سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

کوچک زاده در برنامه تلویزیونی دستخط:

جدایی از جبهه پایداری به دلیل اختلاف نظر تشکیلاتی بود/ ماجرای کنایه اینستاگرامی به دیپلمات ارشد/ با دیدگاه‌های لیبرالی حاکم بر اقتصاد، وضع مردم خوب نخواهد شد

مهدی کوچک‌زاده نماینده سابق تهران و عضو سابق جبهه پایداری میهمان این هفته برنامه دست‌خط بود.

به گزارش حوزه احزاب و تشکل‌های گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، مهدی کوچک‌زاده نماینده سابق تهران و عضو سابق جبهه پایداری با حضور در برنامه دست‌خط به سؤالات مجری این برنامه پاسخ داد که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

این هفته میزبان یکی از سیاسیون هستیم که چند سالی است وقتی در انتخابات مجلس دهم رای نیاورد فقط به تدریس در دانشگاه می‌پردازد البته اظهارنظرات سیاسی می‌کند. ۱۲ سال نماینده مجلس بوده؛ از حوزه انتخابیه تهران در مجلس هفتم، هشتم و نهم حضور داشت. نماینده‌ای که اظهار نظر‌های او غالباً با جنجال همراه می‌شد. بسیار صریح صحبت می‌کند. برخی به او انتقاد می‌کنند که این چنین صراحت لهجه دارد و برخی صراحت او را بیش از حد می‌دانند.

هنوز ایشان ابراز نظر می‌کند و نظرات ایشان مورد توجه قرار می‌گیرد. حرف‌های گفتنی ایشان و پرسیدنی ما زیاد است.

در خدمت آقای دکتر مهدی کوچک‌زاده نماینده مجالس هفتم، هشتم و نهم شورای اسلامی از حوزه تهران هستیم، البته مجلس دهم دیگر انتخاب نشدید. سلام خیلی خوش آمدید.

سلام خدمت شما و همه همکاران محترم و بینندگان عزیز این برنامه عرض می‌کنم.
 

آقای کوچک زاده چطور هستند؟ این ایام بعد از نمایندگی چه می‌کنند؟

فقط دانشگاه هستیم.

زمانتان را صرف دانشگاه می‌کنید؟

بله.

کار سیاسی چطور؟

کار سیاسی در حد اظهارنظر روی مسائلی که در رسانه‌ها مطرح می‌شود، از طریق صفحه اینستاگرامی که دارم.

هر بار که می‌نویسید یک جنجالی به پا می‌شود.

نه اتفاقا (می‌خندد)

یک کامنت هم که می‌گذارید یک عکس‌العملی دارد.

شما دیگر جزء جبهه پایداری نیستید؟

جبهه پایداری از ابتدای تاسیس که من از یکی از موسسین بودم، بعد از یک تا یک و نیم سال ما توفیق همراهی نداشتیم.

چرا؟

مسائل و بحث‌های سلیقه‌ای و تشکیلاتی بود. بحث فکری و اعتقادی و نظری نبود.

چه کسانی بودید که بیرون آمدید؟ شما و آقای رسایی و؟

رسماً بنده و آقای رسایی بودیم، ولی برخی دیگر از دوستان که تمایل ندارم اسم ببرم هم همکاریشون قدری کمرنگ شد.

یعنی الان اسماً هستند، ولی رسماً نیستند؟

اسماً هستند، رسماً هم کمتر حضور دارند. شاید به دلیل مشغله است. شاید آن‌ها به شدت بنده و آقای رسایی بحث جدایی آن‌ها مطرح نبوده است. البته جدایی نیست، بر این تاکید می‌کنم که جدایی به معنای مخالفت ما با آن‌ها نیست و یا برائت از آن‌ها می‌جوئیم، نیست.

یعنی به لحاظ فکری تطبیق دارید، ولی به لحاظ روشی خیر.

بله. روش‌ها قدری مطلوب ما نیست.

شما فکر می‌کنید روش‌ها باید تندتر از این باشد که آن‌ها در پیش گرفته‌اند؟

بنده عرض کردم روش‌ها در موضع‌گیری‌های سیاسی و بیرونی نیست، در داخل خود جبهه است. اینکه مثلاً این صندلی اینجا باشد یا آنجا است.

اینکه چیز خاصی نیست. اگر دلیل اصلی را نمی‌خواهید بگوئید، نگوئید.

(می‌خندد) نخیر، این واقعیتی است که خیلی‌ها علاقه‌مند بودند به این دامن بزنند که پایداری از هم پاشید و داستان‌هایی هم مثل جبهه قم و جبهه تهران در ذهنیات خود بافتند و البته موفق هم نشدند. پایداری به همان شکل که شروع به کار کرده بود و بر اساس احساس وظیفه‌ای که کرده بود کار خودش را می‌کند.

نفر ۶۴ ام تهران در انتخابات مجلس دهم شدید.

بله.

در لیست قرار نگرفتید؟

من در هیچ لیستی قرار نگرفتم.

چطور شد در لیست اصولگرایان نبودید؟

دعوت شد، نه برای قرار دادن در لیست! دو یا سه مرتبه حضوری توسط یکی از دوستان و تلفنی هم توسط دو نفر دیگر از دوستان خواستند که بنده هم در آن مجموعه قرار بگیرم و یک میثاق‌نامه‌ای را امضا کنم و من گفتم هیچ جا علنی با این مجموعه اظهارنظر مخالفی نخواهم کرد، ولی میثاق‌نامه شما را هم شرمنده هستم بخواهم امضا کنم.

بالاخره من یک نظراتی دارم که گرچه شاید خیلی برای آقایان اهمیت نداشته باشد، ولی نمی‌توانم زیرپا بگذارم یعنی وجدانم درد می‌گیرد. به همین خاطر ما آن میثاق‌نامه را امضا نکردیم، لذا اصلاً مورد بررسی هم شاید قرار نگرفتیم که به نظر دوستان در لیست باشیم یا خیر.

میثاق‌نامه چه داشت که شما قبول نداشتید؟

نمی‌خواهم وارد این بشوم. من به اصطلاح این مجموعه‌ای که به اسم اصولگرا مطرح هست، البته اصولگرایی نه، مجموعه سیاسی که به اسم اصولگرا مطرح است، خیلی نه مایل هستم در مقابل آن بایستم و تضعیفش کنم و نه همراه این شوم. نمی‌توانم همراه آن‌ها شوم. یک چیزی موهوم است، معلوم نیست ابتدا و انتهای آن کجاست.

خود آقای هاشمی رفسنجانی یا آقای لاریجانی یا آقای باهنر و آقای ابوترابی و ... همه اصولگرا هستند، اسم آن‌ها اصولگرا است. در همان مجموعه کسانی هستند که در دوران صدراتشان مثلا در دولت آقای هاشمی رفسنجانی ۲۰ هکتار زمین در لواسان گرفتند؛ این اصولگرا نیست. حتی اصولگرا نمی‌تواند حقوقی را که ظاهراً به عنوان قانونی به او می‌دهند، ولی بالای ۸-۷ میلیون تومان است با خیال راحت بخورد؛ این نمی‌شود.

ممکن است بگویند این‌ها حرف‌های تند سال ۵۷ است، ولی ما که مزاحمتی برای آقایان نداریم، ولی می‌گویم ما نیستیم، خداحافظ شما! من در زندگی شخصی خودم حساس هستم که بله حالا اسم من استاد دانشگاه است، حقوق استادی می‌گیرم، ولی بار‌ها با خود فکر می‌کنم که واقعاً خروجی ما ...

