سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایتی متفاوت از سرنوشت خفت بار شاه ایران؛

از مصاحبه با مردی که به ته خط رسیده بود تا تحقیر و تمسخر «اعلی‌حضرت همایونی» توسط سفیر آمریکا + فیلم و تصاویر

خبرنگار وقت مجله تایم درباره مصاحبه با محمدرضا پهلوی، شکسته شدن وی در آخرین ماه‌های حکومت و نهایتاً سرنوشت خفت‌بار او تا زمان مرگش توضیح می‌دهد.


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با فرا رسیدن چهلمین سال‌گرد پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بسیاری از اندیشکده‌های آمریکایی گزارش‌های متعددی را به همین مناسبت منتشر کرده و در آن‌ها ابعاد گوناگون این نقطه عطف در تاریخ دنیا را از دیدگاه‌های متفاوت بررسی نموده‌اند. در این میان، اندیشکده «مؤسسه بروکینگز» که به عنوان معتبرترین اندیشکده دنیا از آن یاد می‌شود، با انتشار یک سری گزارش تحت عنوان «انقلاب ایران، ۴۰ سال بعد؛ پیامد‌های آن برای ایران، آمریکا و منطقه»، دیدگاه کارشناسان خود را درباره تحولات منتهی به انقلاب در ایران و تاریخ ۴۰ ساله جمهوری اسلامی ارائه کرده است.

یکی از گزارش‌های این سری، تحت عنوان «انقلاب ایران از درون قصر شاه چه شکلی بود» و به قلم «استروب تالبوت» معاون وزیر خارجه آمریکا بین سال‌های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۱، مدیر بروکینگز بین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۷ و عضو ویژه فعلی این اندیشکده، و خبرنگار سابق مجله «تایم»، ماجرای مصاحبه وی با محمدرضا پهلوی را روایت می‌کند. تالبوت در این گزارش علاوه بر وضعیت روحی و روانی شاه، اوضاع ایران در آخرین ماه‌های حکومت پهلوی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی را نیز به شکلی خواندنی تشریح کرده است.


بیشتربخوانید: فساد پهلوی‌ها از نگاه غرب؛ «محمدرضا» شریک در فساد گسترده دربار


مرور خبرگزاری «یورونیوز» بر تیترهای بهمن‌ماه سال ۱۳۵۷

آرامش قبل از توفان

تالبوت گزارش خود را با توصیف دورانی آغاز می‌کند که دوره اوج حکومت پهلوی تلقی می‌شد. وی در توصیف این دوران و پیش‌زمینه‌های آن می‌نویسد:

محمدرضا پهلوی اوج سلطنت خود را مدیون یکی از رؤسای‌جمهور آمریکا و جنگ سرد بود. باتلاق به وجود آمده در هندوچین [به ویژه شکست آمریکا در جنگ ویتنام]، ریچارد نیکسون را متقاعد کرده بود که واشینگتن باید وظیفه جلوگیری از گسترش کمونیسم را به کشور‌هایی محول کند که ۱) در مناطق آسیب‌پذیر واقع شده‌اند، ۲) تحت رهبری مقامات متمایل به غرب اداره می‌شوند، ۳) مجهز به ارتش‌های قدرتمند هستند، و ۴) رژیم‌های باثباتی دارند. ایران به شکلی منحصربه‌فرد، تمام این چهار ویژگی بیان‌شده در دکترین نیکسون را دارا بود؛ یا دست‌کم سیاست‌گذاران آمریکایی چنین اعتقادی داشتند. آمریکایی‌ها شاه را یک نایب‌کلانتر قابل‌اعتماد می‌پنداشتند که قرار بود طی ده‌ها سال آینده بر اجرای نظم و قانون در [مناطق بحران‌زده و]شوره‌زار‌های غرب آسیا نظارت کند. اما شاهی که روی «تخت طاووس» حکومت می‌کرد در چه فکری بود؟ وی نگاه به گذشته و آینده دور و دراز داشت. او که قدرتمندترین ابرقدرت تاریخ را پشت خود می‌دید، به دنبال بازگرداندن شکوه و هژمونی امپراتوری پارس در همان منطقه‌ای بود که پادشاهی‌اش را به عهده داشت.

