از آنجا که در سال پیش رو سرکار خانم نرگس آبیار به دلیل سفرهای پی درپی به اقصی نقاط کشور برای دریافت جایزه و مستقل از نهادها و همچنین سفرهای دور و دراز به جشنواره های دنیا و همچنین به آمریکا برای لابی کردن با اعضای آکادمی اسکار که فیلم از پیش برای این رقابت ساخته شده شلوغ است و یک تنه نمیرسد به این همه سفر و گرفتاری، پیشنهاد میکنم با همکاری یکی از استادان چهرهپردازی، سرکار خانم بهاره رهنما بازیگر فعال سابق اجتماعی را که تبحر ویژه ای در اجرای نقشهای خاص دارد، با اندکی دست کاری به بدل خود انتخاب کنند تا در برخی سفرهای ضروری ایشان به جای ایشان حضور یابند. باور کنید کسی متوجه نخواهد شد. فرم چهره و رنگ چشمها و کنشهایشان خیلی شبیه به همدیگر است. بهاره خانم هم سرش درد میکند برای اینجور فعالیتهای عامالمنفعه. در مهمانی بزرگ پورشه سواران شرکت میکند و به مجلس باشکوه جلوه میدهد؛ چه رسد به یک امر فرهنگی در سطح جهانی. به هر حال پیشنهاد بدی نیست. به آن فکر کنید خانم آبیار.
سکانس آغاز متری شیشونیم بسیار نفسگیر و جذاب است. فقط نمیدانیم که چرا سعید روستایی که حواسش به همه جزئیات هست، به این فکر نکرده که این گودال لابد به منظوری کنده شده و نکندهاند تا نوجوان تحت تعقیب بیفتد داخلش و بعد بیل مکانیکی بیاید خاک بریزد رویش و دفنش کند. البته صحنه دردناکی است، ولی متاسفانه من خیلی خندیدم. چون یاد آن لطیفه قدیمی افتادم که بیل مکانیکی یک سمت خیابان را میشکافت و بلافاصله بیل دیگری آن را پر میکرد گفتند حکمتش چیست، در پاسخ آمد که قرار بود این جا لوله گذاری شود ولی چون مسئول لوله گذاری نیامده ما ناچار وظیفه خودمان را انجام میدهیم. البته بقیه فیلم آنقدر تلخ و گزنده است که این جذابیت گذرا زود از میان رفت. ولی به این سینماگر جوان و برجسته توصیه میکنم مواظب گودال ها باشد. همانطور که بعد از دیدن ابد و یک روز پیشنهاد دادم منطق را فراموش نکند.
خوشبختانه توصیه یا انتقاد یکی از ستارگان کم فروغ سینما به نوید محمدزاده بازیگر گل و کثیف فیلم های خاک و خلی موثر بود و محمد زاده را امسال در لباس های شیک و برازنده یک ستاره سینما دیدیم. لباس نظامی اتو کشیده و خوش استیل در سرخ پوست و شلوار جین و تیشرت نو و تر تمیز در متری شیش و نیم. امیدواریم مشکل آن بازیگر جوان با زیر پیراهنی چرک محمدزاده و سایر بازیگرانی که با پوشیدن لباس های کثیف و مندرسشان اصول بازیگری را زیر پا می گذارند حل شده باشد. آخر مردم پول می دهند چیزهای قشنگ ببینند و از مدل لباس آدمهای توی فیلم ها و سریال های ترکیه الگوبرداری کنند و کلا همه شیک باشند؛ نه مثل نوید محمدزاده سابق . خوشبختانه نوید سر عقل آمده. پیشبینی میکنم مدل لباس نظامی او در سال آینده مد شود.
نمیدانم تورگنیف وقتی رمان پدران و پسران رامینوشت منظورش همینی بود که الساعه میخواهم بگویم یا خیر؟به هرحال دنیا میچرخد و پسران به پدران تبدیل میشوند و پسران به پدران؛ نمیدانم تکلیف پدرانی که پسر ندارند مثل همین هوشنگ گلمکانی خودمان چه میشود. همینجور چرخ و فلک می چرخد و میچرخد و آدمها جایگزین هم میشوند. حال اگر دست و بالشان باز باشد و مورد وثوق مسئولان هم باشند این امید هست که پسران جایگاه مناسبی به دست آورند. در غیر این صورت در کنار میلیون ها جوان بیکار یا دارنده مشاغل الکی قرار میگیرند و شغلشان میشود پسر فلانی یا دختر فلانی. اینجا برابری جنسیتی برقرار است. این را گفتم تا برسم به اینکه امسال دو پسر از نامداران مورد وثوق به جرگه فیلمسازی جوان پیوستند. جالب اینکه یکیشان میلاد صدرعاملی در مسابقه در کنار پدرش قرار گرفت و دیگری یدککش نام بلند پدرش شد و هر دو جوان زیر سایه سنگین پدر ماندند. خوش به حال آنها که بچههایشان راه پدر را ادامه نمیدهند. فرقی هم نمیکند ایرج قادری باشی یا عباس کیارستمی. طفلی بهمن کیارستمی با آن سلیقه و توانایی خاص هنوز که هنوز است زیر سایه پدر قرار دارد. پولاد کیمیایی و میلاد صدرعاملی تنها یک راه پیش رو دارند: نام فامیلیشان را عوض کنند. مثلا پولاد پاشایی و میلاد جبل عاملی.
از آنجا که قرار است سال پیش رو سال تغییر و تحول و نوسازی ناوگان کل کشور باشد. پیشنهاد میکنم در مدیریت سینمایی کشور هم تغییرات اساسی صورت گیرد. مثلا سیدغلامرضا موسوی بشود رئیس شورای مرکزی تهیه کنندگان و عضو علیالبدل و سخنگوی شورای تهیه کنندگان مستقل. یعنی همان سیستم هم از اینجا و هم از آن جا. علیرضارضاداد بشود رئیس بنیاد سینمایی فارابی چون در چند سالی که آن جا مدیر بود توانست نقش بنیاد را در چرخه سینمای ایران به زیر صفر برساند؛ طبق وعده ای که اولین مدیر عاملش ( سید محمد بهشتی) داده بود. و البته علی رضا تابش مدیر فعلی بنیاد هم بشود قائم مقام یا مشاور وی در نهایت بنیاد را طبق همان وعده به کل تعطیل کنند و روند روزافزون فیلم های فاخری که هر سال در آن جا تولید میشود، متوقف شود. مردیم از بس فیلم فاخر دیدیم.
و در آخر هم این که منوچهر شاهسواری را از مدیر عاملی خانه سینما بردارند و به جایش سرکار خانم فرشته طائرپور مادربزرگ سینمای ایران را بگذارند تا جوانگرایی در عرصه مدیریت سینمایی جاری شود و البته فخرالدین انوار هم در رأس معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد ( همان سازمان سینمایی) قرار گیرد تا تکلیف سینما برای همیشه روشن شود. این همان الگوی پوتین-مدودف است که در روسیه جواب داده. در اینجا هم به حول قوه الهی جواب خواهد داد. در مورد جشنواره فجر هم چند نفر را به عنوان مدیر یدکی در چنته دارم که به وقتش عندالزوم خدمت مسئولان محترم معرفی خواهند شد.
منبع: مجله فیلم
انتهای پیام/