حالا حقوق شما چقدر است؟

حقوق استاد دانشگاه را همه می‌دانند چقدر است. کسی که در مرتبه استادی حقوق می‌گیرد...

زیر ده تومان نیست.

بله. حدود ده تومان است.

خود شما الان گفتید اعضای شورای مرکزی جمنا که بالای ۸-۷ تومان حقوق می‌گیرد نباید با خیال راحت باشد. خود شما هم بالای ۸-۷ تومان می‌گیرید.

من نگفتم یکی از اعضا که بالای ۸-۷ تومان می‌گیرد.

نه. گفتید برای افرادی که بالای ۸-۷ تومان می‌گیرند.

گفتم اصولاً من حتی این را برای خودم... یعنی اول برای خودم یک سوزن می‌زنم و بعد یک جوال‌دوز به دیگران، برای خودم این سوال است که حق دارم این مقدار حقوق بگیرم؟ از مال مردم هم هست. من برای خودم این را می‌گویم. به دیگران این ایراد را نمی‌گیرم. وقتی قانون یک حقوقی را به کسی می‌دهد، نه البته قانون‌هایی که قانون‌دانان قانون‌شکن دور می‌زنند. قانون جمهوری اسلامی تصویب کرده است فلان حق و حقوق را به افراد بدهد.

زمین‌ها به کنار، حقوق هم بیان کردید.

آن را مربوط به خودم بیان کردم. من حتی درباره خودم به این هم ایراد دارم.

اوضاع چطور است؟ الان وضعیت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشور را چطور می‌بینید البته اقتصادی که مشخص است.

به نظر بنده وضعیت سیاسی کشور و آینده آن شرایطی که در آن قرار گرفته‌ایم، به یک معنا اگر با دقت به آن نگریسته شود و مبدایی که ما از آنجا حرکت کردیم تا اینجا که رسیدیم، این ۴۰ سال، همه جوانبش دیده شود امیدوارکننده است. اگر فقط همین مقطع خاص را در طی ۴-۳ سال یا ۱۰ سال را ببینیم و شرایطی که به واسطه سومدیریت‌های داخلی یا فشار‌های خارجی برای مردم ایجاد شده است، این سخت و شکننده است.

اما باید به این نکته توجه داشت که به هیچ گشایشی بدون عبور از سختی‌ها نمی‌توان رسید. این همه فشاری که در این ایام متراکم و متمرکز روی ملت ایران شده است، یک نگاه هم می‌تواند این باشد که به مُرده که لگد نمی‌زنند. این همه لگد زدن‌ها، اگر در مجموعه‌ای فشار‌ها زیاد می‌شود شاید به خاطر این است که مسیر درستی را طی می‌کنند و مسیر درست ان‌شاالله به آینده امیدبخشی رهنمون می‌شود.
 

یک نکته هم همین جا بدون رودربایستی بیان کنم، این روز‌ها خیلی‌ها از من می‌پرسند چه می‌شود؟ خوب می‌شود؟ من این خوب را هم با خیلی‌ها اختلاف نظر دارم. خوب می‌شود به چه معنا است؟ اگر خوبی منظور این است که به هر قیمتی ملت ایران یک شکم سیری داشته باشند، من فکر نمی‌کنم ملت این همه سختی را برای اینکه شکمش سیر باشد تحمل می‌کند. «خوبی» یک تفسیری از دیدگاه بنده دارد. ممکن است خیلی از بینندگان یا شما یا همکاران شما دیدگاه دیگری داشته باشید.

ان طور اگر نگاه کنیم ما آینده امیدبخش و خوبی را در پیش رو داریم، ولی به لحاظ اقتصادی اگر بخواهیم صرفاً مسئله را اقتصادی نگاه کنیم، می‌خواهم بگویم تا وقتی دیدگاه‌های حاکم بر وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور دیدگاه لذت‌جو و لیبرال است، شرایط برای عموم مردم خوب نخواهد شد، بدتر خواهد شد. من ویژگی اصلی لیبرالیسم را لذت‌جویی فردی می‌دانم. اگر این‌ها حاکم باشند، قطعاً یک عده باید از لذایذ مادی محروم بشوند تا آن‌ها به خواسته‌های پایان‌ناپذیر خود برسند. این خواسته‌ها و حرص‌ها که خاتمه‌پذیر نیست.

تفکر لیبرالی که بیان می‌کنید معتقد هستید در دولت‌های مختلف وجود داشته است؟

در جمهوری اسلامی در طی این ۴۰ سال به خصوص بعد از دوران جنگ، یک تفکری در راس مجموعه اجرایی کشور بوده که البته قبلاً در مجموعه تقنینی کشور حاکمیت داشت، این تفکر به قول معروف در تمام شریان‌های کشور مهره‌چینی کرد و این سلیقه را جا انداخت.

همان تفکری که فرمود نماز جمعه باید مانور تجمل باشد. ما یک روزی در یک سال‌هایی شعارمان این بود که مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است. بنده خودم شخصاً به خاطر آقای هاشمی، با پدرم به یک بگو و مگوی شدیدی کشید که چند روز از اینکه به پدرم جسارت کردم، بیمار شدم.

جدی می‌گویید؟ یعنی پدر موافق ایشان بودند و شما.

نخیر. من در یک عملیات رمضان بود که جبهه بودم و برگشتم. عراق در آن منطقه آب رها کرده بود. اولین تک آبی عراق بود که آب در سنگر‌های ما آمده بود و واقعا شب نمی‌شد در سنگر بخوابی، چون سنگر قدری از زمین گودتر است.

در چنین شرایطی چند هفته بودم و برگشتم. سر شام، ایشان که آدم فعالی بود و زندگی داشت و در ادارات می‌رفت و می‌آمد و می‌دید که کار راه نمی‌افتد و امروز و فردا می‌کنند. من آنجا ایستادم که شما می‌دانید چه خبر است؟ می‌دانید بچه‌های مردم کجا مقاومت می‌کنند؟ متاسفانه به این تشخیص هنوز نرسیده بودم که دفاع از افراد لزوماً دفاع از جمهوری اسلامی نیست. ضمن اینکه مشی افراد هم به وضوح امروز نبود.

امروز علی رغم بدی‌هایی که در تکنولوژی در بحث رسانه دارد، یک ویژگی‌هایی هم هست که برخی چیز‌ها را خیلی نمی‌توان پنهان کرد و مشی و مرام و رویه افراد مشخص می‌شود. شاید این بحث که آقای هاشمی یک زمانی فرموده بود مهدی کار نداشت و من به وزیر نفت گفتم کاری به او بدهد. این مطلب را خود ایشان در خاطرات خود بیان کرده است، من مخالف با تهمت زدن‌ها هستم.

من به وزیر نفت گفتم شغلی به ایشان بدهید که به درس ایشان هم لطمه نخورد. آخرین جمله این خاطره این است که قرار شد در هیات مدیره پارس جنوبی مشغول شود. خب آن زمان ما نمی‌دانستیم که این اتفاقات دارد رخ می‌دهد. حالا می‌خواهم بگویم این تفکر در شریان‌های اقتصادی اداری کشور آدم چید و این آدم‌ها هستند. شما رئیس‌جمهور را عوض می‌کنید.

مثلا همین آقای احمدی‌نژاد که آمد و با کوهی از مقاومت‌ها روبرو بود. هر کسی دیگری هم بیاید همین است. کسانی که قدرت اقتصادی در دست‌های آن‌ها تجمع پیدا کرده است، به این آسانی نمی‌توان کنارشان زد. با پول خیلی کار‌ها می‌توان کرد! با اندکی تسامح می‌توان گفت همه کار می‌توان کرد! این تفکر متاسفانه در همه مجموعه‌های کشور رسوخ کرد و حاصلش این چیزی است که امروز می‌بینید.

اینطور که شما بیان می‌کنید یعنی کاری نمی‌توان کرد؟

چرا، می‌توان کاری کرد، ولی سخت است، مبارزه است و سخت است. خیلی آدم‌ها در مبارزه شهیدِ تهمت می‌شوند. آبروی آن‌ها ریخته می‌شود. حالا ما اسم آقای احمدی‌نژاد را آوردیم. من کاری به برخی رفتار‌های ایشان که مورد انتقاد بنده است و این باعث شد بنده از ایشان ...

برائت بجوئید؟

اصلا! همین کلمه غلط است. برائت از کسی می‌جویند که ... بنده نه آقای احمدی‌نژاد را کافر می‌دانم و نه مشرک می‌دانم و نه منحرف می‌دانم. هیچ کدام از این‌ها نیست. بنده نوشتم «هذا فراق بینی و بینک»؛ من نمی‌فهمم تو چه کار می‌کنی‌ای خضر! (با خنده)

جملات شما که در آن پست نوشتید، از فراق و این حرف‌ها بیشتر است.

جمله را بخوانید.

گفتید به اندازه همه ظلم‌هایی که دیدید ظلم کردید.

منظور من از این ظلم همین است. ظلم به دو کس حداقل است که بیشترین مایه را برای تو گذاشت؛ یکی خودم هستم؛ خودخواهانه نگاه کنیم. شما بپرسید. به غلط، فدایی‌ترین فرد خطاب شدم. من هیچ وقت فدایی هیچ کسی نبودم، ولی هر جا دیدیم ظلمی می‌شود فریاد زدیم و ما احمدی‌نژادی شناخته شدیم. رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه فرمود این دوست چندین ساله من از من دورتر است تا شما! این سرمایه‌گذاری نیست؟

من چند روز قبل از اینکه ایشان ثبت نام کند یک جلسه‌ای که حدود ۵-۴ ساعت بود، دقیق به یاد ندارم، ولی زمان طولانی بود، از قبل نهار دفتر ایشان رفتم تا حرف‌هایی که داشتیم بیان کنیم. این طبیعی است، من انتظار داشتم شما بخواهید ثبت نام کنید حداقل باید به من می‌گفتید که من می‌خواهم ثبت نام کنم و این مبانی و دلایل من هست.

به شما نگفت؟

نخیر. وقتی آن روز ثبت نام کرد، تعجب کردم و گفتم یعنی من این قدر غریبه هستم؟ پس شما راه خودتان را بروید و من هم راه خودم را می‌روم. ولی بحث دیگری روی این داریم که در عملکرد‌ها برای ملت ایرادی داشت؟ به مسکن مهر ایراد دارید که امروز به همان مسکن مهر بعد از ۶ سال که آن وزیر این مجموعه را اسیر کرد؟ به کارت سوخت ایراد دارید که الان دوباره جرات برگرداندن آن را ندارند؟ من به یاد دارم همان زمان که ایشان کارت سوخت را فعال کرد، خانم ابتکار مصاحبه‌ای کرد و گفت ما در دولت آقای خاتمی به این نتیجه رسیدیم که باید این کار را بکنیم، اما از ترس تبعات اجتماعی اقدام نکردیم. ترسیدید! او وقتی به این نتیجه می‌رسید که به نفع مردم است انجام می‌داد، ترس از تبعات آن نداشت. توکل بر خدا می‌کرد.

ببینید، در ذهن مردم مانده است.

چه چیزی مانده است؟

عرض می‌کنم. یکشنبه سیاه مجلس که واقعاً چه هزینه‌ای برای نظام شد؟ چه کسی به وجود آورد؟ چه کسی می‌توانست به وجود نیاورد؟ نمی‌گویم همه بار روی دوش ایشان است. آقا تذکر به هر دو دادند، ولی می‌شد گذشت. یا کسی که بار‌ها به او گفتند نگذارید به عنوان فلان مسئولیت، بعد از ریاست جمهوری گرفتند و بردند. اتهاماتش ثابت شد. آن دو نفر را بیان نمی‌کنم کسی که اتهامات اقتصادی داشت.

من دفاع از آقای رحیمی نمی‌خواهم بکنم. هر کسی را به اندازه خودش به انصاف نگاه کنیم. آقای رحیمی محکوم به چه چیزی شد؟ چند میلیون و یا چند صد میلیون بود؟ این بوده متاسفانه، همه گروه‌های سیاسی، این چیزی است که بنده به عنوان فردی که نمی‌توانم این اصول بازی یا اصلاح‌طلبی را بپذیرم قبول ندارم. همه مبتلا به این هستند. پول را از جایی بگیرند و خرج انتخابات کنند.

این با اصول آقای احمدی نژاد جور درنمی‌آید.

بله، جور درنمی‌آید. من به این اعتراض دارم. آن که ما موظفیم، حرفی را بگویید و بزنید که یقین کنیم. من در دادگاهی که با شکایت بنده تشکیل شد، روزنامه شرق آقای قوچانی بود، من الان می‌گویم و اگر می‌بیند گوش دهد و اگر نه به ایشان اطلاع دهند، ایشان در دادگاه از من عذرخواهی کرد و گفت شما استاد دانشگاه هستید ببخشید و این شده است دیگر. گفتم آقای رئیس دادگاه این نوار را می‌آورید و اگر بنده گفتم کسی که این نسبت را داده باید، همین جا شلاق بخورم. اگر من نگفتم گوینده مستوجب و مستحق همه این حرف‌هایی است که من می‌گویند به آن‌ها گفته‌ام. ما باید به اندازه حرف بزنیم. من نمی‌توانم به آقای قوچانی هر نسبتی بدهم.

گفتند در رستوران مجلس با آقای قوچانی درگیر شدید.

اصلا مجوزش معلوم نبود و معلوم نبود خبرنگار است و من به یاد دارم همان زمان پرسیدم... در همان لابی که وارد می‌شویم اصرار کرد که صحبت کنیم و برای مجله آسمان بود، سردبیر هم قوچانی بود. الان هم به خاطر ندارم چه موضوعی را مطرح می‌کرد. درباره فساد بود یا درباره آقای مرتضوی بود به یاد ندارم. من گفتم من با شما مصاحبه نمی‌کنم.

بعد ایشان را در غذاخوری دیدم. من معمولاً در انتهای سالن با مجموعه دوستان می‌نشستیم که آن روز هنوز هیچ کسی نیامده بود. این خبرنگار به آنجا آمد و من و او بودم. سوال این است که این که نقل می‌کند فلانی گفت از سگ فلان هم کمتر است از کجا شنید و از کجا دید؟ این هیچ راهی نیست، جز این که طرف دعوا نقل کرده است. هر کسی ساده‌لوح است می‌خواهد حرف طرف دعوا را بپذیرد و من کاری نمی‌توانم بکنم و تا امروز می‌گویم این‌ها همه رکوردر دارند و خبرنگار‌ها که همین طور با کسی حرف نمی‌زنند. رکورد این را پخش کنید. هر کسی از کوچک‌زاده آورد که به خبرنگاری این جسارت را کرده است، بنده همه دارایی خودم را می‌بخشم. به مردم می‌گویم؛‌ای مردم! یکی از چیز‌هایی که هم دنیای مادی شما و هم روح و روان شما و هم آخرت شما را نابود می‌کند، اعتماد به رسانه‌ای است که هیچ معلوم نیست به چه کسی قرار است حساب پس بدهد.