«استروب تالبوت» معاون سابق وزارت خارجه آمریکا، در سِمت خبرنگار مجله «تایم» با محمدرضا پهلوی مصاحبه کرده بود

تالبوت آمال و آرزو‌های خام شاه را این‌گونه توصیف می‌کند: «سال ۱۹۷۱، دو سال پس از آن‌که نیکسون برنامه خود را اعلام کرد، شاه «میهمانی هزاره» را تدارک دید. ۶۸ نفر از سران کشور‌ها در جشن پنج‌روزه شاه در پرسپولیس [تخت جمشید]، پایتخت ایران باستان، حضور داشتند. خاویار و فرش‌ها [ی استفاده‌شده در مهمانی]محلی بودند، اما به نظر می‌رسید تمامی امکانات لوکس دیگر از خارج از کشور آمده‌اند. شاه در سخنرانی خود خطاب به دعوت‌شدگان و همسایگان خود گفت که وی جانشین مدرن کوروش کبیر است.» مدیر سابق اندیشکده بروکینگز ادامه می‌دهد: من آن زمان خبرنگار ولگرد مجله تایم بودم و این رویداد [جشن شاه]به من فرصتی می‌داد تا برای اولین بار به ایران سفر کنم. زودتر از معمول آمدم، از خیر بخش‌هایی از مراسم جشن و سرور گذشتم، و بعد از مراسم نیز ماندم تا با ایرانیانی ملاقات کنم که از وضعیت ناراضی و، در بعضی موارد، در آستانه انفجار بودند: دانش‌جویان، چپ‌گرایان (که بی‌شک بعضی‌هایشان مأمور شوروی بودند) و اسلام‌گرایانی که پیرو آیت‌الله روح‌الله خمینی بودند.

اشتباه محاسباتی آمریکایی‌ها درباره انقلاب اسلامی و عدم شناخت آن‌ها از امام خمینی

معاون سابق وزارت خارجه آمریکا سپس اشاره‌ای به سخنرانی آتشین امام خمینی می‌کند که در تبعید در نجف ایراد شد و بلافاصله پس از پایان جشن شاه، نوارهای آن به دست مردم ایران رسید. تالبوت بخش‌هایی از این سخنرانی را این‌گونه نقل‌قول می‌کند: «بگذارید صدای مردم مظلوم ایران در سراسر جهان شنیده شود… بگذارید مطالبه کنند که این غارت و حیف‌ومیل خاتمه پیدا کند، که این‌گونه رفتارها نسبت به مردم ما متوقف گردد، که این بودجه هنگفت حکومت، خرج مردم فقیر و گرسنه شود... به صراحت به شما می‌گویم که آینده‌ای تاریک و خطرناک در پیش است و این وظیفه شماست که مقاومت کنید و به اسلام و مسلمین خدمت کنید.» خبرنگار وقت مجله تایم با کنایه به آرزوهای دور و دراز شاه از یک سو و فرو ریختن آن‌ها با سخنرانی‌های یک روحانی به ظاهر ساده به نام روح‌الله خمینی از سوی دیگر، می‌نویسد: «هفت سال بعد، خود شاه بود که در آستانه تبعید قرار داشت و [آیت‌الله] خمینی داشت خود را آماده بازگشت به ایران به عنوان رهبر عالی این کشور می‌کرد.»

مصاحبه با مردی که به ته خط رسیده بود

مدیر سابق بروکینگز با انتقاد از شیوه تحلیل بحران در دستگاه سیاست خارجی آمریکا به سراغ موضوع مصاحبه خود با شخص محمدرضا پهلوی می‌رود: «دولت آمریکا به آرامی داشت از خواب غفلت بیدار می‌شد و یک دلیل بزرگ این اتفاق هم آن بود که اعتراضات و خشونت‌های همراه با آن‌ها [از جانب حکومت علیه معترضان]، اوایل ماه سپتامبر [سال ۱۹۷۸، اوایل شهریورماه ۱۳۵۷] به طور چشم‌گیری شدت یافته بودند. واشینگتن هیچ‌گاه بهترین مکان برای ارزیابی اتفاقاتی نیست که هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر و به سرعت رخ می‌دهند، به ویژه اگر دولت آمریکا خودش منافع طولانی‌مدت در اجرای سیاستی داشته باشد که [در نتیجه تحولات،] شکست خورده است.» تالبوت در ادامه تصریح می‌کند: «در حالی که داشتم آماده می‌شدم برای دیدن ماجرا از نزدیک راهی سفر [به ایران] شوم، از منابعی در کاخ سفید و وزارت خارجه شنیدم که شاه اوضاع را تحت کنترل گرفته است. پس از ورود به ایران با دو نفر از همکارانم همراه شدم که [از مقامات دولت آمریکا] واقع‌نگرتر بودند: «دین برلیس» عضو دفتر مجله تایم در قاهره، و همکار محلی‌مان «پرویز رائین» [خبرنگار مجله تایم در ایران]. انقلاب، هر روز، اگر نگویم هر ساعت، شتاب بیش‌تری پیدا می‌کرد. چندین نفر از وزرای دولت ایران که انتظار داشتیم با آن‌ها دیدار [و احتمالاً مصاحبه] کنیم، یا اخراج شده بودند، یا استعفا داده بودند، و یا از کشور فرار کرده بودند. با این حال، یک قرار ملاقات هنوز هم پابرجا بود: ملاقات با شاه.»

