یک روز قبل از آغاز ماه رمضان که اکثریت اردوگاه روزه بودند عراقیها اعلام کردند: «هرکس مریض است و نمیخواهد روزه بگیرد خودش را به مسئول آسایشگاه معرفی کند تا مسئله غذای آنها حل شود.» آنها در مورد چگونگی دادن افطار و سحری هم توضیحاتی دادند و قرار شد که افطار را یک ساعت قبل از آمار عصر تحویل دهند و ساعت دو یا دو و نیم بامداد هم در آسایشگاهها را به ترتیب بگشایند و۱۵ نفر برای گرفتن غذا و چای از آسایشگاه خارج شوند. درواقع افطار همان غذای صبح، آش، بود و سحری نیز غذای ظهر یعنی برنج.
با اعلام این برنامه احساس کردیم که در ماه رمضان باید مشکل کمتری داشته باشیم روز آخر شعبان را بدون سحری روزه گرفتیم و اولین سحر ماه رمضان برای صرف سحری بلند شدیم، وضعیت دادن سحری بازهم همراه با فشار و خشونت بود. عراقیها یکباره در را باز میکردند و بدون مقدمه از ما میخواستند که ۱۵ نفر مسئول غذا خارج شوند.
در حالی که ما همه در خواب بودیم و برای آماده شدن به وقت نیاز بود و اگر در آمادگی تأخیر به وجود میآمد با ضرب و شتم رو به رو بودیم وقت سحر نیز با صدای سرباز بلند میشدیم و با فرمان او باید میخوابیدیم. این در حالی بود که هنوز تا اذان صبح فرصت زیادی وجود داشت. وقت نماز هم با صدای سرباز بلند میشدیم و با دستور او میخوابیدیم؛ بنابراین تفاوتی در برنامه شب ایجاد نشد و عراقیها همچنان بیدار ماندن در شب را ممنوع اعلام کردند، فرصت صرف غذا کم بود و خیلی باعجله کارها صورت میگرفت بعضی وقتها وقتی برای مسواک زدن نبود، آب خوردن هم بسیارسخت بود، اگر کسی از خواب بلند میشد و هنوز اذان هم نشده بود اجازه نداشت که بستر خود را ترک کند و به سراغ کوزههای آب برود.
منبع: برترینها
انتهای پیام/