این‌ها درست است؛ ولی مهدی کوچک زاده برخی وقت‌ها کار‌هایی می‌کند که حساسیت روی آن بیشتر است، مثلاً آقایی که معاون یکی از وزرا است، پستی می‌گذارد و عکس نوه خود را می‌گذارد. شما می‌نویسید که شهدای مدافع حرم هم هستند که خیلی زیباتر از نوه شما هستند و دلار‌های وزارت خارجه هم ندارند. این برای چیست! حالا عکس نوه خودش را گذاشته است.

خیلی اشتباه می‌کند. شما باید یک چیزی را در مورد قضاوت درباره من در نظر بگیرید. در مورد اثر حرف خودم کاری ندارم. آن شرایط، شرایطی بود که داشت گفتگو‌ها ژنو انجام می‌شد و بالاخره یک مرحله‌ای از برجام بود. باور ما این بود کار‌هایی که می‌شود بر باد دادن عزت و استقلال کشور است. حالا در این شرایط مسئولی در حد ایشان عکس خودش به همراه بچه اش را در اینستاگرام می‌گذارد. این به چه معنی است؟

به چه معنی است؟ صفحه شخصی ایشان است.

این اتفاقاً می‌خواهد دلبری کند؟ توضیح بدهید برای چه برجامی را امضا کردید که الان و امروز اگر ما شکایت کنیم می‌دانید که تحریم‌ها برمی‌گردد؟

بله همین است

بند ۳۶ چیست؟ مکانیزم ماشه چیست؟ همین است. می‌گوید اگر بعد از کیسیون مشترک و جلسه وزرا، شاکی قانع نشد و مطلب به شورای امنیت ارائه می‌شود. اولاً شورای امنیت کیست؟ شورای امنیت در اصل همین ۵ نفر هستند. انگلیس، فرانسه و ... هستند.

خب نه، این یک طرف قصه است.

من می‌خواهم بگویم برجام فارغ از این که سانتریفیوژ دو درصد و ۵ درصد و جزئیات را کار ندارم...

آقای کوچک زاده می‌توان این را قشنگ‌تر بیان کرد. من شما را می‌شناسم. می‌توان گفت چه عکس قشنگی، خدا حفظش کند، بیا درباره برجام بیشتر صحبت کن.

ما یک زمانی یک حقیقتی در وجود و ماهیت آدمی داریم و بزرگی است، خواه ناخواه تکریم می‌کنیم، ولی وقتی یک چیزی را برای ما بزرگ می‌کنند همواره بررسی می‌کنید که این چه کسی بود و کجا درس خوانده و چقدر تجربه کاری دارد و در عمل کردن‌ها چقدر موفق بوده هیچ چیزی درنمی‌آید. زیاد هستند و در وزرا نگاه کنید زیاد هستند. از این وزارتخانه برمی‌دارند در آن وزارتخانه می‌گذارند. در کجا دیپلم گرفتی؟ این را برای ما معلوم کنید. این فرد برای ما بزرگ می‌شود. وقتی بزرگ شد هیچ چیزی نمی‌توان به او گفت. ما حرفی اندازه خودش به او زدیم. گفتیم این که بچه‌ات را بیاورید و تحریک احساسات کنید درست نیست.

جسارتاً از این بگذریم، چون من شما را دوست دارم، ارادت به شما دارم، ولی می‌توانستید بهتر بنویسید و یا ننویسید. این به نظر من است و نظر شخصی من است.

بله، حتماً همین طور است.

ممکن است نظر من اصلاً درست نباشد.

من نمی‌گویم درست نیست. شاید بهتر از آن می‌شد نوشت، ولی می‌خواهم بگویم فضایی که آن روز راه انداختند، فضایی است که الان شما من تذکر می‌دهید نیست که این حرف را می‌شد طور دیگری بیان کرد.

من سوال دیگری هم بپرسم و بعد سراغ بخش دوم برویم. دانشگاه که بالاخره الان خانه اصلی شما هست و خانه اصلی شما بوده است. فضای فرهنگی را الان چطور می‌بینید؟

در دانشگاه منظور شماست؟

در دانشگاه یا غیردانشگاه، به عنوان یک آدم دانشگاهی چطور ارزیابی می‌کنید؟ شما محصول آموزش و پرورش را می‌گیرید.

به یاد ندارم چه زمانی بود، ولی یک بار به شما زنگ زدم و گفتم اجازه هست از آن برنامه انتقاد کنم؟

بله به یاد دارم.

ببینید، فضای فرهنگی یکی ارزیابی رفتار مردم در مسائل مختلف اعم از نحوه لباس پوشیدن، نحوه حرف زدن با هم و ... است و یک بار هم مجموعه تاثیرگذار فرهنگی را ارزیابی می‌کنیم. من ارزیابی خوبی در حالت دوم ندارم.

شما ببینید این روز‌ها ساسی مانکن مطرح شده که من ابتدا اسم این را شنیدم نمی‌دانستم اسم این به چه معنی است. بعد رفتم دیدم خواننده است. فرد فاسدی حرفی زده و در جایی پخش کردند و چه جو رسانه‌ای ایجاد کردند. اولاً چه زمانی بود؟ همان زمانی که آقا در سخنرانی خود می‌گوید خروجی آموزش و پرورش ما قابل تقدیس است و این اردو‌های جهادی برای آموزش و پرورش است و حججی‌ها برای آموزش و پرورش است و این موج حمایتی که مردم در سختی‌ها دارند، این‌ها کار آموزش و پرورش است. در این شرایط این جور آموزش و پرورش را سیاه می‌کنند؛ لذا من می‌خواهم بگویم در سطح جامعه فضای فرهنگی را بررسی کنیم جای بحث خودش را دارد، ولی من می‌بینم متاسفانه بی‌دقتی‌های خیلی عجیب و غریبی می‌شود. می‌گویید نه؟ بین ساعت دو الی ۴ بعد از ظهر دقت کنید. من بین ساعت دو تا سه که از دانشکده بیرون می‌آیم رادیو گوش می‌دهم. یک روز روی موجی بود که بعداً فهمیدم این صباهنگ است. این فقط کارش این بود که موسیقی پخش می‌کند. آهنگ‌های درخواستی پخش می‌کند.

رادیو آوا است فکر کنم.

موسیقی‌های درخواستی ماکان بند یا اسم‌هایی که من خیلی بلد نیستم. آن‌ها هم پخش می‌کنند، یک دو سه، بوم بوم.. این چیست؟ با جوانان چه می‌کنید؟

یک شبکه رادیوی دیگری بزنید. بزنید شبکه رادیویی فرهنگ یا قرآن را گوش دهید.

بحث ما این است که ارزیابی من از اوضاع فرهنگی چطور است؟

من در موضع دفاع نیستم، ولی باید ذائقه‌های مختلف را پوشش دهیم.

نخیر. ما چنین وظیفه‌ای نداریم. ذائقه‌های مختلف شاید یکی بگوید من شراب می‌خواهم غروب‌ها.

نه دیگه، این قیاس مع‌الفارغ است.

من نمی‌خواهم وارد حلال و حرام شوم. شعر‌هایی که در این ترانه‌ها می‌خوانند دقت کنید. حالا یه موقع می‌خوانند که از در درآمدی و من از خود به در شدم، این یک بحث است و یا می‌گوید لب و دماغ تو چقدر هماهنگ است. این چیست واقعا؟

(می‌خندد) این‌ها مجوز دارند.