«ایران در آشوب»؛ جلد شماره‌ای از مجله «تایم» که مصاحبه «تالبوت» با محمدرضا پهلوی در آن منتشر شد 

توصیفات تالبوت درباره محمدرضا پهلوی و وضعیتی که در قصر او مشاهده کرد، تکان‌دهنده است:

تانک‌ها و خودروهای زرهی، دورتادور کاخ سعدآباد در حومه شمال تهران را محاصره کرده و جلوی [حمله به قصر توسط] مردم عصبانی را گرفته بودند. شعارهای جمعیت حتی از داخل کاخ هم شنیده می‌شد. میزبان ما، مردی شکسته [و به ته خط رسیده] بود. به ما گفت که روز قبل، حکومت نظامی اعلام کرده است، چون به شش ماه «نظم و آرامش» نیاز دارد تا بتواند با همکاری پارلمان، در راستای ایجاد اصلاحات دموکراتیک همه‌جانبه گام بردارد. این کار یک استراتژی منطقی سیاسی نبود، و به نظر می‌رسید که خود شاه هم به این استراتژی [و موفقیت‌آمیز بودن اقداماتش] عقیده‌ای ندارد. عده‌ای از مشاوران به شاه اصرار می‌کردند که «حزب کمونیست» زیرزمینی را [که پیشاپیش در کشور مشغول فعالیت بود] قانونی کند، اما او نگران بود که شوروی ممکن است از این حزب به عنوان بهانه‌ای برای گسترش «کمک‌های برادرانه» به طرف‌داران مسکو در ایران استفاده نماید.

نویسنده گزارش سپس به موضوعاتی می‌پردازد که در مصاحبه‌اش با شاه سابق ایران مطرح شده‌اند:

[من و همکارانم] از دیدگاه‌های شاه درباره سیاست مستحکم پرزیدنت کارتر در زمینه حقوق بشر، و به ویژه محکوم کردن شکنجه‌های پلیس مخفی حکومت او، موسوم به ساواک، سؤال کردیم. وی مدعی شد پیش از آن‌که کارتر در آمریکا روی کار بیاید، خودش ریشه این‌گونه بدرفتاری‌ها را قطع کرده است. پرسیدیم آیا انتقادهای مکرر آمریکا از سرکوبگری حکومت در ایران، موجب تقویت دشمنان سیاسی او شده است یا خیر. از لابه‌لای لب‌های دوخته‌اش جواب داد: «خب، چرا از خودشان نمی‌پرسید!» و به غیر از این دو سؤال، از پاسخ به سؤالات دیگر درباره سیاست‌های آمریکا، اجتناب کرد.

یکی از سؤالات «تالبوت» از شاه ایران، درباره اعتراضات مردم و سرکوبگری حکومت وی بود

تحقیر و تمسخر «اعلی‌حضرت همایونی» توسط سفیر آمریکا

توضیحات خبرنگار وقت تایم درباره اتفاقاتی که بعد از مصاحبه با شاه و خاموش شدن دوربین‌ها رخ داده است، نشان می‌دهد محمدرضا پهلوی در روزهای پایانی سلطنتش به حال استیصال افتاده بوده و به خوبی می‌دانسته که کارش دیگر تمام شده است. اگرچه درباره سرنوشت شاه استفاده از واژه «غم‌انگیز» جایز نیست و شاید در بهترین حالت بتوان حال محمدرضا را «تأسف‌آور» توصیف کرد، اما ادبیاتی که تالبوت برای این بخش از گزارش خود انتخاب کرده، واقعاً دردناک است و حکایت از ناامیدی مطلق شاه از حمایت‌های آمریکا و نگاه‌های حسرت‌بار «اعلی‌حضرت» برای آخرین بار به تاج و تختش دارد؛ مانند کسی که از فرط فشار روحی و روانی به ورطه جنون افتاده است. در این بخش از گزارش آمده است:

