وی در بخشی از سخنانش درباره عشق و عاشقی فرزندش گفت: پدرش خیلی به او گیر داد. من گفتم شاید برای بابای مجید اتفاقی افتاده است. به همه هم این را میگفتم. به خود مجید میگفتم، تو رو خدا زن بگیر. بابات خیلی دوست دارد. میگفت باشه، که خودش هم معرفی کرد و صحبت کردیم. زد یکی از آشناها یعنی دایی بابای مجید فوت کرد که دیگر مجید هم ازدواج را ول کرد که آن طرف هم پیام داده بود، پس من چی؟ عروسی من چی؟ گفته بود که شما ان شاءالله خوش بخت میشوید. عروسی من هم میشود. انقدر جمعیت میآید. به جای گل قرمز، رمان مشکی روی ماشینم میزنید. روی اعلامیه مینویسید مجید جان دامادیت مبارک. برای آن طرف اینها را نوشته بود. اگر برگشتم که میآیم دست بوسی. اگر هم برنگشتم حلالم کنید. مجید واقعا داماد آسمانی شد خوش به حالش. خوش به سعادتش. فقط از خودش هم میخواهم که مجید آن طور که تا الان به من صبر داده است، همان طور کمکم کند.
بیشتر بخوانید: «مجیدبربری» چگونه حر مدافعان حرم شد؟ / گفتگوی صریح با مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی