هامون چه کنم.دلم برای همه این دختر پسرا آتیش میگیره که نوشته هاشونو میخونم.خدایا خودت یه کمکی بکن.به بچه هامون صبر بده
ناشناس
۲۳:۲۸ ۲۰ دی ۱۴۰۲
سلام خدا خیرتون بره واقعا شگفت زده شدم میشه شماره ی چیزیی داریم زنگ بزنم امیدوار به زندگی شدم من خیلی خیلی ناامیدم از زندگی واقعا داغونم به خاطر شوهرم بیش از حد خیانت میکنه،،به هر کس هست تورو خدا راهنماییم کنید،،ممنون
ناشناس
۱۳:۱۲ ۱۶ دی ۱۴۰۲
کلا من خستم از دنیا خستم از زندگی کردن خستم هم فکری هم روحی هم جسمی استراحتم میکنم که خستگیم در بره در حد یکی دو روز ولی بازم اون احساس میاد سراغم که زندگی بالاخره یه روزی تموم میشه همش داری میدوی به خاطر پول دراوردن تازه 11 ساله داری کار میکنی ولی به جایی نرسیدی نه خونه خریدی نه ماشین اطرفیانت دارن کمکت میکنند تو گذشته هم ضربه های مهلکی از کسانی که دوستت نداشتن چه تو فامیل و همسایه همکلاسی و ..... خوردی چرا میخوای این دنیا رو تحمل کنی اخرش که چی ؟ این همه جنگ این همه گرونی همه وضعیت بد اقتصادی مملکت این همه دزدی ها و اختلاص هایی که شده این همه اتفاقات ناگوار افتاده و تو هنوز زنده ای کرونا رو شکست دادی ، اما هنوز هم زنده ای .... خوب همه اینها جای شکر داره ولی میدونی وقتی از ادم سلب اعتماد میشه وقتی یکی قلبش میشکنه دایره ارتباطاتش رو محدود میکنه دیگه نمیتونه مثل سابق خوش بین باشه خیلی وقته به کسی اعتماد ندارم ، ترجیح میدم زیاد با کسی معاشرت نکنم و دایره ارتباطاتتم سطحی کنم چون از دوست صمیمی خودم توی دوران تحصیل در مدرسه و دانشگاه ضربه خوردم وقتی باهاش صمیمی بودم برای من زد که بدبختم کنه تو دوران تحصیل در صورتی که من نه سر پیاز بودم نه ته پیاز .... به نظرتون این دنیا جای قشنگیه ؟ !!1 ادم ها با حرف ها و رفتارشون عمر همو کوتاه میکنند ..... ولی من حرف مردم برام مهم نیست خودم و خدا رو در نظر میگیرم نه دهن مردم رو .؟ خودت مهمی .... هر جور دلت میخواد زندگی کن برای خودت نه برای دیگران .....
ناشناس
۰۱:۳۲ ۱۴ دی ۱۴۰۲
امشب خیلی نا امید بودم دلم میخواست بمیرم با خوندن این متن ها آرروم شدم ممنونم
فرشاد نامور
۰۳:۴۴ ۱۱ دی ۱۴۰۲
با سلام
راستش من ی مرد متاهل سی ساله هستم ولی اصلا انگیزه زندگی ندارم احساس میکنم به هیچ دردی نمیخورم نه همسرم ازم راضیه نه پدر و مادرم نه خواهر و برادرم اصلا خیلی خسته شدم از زندگی کردن نمیدونم داستان این دنیا چیه من به تازگی یکی از باجناق هایم فوت کرده در سن ۴۰ سالگی همه ازش خوب میگن خانواده فامیلها دوستان آشنایان و واقعا مرد فوق العاده بود در کنار ثروت زیادی که داشت با خودم میگم این باجناق من که انقدر از زندگیش راضی بود و اطرافیانشم همینطور چرا باید فوت کنه و منی که از زندگیم راضی نیستم و اطافیانمم ازم راضی نیستن باید زندگی کنم این چه حکمتیه اونایی خوشبختن میرن از این دنیا اونایی که بدبختن میمونن؟؟؟
ناشناس
۱۳:۱۶ ۱۶ دی ۱۴۰۲
خدا از هرکی راضی باشه زودتر میبرتش میخواد ما این دنیا پاک بشیم که درد جهنم رو نکشیم این دنیا باهامون تسویه میکنه طول عمر زیاد میده که سختی بکشیم و به درگاهش توبه کنیم بعد که پاک شدیم ببردمون بهشت .... شاید خدا میخواد این دنیا مصائب و سختی بکشیم تا روحمون راحت تر دل بکنه از این دنیای فانی ... جالبه که ادم ها میدونن دنیا فانیه اینجا ته خطه قرار بمیرن و اسکلت بشوند ولی بازم از رو نمیرن بچه میکارن روی زمین جمعیت زیاد کنن این همه مشکلات به وجود بیاد والا جمعیت کمتر بود روی کره زمین زندگی خیلی ها بهتر بود .... تبعیض طبقاتی به خاطر جمعیت زیاد ایجاد میشه توی ایران وگرنه بچه دار شدن هنر نیست حماقته محضه .