خیلی چیز‌ها مجوز دارند.

اگر بخواهیم این طور نگاه کنیم باید بگوییم شما مجلسی بودید.

من کاری به مجوز ندارم، من وجدان انسانی شما را ...

شما چند ماه در مجلس سر همین آهنگ‌هایی که بیان می‌کنید تذکر دادید؟

مگه آن زمان اصلاً اینجوری..

فراوان بود. این‌هایی که می‌شنوید از آن زمانی بود که شما نماینده بودید.

اجازه دهید. افراد مسیر کاری خود را برنامه‌ریزی و اولویت‌بندی می‌کنند. بنده یک اولویت‌هایی داشتم که اگر درباره آن‌ها داد نزدم، باید این سوال را کرد. اولویت آقای علی مطهری ساپورت بود و درباره ساپورت هم حرف زد. اولویت بنده ساپورت نیست، ولی وقتی شما مطرح می‌کنید، بیان می‌کنم که این کار باعث می‌شود خود خانم‌ها نابود شوند.

آقای کوچک زاده متولد اول اسفند سال ۱۳۳۷ هستند. یعنی الان ۶۱ ساله هستید.

بله. چند روز پیش در میدان تره‌بار در غرفه لوازم شوینده دنبال پودر دستی می‌گشتم. به کارمند غرفه گفتم پودر دستی کجاست؟ گفت پدرجان آنجاست. هم خوشحال شدم و هم غصه خوردم.

بچه تهران هستید؟

من تهران متولد شده‌ام و در محله دریان نو ستارخان بودم و در آنجا بزرگ شدم، ولی شناسنامه من را پدرم در یزد گرفته است. برای همین آنجا نوشته‌اند متولد یزد است.

اصالت شما یزدی است؟

پدرم یزدی بود و مادرم تهرانی بودند.

پدر فوت شدند؟

همین انتخابات مجلس اخیر چهارشنبه‌اش فوت شدند که روز جمعه انتخابات بود.

خدا رحمت کند. مادر هستند؟

پدر هم راضی نبود از اینکه به مجلس برویم. از همان ابتدا ناراضی بود و ان‌شالله روح ایشان از ما راضی باشد.

ان شاالله سر سفره اباعبدالله (ع) مهمان باشند. مادر در قید حیات هستند؟

بله. الحمدالله هستند.

خدا ایشان را حفظ کند. چه سالی ازدواج کردید؟

من سال ۵۹ ازدواج کردم. ۲۲ بهمن ۵۹ بود.

یعنی در سن ۲۲ سالگی بودید.

بله.

چطور با حاج خانم آشنا شدید؟

مادرم با خانم همسایه دوست بودند و آن خانم همسایه خواهری داشت که او دختری داشت و معرفی کردند و ما هم اقدام کردیم.

سنتی بود.

بله.

مهریه چقدر بود؟

مهریه ۱۴ سکه بود.

خطبه عقد را چه کسی خواند؟

آقای مجتهد شبستری خواندند.

چند تا فرزند دارید؟

من ۳ دختر دارم.

داماد‌ها را یکی می‌شناسیم، بقیه هم سیاسی هستند یا خیر؟

هیچ کدام سیاسی به آن معنا نیستند.

پسر آقای مظفر سیاسی محسوب می‌شود.

بله خب، ایشان سیاسی است.

بقیه مثل ایشان نیستند؟

خیر. بقیه دنبال کار و تلاش خودشان هستند.

چطور شد این وصلت ....

ولی دارای دیدگاه سیاسی هستند و به طور خیلی جدی پیگیر هستند.

به لحاظ سیاسی دختر‌ها و داماد‌ها نزدیک به شما هستند؟

بله.

چطور با آقای مظفر وصلت کردید؟

هیچ ارتباطی به این نداشت که هر دو نماینده بودیم. مادر داماد ما دختر بنده را در مراسم اعتکاف در دانشگاه تهران دیده بود و دنبال کرد و آدرس ما را پیدا کرد و پرس و جو کرد و در آن ایام هم آقای مظفر هم در حج بودند. به ایشان زنگ زده بود که کسی را پیدا کردیم و اسم او هم کوچک‌زاده است.

با آقای مظفر در برخی جا‌ها اختلاف نظر سیاسی دارید.

نه، اختلاف نظر فکر نمی‌کنم داشته باشم، چون همان چیز‌هایی که من قبول دارم و آرمان‌هایی که من می‌پسندم ایشان هم همان را بیان می‌کند. حالا در ....

ولی نه به غلظت شما!

نه، بالاخره ممکن است. این که در همراهی و مشارکت با چه افرادی هماهنگ شوید این متفاوت است. شاید ایشان با کسانی نزدیک است که من هیچ رابطه‌ای با آن‌ها ندارم، چه بسا مخالفت زیادی هم با آن‌ها دارم، اما انصافاً با همان معیار‌هایی که خودم دارم ایشان را به عنوان برادر سه شهید و کسی که در همین مسئله زمین گرفتن در آن دوران نبود و مطمئنم از سلامت برخوردار است. این برای من خیلی مهم است.

اهل تفریح هستید؟

اهلش هستیم یعنی انجام می‌دهیم یا خیر، اهل این هستیم و خیلی هم نیاز داریم، ولی به دلایل متعددی متاسفانه کمتر از حد معمول تفریح می‌کنیم.

اهل فوتبال و پیگیری آن هستید؟

اصلاً نمی‌فهمم فوتبال چیست و نمی‌فهمم چرا برای فوتبال اینقدر هزینه می‌شود و نمی‌فهمم تیم ملی با افراد خارجی چه معنایی دارد و نمی‌فهمم یک فرد خارجی را آوردن و چند میلیارد یا چند میلیون دلار پول دادن به چه معنی است. این‌ها را نمی‌فهمم.

همکلاسی آقای علی مطهری در مدرسه علوی بودید؟

بله. با آقای مطهری در سال ۵۰ و ۵۱ در مدرسه علوی بودیم.

دبیرستان؟

بله. دبیرستان علوی بود. البته ان زمان ما آقای مطهری را می‌شناختیم و در خانواده ما آقای مطهری جلساتی داشتند که ما جلسات یزدی‌ها می‌گفتیم. سن من آن زمان زیاد نبود و شاید اسم دیگری هم داشت. آقای مطهری در این جلسات سخنرانی می‌کردند.

منزل شما بود؟

منزل ما فقط نبود، در منازل مختلفی می‌چرخید. در منزل ما هم بود. یک بار در منزل ما بود که به یاد دارم، ولی عموم مردم آقای مطهری را در سال ۵۰ نمی‌شناختند. اما ایشان در آن مدرسه خیلی عزیز بود.

دعوای شما در مجلس سر فامیلی‌تان چه بود؟

ما دعوایی نداشتیم. ایشان داشت دفاع از بحث وقف دانشگاه آزاد می‌کرد، درباره این به آن شکلی که مرحوم هاشمی بیان کرده بود ما مخالف بودیم. بنده، آقای رسایی و آقای حسینیان و خیلی‌های دیگر مخالف بودیم. ایشان داشت صحبت خودش را می‌کرد. یکباره در حین صحبت به این رسید که اصولگرایان هم مشکلی ندارند اینطور که آقای حسینیان گفتند. مشکل اصولگرایان امثال شما هستید، یک نوازشی اول به آقای حسینیان کرد. بعد نوبت ما شد که بعد از ما به آقای رسایی نرسید والا ایشان را هم نوازش می‌کرد که گفت ایشان هم امثال کوچک‌زاده هستند که اسم‌شان کوچک‌اف بوده و ما باید بررسی کنیم ایشان ریشه روسی دارند.

