۱. رخش سفید نیست
رخش در فرهنگ عمید به «سرخ و سفید به هم آمیخته» معنا شده است. فردوسی خود نیز در شاهنامه، در بخش پادشاهی گرشاسب، اسب خود یعنی رخش را این طور توصیف میکند: «دو گوشش چو دو خنجر آبدار/ بر و یال فربه میانش نزار/ یکی کره از پس به بالای او/ سرین و برش هم به پهنای او/ تنش پرنگار از کران تا کران/ چو داغ گل سرخ بر زعفران» با این حساب برخلاف تصور عامه مردم، رخش سفید نیست.
۲. ماجرای انتخاب رخش
فرمان زال پدر رستم بود که هرچه اسب در زابلستان و کابلستان است، از نظر رستم بگذرانند تا او یکی را انتخاب کند. در شاهنامه آمده که پشت هر اسبی که رستم بر آن مینشست، از نیروی او خم میشد و شکمش به زمین میرسید جز رخش. جالب این که وقتی رستم بهای رخش را از چوپانی که آن جا بود میپرسد، او رخش را فراتر از یک اسب میداند و میگوید: «چنین داد پاسخ که گر رستمی/ برو راست کن روی ایران زمی/ مر این را بر و بوم ایران بهاست/ بدین بر تو خواهی جهان کرد راست.»
۳. رویارویی رخش و اژدها
در خان سوم که جنگ رستم با اژدهاست، رخش سه بار با اژدها روبهرو میشود. در شاهنامه آمده است که رستم، در دشتی که لانه اژدها محسوب میشد، خوابید و رخش بیدار بود. اژدها دو بار پدیدار شد و هربار که رخش، رستم را با شیهه و کوفتن سم بر خاک بیدار میکرد، اژدها ناپدید میشد و این ماجرا رستم را آن قدر عصبانی کرد که به او گفت: «گرین بار سازی چنین رستخیز/ سرت را ببرم به شمشیر تیز».
بار سوم که اژدها ظاهر میشود، رخش با این که بیم بیدار کردن رستم را داشت، اما در نهایت او را بیدار کرد. این بار اژدها نتوانست ناپدید شود و در نهایت رستم پیروز این نبرد شد.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/