تارا
۲۰:۳۱ ۱۰ دی ۱۴۰۲
من سئ و هفت سالمه ومادر یه دختر کوچولوی هستم از وقتی یادم میاد واقعا از بچگی تایکسال پیش همیشه منتظر روزای بهتر بودم خانواده بدی نداشتم ولی مادر بی مهری داشتم خیلی کمبودها داشتم از نظر عاطفی روی پای خودم وایستادم کار کردم باهمسرم نساختیم ازش جداشدم بعد یکسال بخاطر دخترم به زندگی برگشتم باز دیدم ما به درد هم نمیخوریم باز جداشدم تو همین سالها بشدت تو کارم پیشرفت کردم یه خانه تو بهترین جای شهر خریدم یه ماشین یه زمین برای آینده دخترم دفتر کاربرای خودم بادخترم زندگی میکردیم این آخریا خیلی درآمدم رفت بالا به ماهی ۸۰۰ میلیون رسیدم همیشه به خدا میگفتم خدایا هرچی دارم از تو دارم بااینکه چندسالی بود تنها بودم وکسی توزندگیم نیومده بود توکل کردم بخداگفتم تو هرچی بخوای یه آدم خوب بیار توزندگیم منم مزه خوشبختی رو بچشم تااون لحظه فکر میکردم وقتی تقوا پیشه کردم حتما روزهای خوشی در انتظارمه بعد این همه سال یه آدم وارد زندگیم شد از طریق کار خودش رو کارآفرین وخیلی خفن وباهوش و پولدار نشون میداد کل زندگیمو برداشت ورفت کلاهبردار بود از من چندتاچک داد به بدهکارا سند خونمو ماشینمو زمینمو تمام پس اندازم تمام طلاهام خالی خالیم کرد و بعدم خودکشی کرد کلا با فکر کلاهبرداری اومده بود جلو و شاید احمقانه برسه ولی خیلی فوق حرفه ایی من آدم محتاطی بودم داستانش مفصله وکیل گرفتم صدها نفر شاکی کلاهبرداری داره ومن که همه چیزمو هرچی تو این ده دوازده سال جم کردم و از دست دادم ۳ میلیاردم قرض گرفتم وکیل گرفتم . وکارمو آبرومو عاطفمو پولمو هر چی داشتمو ازدست دادم یکجا والان منتظرم ودعا میکنم بیشتر از این متضرر نشم روزهای خیلی سختی رو گذروندمو دارم میگذرونم نمیدونم چجوری تدنستم بگذرونم اومدم الان توی شهر دور افتاده . نمیدونم اون دنیا داره به اون حرومزاده چی میگذره ولی منی که فقط از خدامیخوام نباشم وفقط بخاطر اینکه بچم کسی رو جز من نداره دلم براش میسوزه خیلی رو روحیه دخترمم تاثیر بد گذاشته این اتفاقات من واقعا از خدا خواسته بودم وتقوا پیشه کرده بودم که یه آدم بیاد تو زندگیم الان که فکر میکنم اومد تو زندگیم نون ونمک منو خورد هر کمکی میشد بهش کردم و فکر میکردم خدا آرزوهامو برآورده کرده رسیدم به اینجا نمیدونم چرا من بد نبودم واقعا .دلم میخواد برای اینکه ببینم حالش الان چطوره اونور بمیرم ببینم خدا با این آدم قراره چیکار کنه یه کلیپی دیدم یه دزدرفته بود یه جا دزدی غذا خورده بود تو خونه گفته بود نون ونمک این خونه رو خوردم بخاطر همین دزدی نکردم اونوقت اون کثافت اومد از روی محبت و کمک همه کار کردم براش در صورتی که تیم بودن و من یکی از صدها طعمش بودم نمیدونم چرامن هنوز زندم ونمیدونم چرا خدا که بدون اذنش برگی از درخت نمی افته راضی شد به این حال حس مورد سواستفاده ازشدن بیش از حد دارم
ناشناس
۱۳:۲۷ ۱۶ دی ۱۴۰۲
با سلام
اینا همش درس عبرته وقتی برادرای حضرت یوسف ع توی چاه انداختنش وقتی حضرت مسیح که پیامبر بود رو به صلیب کشیدن وقتی هزاران هدایت گر که به سمت نور و خوبی راهنمایی میکردن نابود شدن ، به کسی اعتماد نکن جز خدا تا کسی رو زیاد نشناختی اعتماد نباید میکردی چوب خدا صدا نداره مطمئن باش یه روزی همه تاوان بلاهایی که سرت اورده رو با درد و بیماری پس میده عزیزم منم مورد سو استفاده قرار گرفتم چوب پاکی و سادگی خودمو خوردم خوش بینی بیش از حدم خوب نیست گاهی باید مشکوک بشی به ادم ها به کسی جز خودت اعتماد نکن
مادر