وقتی مصاحبه ۹۰ دقیقه‌ای تمام شد، از من خواست دیرتر، اتاق را ترک کنم. پس از آن‌که بقیه رفتند، یکی از مأموران را صدا کرد؛ آن مأمور مسیری مشخص را دورتادور اتاق طی کرد و دستگاه‌های استراق سمعی را از کار انداخت که در طبقه‌های کتاب پنهان شده بودند. هنگامی که تنها شدیم، شاه سپرش را انداخت و خویشتن‌داری را کنار گذاشت. یک مسئله فکرش را مشغول کرده بود: اعتقاد به این‌که سی‌آی‌ای دارد نقشه می‌کشد تا او را سرنگون کند. از چندین زاویه مختلف تلاش کردم تا او را متقاعد کنم بیش‌تر توضیح بدهد: آمریکا چه انگیزه‌ای می‌توانست داشته باشد؟ آیا معتقد بود که دولت کارتر از او قطع امید کرده است؟ آیا آمریکا امیدوار بود که در رأس نظام دین‌سالار تندرو ایرانی‌های میانه‌رویی وجود داشته باشند که بتوانند در مقابله با [آیت‌الله] خمینی مؤثرتر از شاه باشند؟ شاه حاضر نشد هیچ چیزی بگوید، جز این‌که آمریکا به او پشت کرده است.

محمدرضا پهلوی (سوم از راست) و «جیمی کارتر» رئیس‌جمهور وقت آمریکا (سوم از چپ)، در ظاهر روابط خوبی با یک‌دیگر داشتند

تالبوت سپس تعریف می‌کند که سفیر آمریکا در تهران چگونه پادشاه ایران را تحقیر کرده و به تمسخر گرفته است:

پس از آن‌که کاخ را ترک کردم و از میان سیل معترضان و نیرو‌های پلیس رد شدم، در یک تاکسی پریدم و به سفارت آمریکا رفتم. «ویلیام سالیوان» سفیر آمریکا را می‌شناختم؛ از او درخواست کردم تا نشستی اضطراری و خصوصی با یک‌دیگر داشته باشیم. وقتی من را به دفتر خودش برد، به او گفتم در جلسه‌ای خصوصی از شخص شاه چیزی شنیده‌ام که می‌خواهم با او در میان بگذارم، اما ترجیحاً در «سردابه»، اتاقی بدون پنجره که انتظار می‌رفت از پیچیده‌ترین ابزار‌های استراق سمع نیز در امان باشد. سالیوان، چشم‌هایش را [به علامت ناامیدی و کِسِلی]چرخاند و گفت: «بگذار حدس بزنم؛ حتماً گفته که سی‌آی‌ای به دنبال او [و سرنگونی سلطنتش]است. او این حرف‌ها را در گوش هر کسی که گوشش بدهکار باشد، زمزمه می‌کند. به تهران خوش آمدی.»

توصیفات سفیر آمریکا از «محمدرضا پهلوی»، توصیفات یک انسان پریشان و روانی است

خبرنگار وقت تایم که به دنبال یک گنج خبری به ایران سفر کرده بود، می‌نویسد:

[بعد از هیجان‌زده شدن از سخنان محمدرضا پهلوی و سپس قطع امید از پیدا کردن سرنخ‌های بیش‌تر درباره دخالت احتمالی سی‌آی‌ای در انقلاب ایران به ضرر شاه] بیش‌تر از یک ذره احساس ساده‌لوحی کردم. نه یک بمب خبری برای سردبیر [تایم] پیدا کرده بودم و نه اطلاعات حساسی که بخواهم به دولت آمریکا بدهم. در مقاله‌ای که همراه مصاحبه‌ام با شاه منتشر شد، یک جمله آوردم: «در حلقه‌های بالا [ی نزدیکان به شاه] حتی صحبت از یک ضدقهرمان احتمالی دیگر (غیر از کرملین) نیز وجود دارد: سی‌آی‌ای متهم شده است که دارد عامدانه تلاش می‌کند تا در میان معارضان [و انقلابیون] نفوذ نماید تا اگر شاه سقوط کرد، مأمورانش جایی در دولت جدید داشته باشند.» با این وجود، یک راز دیگر هم وجود داشت که افراد بسیار اندکی از آن اطلاع داشتند: پزشکان شاه سال ۱۹۷۴ متوجه شده بودند که وی دچار نوعی سرطان خون شده است. حتی خود بیمار هم تا مدتی از این واقعیت خبر نداشت. وی طی مصاحبه با ما، به یکی از سؤالات، جواب مرموزی داد. پرسیدیم: «آیا این لحظه، سخت‌ترین ساعت [عمر] شماست، اعلی‌حضرت؟» شاه با لبخند تلخی پاسخ داد: «ما ساعت‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌ایم، که بعضی از آن‌ها هم سخت بوده‌اند.»

