جواد درباره زندگی خود گفت: در دوران نوجوانی و جوانی عاشق خارج رفتن بودم و همیشه سودای زندگی در کشورهای خارجی را در ذهن میپروراندم. بالاخره برای مهاجرت و ادامه تحصیل اقدام کردم و به کشور مالزی رفتم. در آنجا واقعا زندگی طور دیگری بود و من هم پس از مدتی شبیه آنها شدم و با آدمهای مختلفی ارتباط داشتم.
وی افزود: زندگی من در مالزی طوری شده بود که تقریباً در سیاهی غرق شده بودم و هر کاری دلم میخواست انجام میدادم. از خانواده ام در ایران هم دور شده بودم و یک جورایی قطع ارتباط کرده بودم. در تباهی مطلق به سر میبردم؛ یک جایی واقعاً احساس پوچی و تنهایی کردم و دیدم هیچ چیز دیگری در این دنیا ندارم. همان موقع فقط خدا را صدا کردم و ناخودآگاه به نماز ایستادم و دو رکعت نماز خواندم. زیر آن فشار روانی کمی آرامش پیدا کردم و تصمیم گرفتم ارتباطم با خدا را عمیقتر و بیشتر کنم. زندگی برایم شکل دیگری پیدا کرد و پشت هم دست خدا را در اوج ناامیدی احساس میکردم.
این جوان در ادامه اظهار کرد: ماجراهای مختلفی از آن سال در زندگی من رقم خورد تا اینکه دوباره به ایران برگشتم و تصمیم گرفتم تجربههای خودم را با هم نسلهای خود در میان بگذارم.
در ادامه میتوانید بخشی از فیلم این برنامه را مشاهده کنید:
انتهای پیام/