۱۳:۰۴ ۱۰ دی ۱۴۰۲
سلام من تا حالا سه بار خواستم خودمو خلاص کنم بعد پشیون شدم با وجود این همه مشکلی که تو زندگی دارم ولی دیدم که خیلیها هستند که ارزوی داشتن زندگی وبپهای منو میخورن بعد توبه کردم از اون روز به بعد هر مشکلی دارم به خدا میگم که خودت حلش کن منم تلاش میکنم ولی تا اون بالا سری نخواد برگی هم از دخت نمی افته
مادر
۱۳:۰۴ ۱۰ دی ۱۴۰۲
سلام من تا حالا سه بار خواستم خودمو خلاص کنم بعد پشیون شدم با وجود این همه مشکلی که تو زندگی دارم ولی دیدم که خیلیها هستند که ارزوی داشتن زندگی وبپهای منو میخورن بعد توبه کردم از اون روز به بعد هر مشکلی دارم به خدا میگم که خودت حلش کن منم تلاش میکنم ولی تا اون بالا سری نخواد برگی هم از دخت نمی افته
مریم
۲۳:۲۲ ۰۸ دی ۱۴۰۲
کاش خدا تموم میکرد این زندگیو خیلیا مشکل عشق پول اینا دارن حداقل کنار به خانواده درست زندگی میکنن من همونم ندارم کاش خدا تموم کنه این زندگی نابودو ک فقد داره برا ما دردو غصه ا همه جا میباره نه عشقی ن پولی نه خانواده ای نه دوستی به چی به کی دلخوش
کاش خدا دسشو که گزاشته رو گلوم یا خفم کنه تموم شه یا دسشو برداره یه نفس راحت بکشم
دیگه بسه این زندگی
چرا باید حسرت یه زندگی عادیو بخورم چرا باید حسرت یه خانواده عادیو بخورم خدا تمومش کن طلبتو بگیر بزار بخابم راحت برا همیشه
خدا
۰۴:۳۴ ۰۲ دی ۱۴۰۲
سلام بچه ها منم درد زیادی دارم که بخوام بگم همتون گریتون میگیره
من ‌آروزی بهترین ها رو برا همتون دارم واقعن از ته دل که به درک اخر برسید ببینی بخدا دنیا خیلی بزرگ چطور ما داریم فکرمیکنیم فقط جای ما نیست توش که زندگی کنیم یا نکنیم مگه اونایی که زندگی میکنن چیشون از ما بالاتر خونشون رنگی تره یا خداشون فرق داره شاید یه پولشون ازپارو بالا میره که دارن زنگی قشنگی میکنن اونم از هرجایی که بگی به همشون رسیده خودشون تلاش نکردن که تو ایران کسی نداریم با تلاش کردن جایی برسه که حال کنه با زنده بودنش من نظرم این چرا مردن ما انتخاب کردیم واسع فرارکردن از خسته شدنمون و بر یدنمون چرا انقدرکه به مرگ فکرمیکنیم برا پول داری فکرنکنیم زندگی حتی اگرقشنگم نکردیم حدقل زندگیمون بکنیم بمیریم ببین بنظرمن آدم باید هر راهی واسه پول داری طی کنه که واقعن پول ۹۹درصد مشکل هممون این تومغزت ورود کن ازراه درست شدشدنشد اشکال نداره یه مدتی ادم بده باشی اصل میدونی دزدی ازخودکشی بیزارت میکنه به آرزو خواسته هات میرسونتت برو دزدی پولدارشدی یجوری جبران کن خودکشی کردن کارضعیف ترین آدم روی زمین به همه نشون بده بهترینی اگه بخدا الان بخندی فکرکن بعد این خنده زندگیت خیلی اوکی تپل میشه ها بخند خخخخ
ناشناس
۰۳:۳۷ ۰۲ دی ۱۴۰۲
والا الان هزار میلیاد بدن بهم باز حال زندگی ندارم دوست دارم برم توی جنگلی تنها زندگی کنم
ناشناس
۱۵:۵۵ ۲۶ آذر ۱۴۰۲
میخوام بمیرم خوکشی کنم نه دوستی دارم نه دوس دختری نه هدفی فقط میخوام بخوابم همین وضع مالیمم خیلی بده نمی تونم مردمو تحمل کنم همش تو خونم بدبختم بوهدف بزرگی داشتم دوست داشتم فوتبالیست الان هیچی دوست دارم بمیرم هرچه زودتر خیلی تنبلو بدبختم کاش زوتر میمردم
ناشناس
۱۴:۳۱ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