 


«محمدرضا پهلوی» از دید آمریکایی‌ها صرفاً یکی از بازیگران در سناریوی چیده‌شده واشینگتن برای خاورمیانه بود 

سرنوشت خفت‌بار محمدرضا پهلوی

دبیر سابق و نویسنده گزارش بروکینگز، انتهای گزارش خود و بخشی تحت عنوان «خروج مفتضحانه» را به توصیف آخرین روزها و ماه‌های خفت‌بار عمر محمدرضا پهلوی اختصاص می‌دهد. وی خاطرات خود درباره پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را این‌گونه به پایان می‌برد:

۵ ماه بعد، در تاریخ ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ [معادل ۲۶ دی‌ماه ۱۳۵۷]، شاه قلمرو خود را [ترک گفت و ایران را]به آیت‌الله‌ها واگذار کرد و هرگز به کشور بازگشت. علاوه بر بیماری مرگ‌بار، سرنوشت ننگین شاه هم سبب شد تا [آواره شود و]از کشوری به کشور دیگر پرواز کند و از بیمارستانی به بیمارستان دیگر برود. دولت کارتر با اکراه اقدام به پذیرش او برای درمان کرد و همین کارش هم منتهی به حمله به سفارت آمریکا در تهران و بازداشت کارکنان آن به عنوان گروگان، در تاریخ ۴ نوامبر همان سال [۱۳ آبان‌ماه ۱۳۵۸]شد. در نتیجه، شاهی که [روزبه‌روز]ضعیف‌تر می‌شد، مجبور به ترک آمریکا شد، در ابتدا به مقصد پاناما، و در نهایت به سوی مصر. وی در تاریخ ۲۷ جولای ۱۹۸۰ [۵ مردادماه ۱۳۵۹]در سن ۶۰ سالگی در قاهره مرد. «انور سادات» [رئیس‌جمهور وقت مصر]برای او یک مراسم خاک‌سپاری کامل و دولتی برگزار کرد. ۱۵ ماه بعد، «سادات» توسط سربازان معارض [مصری در اعتراض به امضای پیمان صلح توسط او با اسرائیل]طی یک مراسم رژه نظامی کشته شد. مردم در تهران این اتفاق را جشن گرفتند و آیت‌الله‌ها خیابانی را به افتخار سرهنگ «خالد اسلامبولی»، رهبر تیم ترور «سادات»، به نام او نام‌گذاری کردند. به این ترتیب، سرنگونی یکی از رهبران کلیدی در خاورمیانه و «شهادت» یکی دیگر از آن‌ها [اشاره به مرگ «سادات»]، سیاست‌های آمریکا در منطقه را به گونه‌ای به عقب راند که هنوز هم جبران نشده است.

خلاصه‌ای کوتاه از سرنوشت محمدرضا پهلوی؛ از رسیدن به قدرت تا فرارسیدن مرگ

منبع: مشرق

انتهای پیام/

انقلاب اسلامی ایران از درون کاخ پهلوی

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
ابراهیم زاده
۲۳:۴۲ ۱۸ بهمن ۱۳۹۷
عجب
ناشناس
۲۳:۰۹ ۱۸ بهمن ۱۳۹۷
لعنت بر روخ شاه دجال .کودتاچی .خاین .فتنه .فاسد
ناشناس
۱۴:۴۸ ۱۸ بهمن ۱۳۹۷
مرگ بر شاه
ناشناس
۱۵:۵۸ ۱۸ بهمن ۱۳۹۷
خیلی وقته مرده ، ننگ بر شاه ، خفت و خواری بر شاه ، لعنت خدا بر شاه