او در این برنامه ضمن اشاره به تعداد دفعات خواستگاری رفتنهای خود که بیش از ۱۵ بار آن به شکست منتهی شده، میگوید در این بین به منزل دختر خانمی در بالای شهر میرود که با برخورد عجیب خانواده دختر مواجه میشود. زمانیکه خانواده دختر متوجه شغل «پاسداری» سعید قاسمی میشوند، مادربزرگ خانواده در جوابی غیرمنتظره به او میگوید: «میبینم بوی مرده میاد، برو بیرون ...»
این داستان جالب و شنیدنی از این راوی جنگ را میتوانید با جزئیات بیشتر در ادامه مشاهده کنید.
نظر هرکس محترمه ولی با ادب حرف زدن نشانه شخصیت هرکسی است.حتی اگر مخالفید محترمانه نطر بدید.خدا افراد مخلص و دوسدار واقعی کشور و مردممون رو حفظ کنه
باز هم دم تون گرم که جور اونها رو هم حتی شده پشت فرمون شما می کشید .... هم اخلاقی و هم خیلی خیلی با نمک تر و بامزه تر از اونها. دمتون گرم باصفا
من که از شدت هیجان شنیدن این داستان دو بار بیهوش شدم و برگشتم
بازهم ازین مطالب جذاب و شنیدنی و پر از هیجان بذارید واسه ما
ممنون
:))
ولی بستن کمر بند برای حفظ سلامتی خوبه