از اینکه آزادی را به یک زندانی هدیه میدهد، لذت میبرد و به همان اندازه از پروندههایی که به رضایت و آزادی ختم نمیشود، دلش میگیرد. حسن آسترکی مرد میانسالی اهل شهرستان الیگودرز است که همچنان هم در شهرها و استانهای مختلف به سراغ زندانیان میرود و تمام سعی خود را برای آزادی آنها میکند. نخستین زندانی را سال ٦١ آزاد کرد و آخرین زندانی هم قرار است همین جمعه، ٢٤ اسفندماه آزاد شود.
این مرد خیر و نیکوکار که ٣٦سال مهربانی را در زندگیاش ثبت کرده است، از این سالها میگوید:
سال ٦١ بود. پسر جوانی در یک درگیری باعث مصدومیت یک جوان دیگر شده بود. من هم تمام تلاشم را کردم و درنهایت توانستم از شاکی رضایت بگیرم. متهم هم از زندان آزاد شد. وقتی او آزاد شد خیلی خوشحال بود و خانوادهاش هم مرتب مرا دعا میکردند. از دیدن خوشحالی آنها لذت بردم و فهمیدم این کار چقدر میتواند شیرین و قشنگ باشد. برای همین تصمیم گرفتم که این کار را ادامه دهم و تا الان هنوز هم نمیتوانم این کار را رها کنم.
تعدادش مشخص نیست. خیلی زیاد هستند. بیش ازهزار زندانی بودند که من و همکارانم به لطف خدا توانستیم آنها را از زندان آزاد کنیم.
هر مجرمی که احساس کنم از کارش پشیمان است و اگر آزاد شود هم خودش و هم خانوادهاش خوشحال میشوند. جرمش هم فرقی نمیکند. از قتل گرفته تا مهریه و دیه و قتل غیرعمد یا بدهکاری مالی.
بستگی دارد. پروندههایی داشتیم که بلافاصله ختم به خیر شده و پروندههایی هم داشتیم که سالها طول کشیده است. مثلا یک مورد بود در اصفهان که بر اثر درگیری عشیرهای بر سر مراتع، یک نفر کشته شده بود. برای گرفتن رضایت باید به اصفهان میرفتم و میآمدم، برای همین روند کار طول کشید. حتی پرونده دیگری هم بود که برای گرفتن رضایت ٥سال تمام تلاش کردم تا بالاخره موفق شدم و زندانی از اعدام نجات پیدا کرد. این یکی از سختترین پروندههایی بود که تا الان داشتم.
بله. مسلما پروندههایی هم بوده که نتوانستم رضایت بگیرم. این پروندههای ناموفق معمولا قتل بوده که خانواده مقتول به هیچ عنوان راضی به گذشت نمیشوند وگرنه پروندههای مالی را هر طور هست سعی میکنم ختم به خیر کنم. وقتی پروندهای به رضایت ختم نمیشود خیلی ناراحت میشوم. دلم میگیرد و اصلا دوست ندارم در موردشان صحبت کنم. تا مدتها ذهنم مشغول میشود. اما انگیزهام را از دست نمیدهم و دوباره سراغ پرونده دیگری میروم تا بتوانم لذت یک آزادی دیگر را تجربه کنم.
پروندهای که مربوط به مصدومیت شدید یک مرد میشد. این مرد را به خاطر درگیریهای طایفهای در شهرکرد، با چوب و چماق کتک زده بودند. قربانی ٦ سال در بیمارستان به سر میبرد و هزینههای درمانش نزدیک به ٣میلیارد تومان شده بود. اما بعد از ٦سال در بیمارستان فوت کرد. ما همه هزینههای درمان را پرداخت کردیم و علاوه بر آن برای رضایت دومیلیارد تومان هم به خانواده شاکی پرداخت کردیم. در کل ٥میلیارد تومان پول دادیم تا قاتل از زندان آزاد شد. این یکی از سنگینترین رقمهای مالی برای آزادی از زندان بود. پرونده دیگری هم در چهارمحال و بختیاری داشتیم که برای پرداخت دیه به خانواده مقتول، یکمیلیارد و ١٠٠میلیون تومان پول پرداخت کردیم تا زندانی آزاد شد. اخیرا هم پرونده دیگری داشتیم که خیلی عجیب بود. مرد جوانی بر اثر درگیری ناموسی یک مرد دیگری را با ماشین زیر گرفته و بعد از آن دو گلوله به یکی از پاهایش و دو گلوله به پای دیگرش میزند. قربانی به خاطر این شلیکها هردو پایش قطع شد. مجرم هم محکوم به قطع دو پایش شد که ما برای یک پایش رضایت گرفتیم و قرار است که برای نجات از قطع پای دیگرش هم دیه سنگینی بپردازیم و داریم پول دیه را جور میکنیم.
آخرین پرونده در اندیمشک است. زنی ٣٥ ساله یک مرد را به قتل میرساند. ماجرا از این قرار است که این زن به مردی علاقه داشت، اما خانواده آنها برای ازدواج رضایت نمیدهند و این زن با مرد دیگری ازدواج میکند. اما ارتباط او با این زن قطع نمیشود و درنهایت هم این زن جوان با داروی بیهوشی او را به قتل میرساند. قرار است که روز جمعه ٢٤ اسفند ماه طی یک جلسه با حضور دو سههزار نفر در دزفول خانواده مقتول رضایت خود را اعلام کنند.
معمولا محلیها دوست دارند که اگر رضایتی است در حضور همه مردم محله باشند. ما پروندههای این چنینی زیاد داشتیم. مثلا پروندهای داشتیم که فقط ٢٠ میلیون تومان پول ناهار دو سههزار نفر از مردم را پرداخت کردیم تا خانواده مقتول رضایت خود را در حضور آنها اعلام کنند.
اوایل که تنها بودم. ولی کمکم تعدادمان بیشتر شد و الان تقریبا ١٥ نفر هستیم که این کار را انجام میدهیم. نیروی انتظامی و دستگاه قضائی هم کمک زیادی به ما میکنند.
نظامی بازنشسته هستم.
٥ پسر و ٣ دختر و ١٦ نوه دارم.
اتفاقا خیلی به من کمک میکند و همیشه همراهم است و تشویقم میکند.
معمولی است. فقط یک خانه و خودرو دارم و تمام زندگیام را وقف این کار کردهام و هیچوقت هم خسته نخواهم شد.
منبع:شهروند
انتهای پیام/
منم یکی با ماسین بهم زد. ..و بینه نداشت .
از شانس من فقیر بودن دلم سوخت. رضایتش دادم.
اما الان ک وضع این شده ن سر کار میتونم برم ن راخی دارم بخاطر پاهام.
کاش شمایی بودید و حداقل کمی کمکم کرده بودید