به نظر بنده حرف‌های هجوی زدند که یک کسی از آنجا اعتراض کرد. صدای آن در رسانه‌ها هست که گفت بنشین آبروی ما را بردی. فکر کنم آقای ابطحی نماینده خمینی شهر بود. ایشان پشت سر من بود. برگشتم گفتم چه می‌گویی؟ این حرف‌ها چیست بیان می‌کنی و ایشان هم آن کلمات رکیک را بکار برد و تریبون قطع شد. دعوایی که حتی ایشان خود نقل کرد متاسفانه مطابق با حقیقت نبود و یک روزی باید جواب داد.

حالا فامیلی شما کوچک اف بوده است؟

بله. در شناسنامه کوچک‌اف بوده و هنوز هم فکر می‌کنم فامیل خواهرم همین است. مثل رسول‌اف و خیلی از فامیلی‌ها که زیاد است، ولی هیچ ربطی به روسی بودن ندارد. به فرض هم داشته باشد، از یک فرد فرهیخته‌ای که دکترای الهیات دارد و نماینده مجلس است انتظار می‌رود، به فرض اینکه یک روس آمده باشد مسلمان شده باشد و شیعه شده باشد و در ارادت انقلاب پیش رفته باشد که مردم به عنوان نماینده مجلس رای داده باشند، شایسته تمجید است و شایسته تحقیر نیست.
 

قبل از انقلاب فعالیت سیاسی داشتید؟ دستگیر شدید؟

نه، قبل از انقلاب به واسطه فضایی که در فامیل ما بود که یکی‌اش آقای لاجوردی در فامیل زبانزد بود و روحیه مقاومت و تحمل ایشان و شکنجه‌هایی که ایشان در زندان شاه شد، برخی از بستگان ما فعالیت سیاسی داشتند و دستگیر شدند، سال‌ها زندان بودند، در آن فضا ما هم اینقدر می‌فهمیدیم این رژیم خوبی نیست و کمک به آن‌ها (مبارزان) می‌کردیم. به یاد دارم که یکی از دایی‌های من که مرحوم شد در فضای آن سال‌ها کتابی بود به اسم سرخ مائو، آن زمان کپی نبود و ایشان در صدد تکثیر بود و به من وعده می‌داد اگر این را بنویسید هر صفحه فلان جایزه به شما می‌دهم. ما می‌نوشتیم. مطالب را می‌خواندیم. یک دوره‌ای هم به یاد دارم به واسطه اقوام در این جلسات سخنرانی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد من حاضر می‌شدم. این‌ها را به یاد دارم. سخنرانی‌های ایشان بسیار پرشور بود.

با دکتر شریعتی هنوز مانوس هستید؟

مانوس هستم و برای من یکی از چهره‌های محترم در سابقه تاریخی معاصر است که انصافاً یک زمانی در آن دوران خفقان، یکی از کسانی که بالاخره باعث شد مارکسیسم و مارکسیست‌ها نتوانند خیلی دل ما را ببرند، شخصیت آقای دکتر شریعتی بود.

چه رشته‌ای خواندید؟

من آن زمان وارد رشته آبیاری در دانشگاه شیراز شدم، منتهی نیمسال دوم همان مهر ۵۵ به دلیل اعتصاب و این‌ها حذف شد، یعنی گارد به حدی قدرت داشت که دانشگاه را و برخی از رشته‌ها را تعطیل می‌کرد. ما تعطیل شدیم و به تهران آمدیم. دوباره کنکور دادم و دانشکده اقتصاد با آقای نادران در دانشگاه تهران قبول شدم که ۵۶ تا ۵۷ خواندم و باز ترم سوم در اعتصابات گارد یا ساواک کل دانشجویان سال اول دانشکده اقتصاد را اخراج کردند.

شما هم جزو آن‌ها بودید؟

بله، ما را اخراج کردند. بعد از انقلاب هم به دلیل اینکه بنی صدر را می‌دیدیم که اقتصاددان بود از اقتصاد زده شدیم. همان رشته آبیاری و کشاورزی را در دانشگاه ادامه دادیم.

لیسانس شما همان آبیاری و کشاورزی است؟

بله.

فوق لیسانس چطور؟

فوق لیسانس را در هلند گرفتم که رشته هیدرولیک است. دفاع من با رحلت حضرت امام (ره) مصادف شد. من آگهی دفاعم را زده بودم که خبر رحلت ایشان آمد و به ایران برگشتم و حتی قصد برای دفاع هم نداشتم، اما، چون بورس وزارت جهاد بودیم، رفتیم و دفاع کردیم و برگشتیم و دکترا را در سال ۷۱ در دانشگاه تربیت مدرس ادامه دادم.

دکترا هم همین رشته بود؟

بله، رشته آبیاری بود.

الان هم همین رشته را تدریس می‌کنید؟

بله. یعنی در گروه آبیاری هستیم.

علاقه‌مند هستند جوانانی که به این رشته بیایند؟

برای همه رشته‌ها الان علاقه‌مند هست، چون می‌گویند از بیکاری بهتر است (می‌خندد)، ولی من آن زمانی که وارد این رشته شدم به دلیل آشنایی با این رشته که دایی و پسردایی من این رشته را خوانده بودند، نه آنقدر نیاز به مطالب نظری و ریاضیات و پیچیدگی داشت و نه از سوی دیگر علوم تجربی بود که حفظی باشد. من متناسب با استعداد خودم دیدم و واقعا از این رشته خوشم می‌آمد و بعد وارد شدیم و ادامه دادیم. الان هم داوطلب بیش از ظرفیت است، اما ارزیابی کلی بنده این است که در درصد بسیار زیادی از دانشجویان علاقه‌مندی و انگیزه رتبه اول را ندارد؛ و این بد است.

بله. خیلی بد است. همه چیز را از بین می‌برد. این مشاهده می‌شود و روز به روز هم سطح دانشجویان و هم علاقه‌مندی کمتر می‌شود و دانشجویان را مقصر نمی‌دانم و به خود دانشجویان هم روز اول می‌گویم که به عنوان یک انسان در کنار استاد، به شما نگاه می‌کنم. من درک می‌کنم، چون دانشگاه ما دوره لیسانس ندارد و فقط فوق لیسانس و دکترا است. غالباً دانشجویان در سنینی هستند که سن ۲۴ سالگی هستند یا دانشجویان دکترایی که بالای ۳۰ سال هستند. این‌ها مشکلات معیشتی دارند، وضع این‌ها را می‌دانم. از شهرستان‌ها با این امکانات می‌آیند. با چه دلگرمی این‌ها درس بخوانند؟ من یک بار گفتم انتظاری که دارم این است که در کلاس بی‌تفاوت نباشید. فعال باشید. امتحان نهایی را با هم یک کاری می‌کنیم، ولی بالاخره این هزینه که از جیب ملت می‌رود و شما اینجا می‌نشینید نشان دهید ارزش قائل هستید.

اولین مسئولیت بعد از انقلاب چه بود؟

آن زمان در سپاه بودم. از ابتدا مسئولیت نبود، هنوز جهاد هم تشکیل نشده بود. دانشگاه‌ها که به عنوان انقلاب فرهنگی تعطیل شد، با عده‌ای از دوستان در یک منطقه‌ای رفتیم که حالا معروف شده و شهرستانی برای خود است، یعنی شهرستان ایذه در خوزستان رفتیم.

آن زمان محروم بود.