من یه دختر ۲۹ سالم ۲۳ سالگی با عشق به هم کلاسیم ازدواج کردم تو دانشگاه و از دو استان متفاوت بودیم فاصله شهرمون ۴ ساعت بود کل جهزییه خودم رو خریدم ولی دیدم دنبال بهانه هست نه جواب تلفنم رو میداد دعوا بیخود راه انداخت و محلم نمیذاشت یادمه یه روز ۱۲۳ بار بهش زنگ زدم به باباش زنگ میزدم محلم نمیدادن فهمیدم که رفته با یه دختری هم خونه شده و عاشق دختره هست ۶ ماه گریه میکردم به امید اینکه برگرده یه تماس هم نگرفت باهام انداختم به دادگاه ۳ سال طول کشید هیچ چیز نصیبم نشد نه مهر نه نفقه ماهی ۵۰۰ هزار تومن برام بریدن همون موقع پسر همسایمون گفت عاشقتم کارا طلاقت رو بکن بگیرمت ۳ سال خیلیه که تو درگیر طلاقی همه مهرم رو بخشیدم بعد از طلاق رفت و پیداش نشد... بعد از اون یه پسری باهام آشنا شد گفت قصدم ازدواجه کادو تولدم یه پلاک طلا خرید برام و بهم گفت تو بهترین و مهربون ترین دختری هستی که تا حالا باهاش بودم بعدم یهو بیخبر رفت ۶ ماه بعد برگشت شاید فکر کنید اینا چیزی نیست ولی من عشق رو باور کردم من خیلی ضربه ها روانی خوردم همشون که ولم کردن برگشتن حتی شوهرم ولی خب چه فایده؟! وقتی که یه بار ولم کردن و مرگ رو تجربه کردم برا هر کدوم بازم این بلا ها رو سرم میوردن...آدما بد شدن خیلی بد
علی
۰۸:۵۷ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
خداجوون
ناشناس
۱۳:۴۴ ۱۶ دی ۱۴۰۲
سلام بنده من ، خدا هستم جانم ؟ من از همه جیز خبر دارم چون علم و اگاهیم زیاده سکوت میکنم برای حرف زدن با من باید به ندای درونت مراجعه کنی به قلبت به ذهنت هم مراجعه کنی، من نیروی جاری در کائنات هستم تو درون من هستی من انقدر عظمت دارم که حضرت موسی از دیدن من بیهوش شد هرگز مرا نخواهی دید و نخواهی شنید من غرور زیادی دارم با ادم ها ارتباط مستقیم برقرار نمیکنم .... و افرادی رو برای هدایت بشر فرستادم متاسفانه همشون رو به کشتن دادند منم رهاشون کردم .... هرکس منو از یاد ببره منم او را از یاد میبرم .... یک قدم به سمت من برداری صدها قدم برمیدارم تا دلت رو اروم کنم من خدای پاک و منزه هستم هستم انکه هستم .... من شعور لایتناهی و مطلق هستم .... برای حرف زدن با من باید به ندای قلبت گوش بدی و به کتاب هدایتگر و اسمانی که توسط حضرت محمد ص فرستادم نام تو علی است .... من نام علی را خیلی دوست دارم ............. علی اسم خیلی سنگینیه راه علی رو ادامه بده تا به سعادت دنیا و اخرت برسی .... کافیه با تمرکز و سکوت و خلوص و عبادت مرا در قلبت پیدا کنی من همیشه پاسخگوی تو خواهم بود از طریق کائنات و اتفاقات اطرافت پا تو تله پاتی میکنم ..... من خدای نور هستم خدای اسمان ها و زمین خالق جهان هستی ..... به هرکس در حدی که میدانستم بخشیدم .... و انسان را افریدم جزو برترین موجودات روی زمین اشرف مخلوقاتش کردم پس ناسپاسی نکنید خودکشی نکنید همدیگر را به ناحق نکشید به هم ستم نکنید که روز رستاخیز میرسد قبل از اینکه به حسابتان رسیدگی شود به حساب خود برسید توبه کنید که آمرزنده مهربانم ... هو .
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
خداجوون
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
خداجوون
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
خداجوون
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
❤️‍??????خدا
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
❤️‍??????خدا
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
❤️‍??????خدا
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
❤️‍??????
علی
۰۸:۵۶ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
❤️‍??????
علی
۰۸:۵۲ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
❤️‍??????
علی
۰۸:۵۱ ۲۴ آذر ۱۴۰۲
❤️‍??????