بسیار محروم بود. یک آبگرفتگی بزرگی به نام شط ایذه بود. منطقه وسیعی که شیب کمی داشت و آب‌هایی که از اطراف جاری می‌شد، گرفته بود و هم باعث می‌شد زمین‌های کشاورزی زیر آب باشد، هم این که مشکلاتی ایجاد کرد. رفتیم که ببینیم این آب را چطور می‌شود از این دشت خارج کرد که این دشت را کشت کنند و مشکلات آب آنجا را حل کنیم. آن زمان هم مقداری درس خوانده بودیم. در حد نقشه برداری خوانده بودیم و با لوله‌کشی آشنا بودیم. اول کاری که شروع کردیم آنجا بود و بعد از آن تاریخ‌ها را به یاد ندارم که به مناسبتی وارد سپاه شدم.

زمانی که وارد سپاه شدید، جنگ هنوز شروع نشده بود؟

نه، هنوز جنگ شروع نشده بود. به یاد دارم در سپاه بودم که جنگ شروع شد و آماده‌باش و این چیز‌ها پیش آمد.

مدتی فرماندار هم بودید؟

نه، من فرمانده یکی از سپاه‌های فارس بودم که مدت کوتاهی بود. قیر و کارزین یک منطقه‌ای در آنجا است که خوانین در آنجا ساکن بودند، خسرو خان، ناصر خان و اینها. یک درگیری پیش آمد. فرمانده سپاه قیر و کارزین علی رغم سیاست‌های کلان کشوری که بنا بود با این خان‌ها درگیر نشوند این خان هم در کوه‌های انجا اردو زده بود و با تفنگچی‌ها بودند، به هر دلیلی فرمانده سپاه با مجموعه‌ای از این‌ها درگیر شده بود و یکی از بزرگان آن‌ها را کشته بودند و منطقه داشت بحرانی می‌شد.

شبانه من و معاون استاندار و یکی از مسئولین اصلی سپاه به آن منطقه رفتیم تا ساماندهی کنیم. بعد که کار‌های اولیه صورت گرفت آن برادر عزیزی که شهید شد یا از دنیا رفت، از آنجا برداشتند که حساسیت در منطقه فروکش کند. گفتند چه کنیم و دم دست‌تر از من نبودند و حکمی زدند و من مدتی فرمانده سپاه آنجا بودم.

فرماندار خدابنده زنجان شما نبودید؟

نه، من هیچ وقت نبودم. در سیستم دولتی هیچ وقت نبودم.

در جنگ هم چه عملیات‌هایی بودید؟

عملیات‌های متعددی بودم. شروع آن از عملیات... یعنی برای عملیات فتح‌المبین رفتیم که قبل از آن متاسفانه عراق تک به چزابه کرد و جنگ چزابه شروع شد. بعد از چزابه عملیات فتح‌المبین بود. بعد عملیات رمضان هم بودم. از یک جایی به بعد به عنوان نیروی رزمی نبودم؛ فکر می‌کنم عملیات خیبر بود که برای آبگرفتگی‌ها رفتیم.

با بچه‌ها جهاد؟

بله، نصب اشل و قرائت سطح آب و تمهیداتی که بود.

با آقای دانش جعفری بودید؟

ایشان آن زمان مسئول ستاد پشتیبانی جنگ بودند و با ایشان نبودیم، ولی نیروی مهندسی بودیم. اولین کار اجرایی در این زمینه دژ شهید باکری بود. کنار حور سیل‌بندی بود که نقش سیل‌بند را ایفا می‌کرد که موقع بالا آمدن آب به خاطر شیب کم اراضی اب داخل روستا‌ها نیاید، هم این که به عنوان دژ جنگی از آن استفاده می‌شد. شروع آن کار که شن و ماسه از کجا تامین شود، چون خاک آنجا رسی است، ما شروع کردیم، بعد از آنجا تقریبا به بخش مهندسی جنگ متمایل شدیم.

فکر می‌کردید جنگ سال ۶۷ تمام شود؟

نه، واقعاً شاید سوزناک‌ترین واقعه عمر ما نه به خاطر اینکه جنگ تمام شد بلکه به خاطر لحن امام در آن پیام پذیرش قطعنامه که من دلم می‌خواست به ایشان بگویم همه سلول‌های ما برای شما است که چرا اینطور می‌گویید که عزیزان من پدر پیر شما که فکر می‌کنید من خبر ندارم ... لحن اینچنینی امام داشتند که دلم خیلی شکست وقتی آن پیام را شنیدم. اینکه اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کردم. فکر نمی‌کردیم و وقتی هم شنیدیم و مواجه شدیم، طوری شد که تلخی آن هنوز در کام ما است.

۶۸ بعد از ارتحال امام فکر می‌کردید آیت‌الله خامنه‌ای رهبر شوند؟

نه. فکر این هم نمی‌کردیم. همه در بهتی بودیم. الحمد الله آن چه اتفاق افتاد بهترین خیری بود که می‌توانست اتفاق افتد.

اگر بخواهید جمله‌ای درباره سه دهه رهبری آقا بگوئید چه می‌گویید؟

شرافتاً از ایشان بهتر پیدا نمی‌شد. بین آقایانی که حضور داشتند، شاید کسانی باشند که ما نمی‌شناسیم، بین این‌هایی که می‌شناسیم این‌هایی که رئیس‌جمهور و رئیس مجلس بودند و در قوای مختلف مسئولیت داشتند، هرکدام را نگاه می‌کنیم یک فاصله قابل توجهی با ایشان دارند. در مسائل مختلف، نظرات ایشان را نگاه کنید.

در بحث شاعران، در بحث نظامی‌ها، با اطلاع می‌گویم نظامی‌های کشور ما و ارتشی‌های ما به آقا به عنوان یک فرمانده مقتدر عشق می‌ورزند. روحیه نظامی یک روحیه خاصی است.

جلساتی در منزل مرحوم شهید صیاد شیرازی برگزار می‌شد، گاهی توفیق می‌شد دوستان من را هم همراه خودشان به این جلسات می‌بردند که برای دعای کمیل و مراسم مختلف بود. انجا فرماندهان رده بالای ارتش حضور داشتند. این که کسی برای خودشیرینی حرفی را بیان کند مشخص است، صادقانه در ان جلسات تمجید‌های از ته دل از فرماندهان رده بالای ارتش نسبت به آقا می‌شنیدم، به همین دلیل منطقی و مقتدر بودن ایشان.

سال ۷۶ شما به آقای خاتمی رای دادید؟

نامزد‌ها چه کسانی بودند و آقای خاتمی آن زمان این آقای خاتمی نبود. به یاد دارم با اتوبوس برای تبلیغات به اینور و آنور می‌رفت. شعارش درود بر سه سید فاطمی، خمینی و خامنه‌ای و خاتمی! این یکی از شعار‌ها بود. بعد، رعایت ادب در نحوه گویش و این چیز‌ها واقعیت‌هایی است که نمی‌توانیم انکار کنیم. خیلی زود هم برای من یقین شد آن تصویری که از ایشان در ذهن ما به واسطه گفته‌های ایشان و فضای رسانه‌ای، تصویر دقیق و درستی نبود.

شروع آن هم از مصاحبه ایشان با CNN بود که گفت مردم آمریکا ... بودند و هر یکشنبه کلیسا می‌رفتند و سابقه تمدنی طولانی دارند و در راه برده‌داری مبارزات زیادی کردند و شهید‌هایی دادند و شهید نامدار آن‌ها رئیس جمهور آبراهام لینکلن بود! وقتی ایشان این‌ها را بیان کرد اتفاقاً عبارتی از ایشان در ذهن داشتم که مطالعات قبلی بود که به شدت به امریکا و فرهنگ امریکا پریده بود؛ با این عبارات که ایشان می‌گوید علاوه بر مصیبت‌های گوناگونی که جامعه بشری با آن روبرو است، مصیبت امریکا مصیبت مضاعف است و بعد می‌گوید مردم امریکا، یعنی این دقت را ندارد که مردم و دولت را از هم تفکیک کند، می‌گوید مردم امریکا به عنوان یک مشت ماجراجوی چاقوکش زورگو - این کلمات برای ایشان است - الان در سوابق موجود است، از اطراف عالم و اروپا جمع شدند و به آنجا رفتند و پول دارند و سلاح هم پیدا کردند و با این پول و سلاح به مردم عالم زور می‌گویند. دوباره می‌گوید این ماجراجو‌های چاقوکش زورگوی لات و فلان، یکی از مصیبت‌های مضاعف بشری هستند. این کلمات ایشان بود که در ذهن من باقی ماند.

ممکن است طرز فکر کسی عوض شود و تحلیل درباره یک مسئله ممکن است تغییر کند، ولی تاریخ امریکا که تغییر نمی‌کند. یک زمانی گفتید این‌ها یک مشت چاقوکش و لات و زورگو هستند که به عالم زور می‌گویند، حالا می‌گویند این‌ها یک مشت آدم‌های با فرهنگ و تمدن هستند که شهید هم دادند؟ این تناقض بزرگی بود. اتفاقا آن دوستی که در آن گعده می‌گفت به خاتمی رای نده و پشیمان می‌شوی، اینجا یقه من را گرفت.

سال ۸۳ چطور وارد لیست مجلس هفتم شدید؟

در همان گعده دوستان گفتند، شما این همه داد و بیداد می‌کنید و حرف می‌زنید ... بعد از آن که آن ماجرا شروع به خواندن سخنان امام کردم و چیز‌هایی که توجه من را جلب می‌کرد، تایپ می‌کردم و روی کاغذ‌های بزرگ در دانشگاه می‌چسباندم. سال ۷۶ هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس شدم. در دانشگاه خیلی حساسیت ایجاد می‌کرد. من می‌دیدم این برگه‌ها را پاره می‌کردند. در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس با آن همه ادعا‌ها کسانی بودند که ادعای آن‌ها گوش فلک را کر کرده بود، این برگه‌ها را پاره می‌کردند، من ده نسخه می‌زدم. یکی جلوی سلف سرویس می‌زدم، یکی جلوی دانشکده، یکی جلوی کتابخانه می‌زدم. این رفتار‌ها که برخی منع می‌کردند و می‌گفتند شما استاد دانشگاه هستید و اعلامیه امام می‌چسبانی؟ که من خوابی در این رابطه دیدم و باعث شد مصرتر شوم.

آن زمان این دوستان گفتند شما دوست دارید این حرف‌ها را بگویی، نماینده مجلس شو. از اینجا شروع شد. مجلس ششم هم با آن وقاحت‌هایی که به خرج دادند و آبروریزی‌هایی که کردند و تلاشی که من حس می‌کردم، چون همزمان امام را می‌خواندم متوجه تلاش عجیبی بودم که برای به صندوق‌خانه سپردن امام می‌شدم که اسم امام دیگر برده نشود. به یاد دارم یکی از سیاسیون اصلاح‌طلب که برادر آقای خاتمی بود، گفته بود امام هم مجموعه‌ای از فکت‌های درست و غلط است و باید بررسی کنیم و درست‌ها را قبول کنیم و غلط‌ها را کنار بگذاریم. روی صفحه اول مجله‌ای منتشر شد.

واقعا دلم می‌خواست این حرف‌ها زده شود و انگیزه پیدا کردم که وارد مجلس شوم. خودم شروع کردم. اول با ترس و لرز به پدرم گفتم ۵ میلیون به من قرض بدهید. من حساب کردم کل زندگی خود را جمع کنم و پولی که بتوانم وارد این کار کنم ۵ میلیون بود و ۵ میلیون از پدرم قرض بگیرم، ده میلیون می‌شود و در فکر بودم ۴۰۰ هزارتا دفترچه ۲۵ تومانی که ۴۰ برگ می‌شد، بخرم و اسم خود را روی این بزنم و در مدارس جنوب شهر توزیع کنم که اسراف هم نشود. این ایده من بود.

در همان زمان‌ها یا قبل‌تر عضو شواری مرکزی ایثارگران هم شدم. به یاد ندارم از چه طریقی بود و یا چه کسی معرفی کرد. با آقای حسین فدایی آشنا شدیم و در جلسات آن‌ها بودم. یک زمانی تماس گرفتند که شنیدیم می‌خواهید به مجلس بروید. گفتم بله و گفتند اینجا بیایید و یک فرمی پر کنید. برای اولین بار به ساختمان در خیابان فاطمی رفتیم. ۲۰-۱۰ صفحه کاغذ جلوی ما گذاشتند و ما پر کردیم. آن مجموعه چند صد نفری شد و آقایان الک کردند و سی نفر الک شد ما ماندیم.

برای شادی روح پدرم بگویم که ان‌شالله از ما راضی باشد. پدرم گفت برای چه پول می‌خواهید؟ گفتم شما قرض دهید. دلیل را نگفتم، چون می‌دانستم مخالفت می‌کنند. گفتند تا دلیل را نگویید نمی‌دهم. گفتم می‌خواهم نماینده مجلس شوم. یکباره برافروخته شد و گفت نه نه! حتی صدمه‌ای به خودش زد و گفت من راضی نیستم و آبرو دارم. من در بازار آبرو دارم. ببینید دستگاه‌های اجرایی با مردم چه کردند که یک آدم مومن و متدین از این که فرزند او وارد مجلس شود نگران آبروی خودش است.

مجلس شورای اسلامی!

بله. گفتم چرا خودتان را اذیت می‌کنید. نمی‌روم. بعد که آمدیم و ماجرای لیست شد. بعد هم وارد مجلس شدیم و آقای احمدی نژاد هم رئیس جمهور شد و تحولاتی به همان مقدار اندک انجام شد ایشان امیدوار شد. ایشان کسی بود که هیچ وقت نماز جمعه ایشان ترک نمی‌شد. ایشان خیلی ...

چه کاره بودند؟

در بازار چای بودند. تاجر چای بودند. خیلی ایشان به نظر من از خودگذشتگی‌هایی برای انقلاب کرد که الان نمی‌خواهم وارد این شوم، اما وضعی که در دستگاه‌های اجرایی دیده بود باعث شده بود، مستاصل شود و به این شکل موضع بگیرد.

خیلی لطف کردید. دست شما درد نکند. سپاسگذارم و ان‌شالله موفق باشید.

خواهش می‌کنم. امیدوارم این برنامه قابل پخش باشد.

تشکر می‌کنم با ما همراه بودید. ما از شما خداحافظی می‌کنیم و انتهای برنامه با یادداشت شما به پایان خواهد رسید.

«بسم الله الرحمن الرحیم.

از خدای متعال متضرعانه می‌خواهم شرایط سخت و تلخ این روز‌ها را با ظهور حجتش حضرت ولیعصر (عج) به کام ملت عزیز و نجیب ایران شیرین بگرداند و ما را در زمره قربانیان و شهدای راه پربهجت و نورانی انقلاب اسلامی بپذیرد.

والسلام علیکم و برکاته».

انتهای پیام/
برچسب ها: دست خط ، کوچک زاده
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.