سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

عناوین ویژه روزنامه‌ها؛

آیا ماجرا فراتر از FATF و برجام است؟ / تل آویو را با نقطه‌زن می‌زنیم

در این مطلب یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه هشتم بهمن‌ماه روزنامه‌ها و جراید سراسر کشور را مطالعه می‌کنید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزنامه‌ها در صفحات خود اخبار، یادداشت، سرمقاله و عناوین ویژه و اختصاصی دارند که بر اساس اتفاقات روز منتشر می‌شود. همچنین جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای در رسانه‌ها نیز دارد.

یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامه‌های و جراید سراسر کشور هشتم بهمن‌ماه به شرح زیر است:


 ماجرا فراتر از FATF و برجام است

 محمد ایمانی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز کیهان با عنوان " ماجرا فراتر از FATF و برجام است " نوشته؛ ۱- امروز خوش‌بینی و سهل‌اندیشی زمان اعلام توافق برجام، از میان برخی از تصمیم‌گیران رخت بربسته است. اکنون درباره بسته مطالبات FATF و لوایحی مانند CFT و پالرمو، حساسیت مضاعفی در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان و شورای عالی امنیت ملی دیده می‌شود. پرسش‌های انتقادی جدی که برخی اعضای «مجمع» از وزیر خارجه و معاون حقوقی رئیس‌جمهور درباره تضمین ملحقات FATF پرسیده و به‌خاطر قانع نشدن، از تایید دو لایحه پرهیز کرده‌اند، نشانه دوراندیشی و واقع‌بینی است.

۲- البته مسئله اول، برجام و FATF که در جای خود مهم هستند، نیست. از این‌ها مهم‌تر، شناخت راهبرد و نقشه کلی دشمن است که این محور‌های عملیات در متن آن گشوده می‌شود. اگر آن نقشه کلی درست فهمیده شود، دیگر فلان دولتمردان با وجود عبرت برجام و چک برگشت خورده آن، برای تسریع در تصویب لوایح مذکور نامه نگاری نمی‌کنند؛ بلکه خود به این قبیل ریل‌گذاری‌ها «نه» می‌گویند. در ادبیات مقامات آمریکایی و انگلیسی، از این نقشه کلی به عنوان «نُرمالیزاسیون» یاد شده که اسم رمز یک عملیات چند لایه است و برجام و FATF و CFT و پالرمو و سند فرهنگی ۲۰۳۰ و معاهده MTCR و... ذیل آن تعریف می‌شود. بدون درک آنچه در اتاق فرماندهی دشمن می‌گذرد، دقیقا همان خوش‌بینی بلاوجه که سال ۹۴ نسبت به برجام در میان طیفی از نخبگان دلسوز، اما سهل‌اندیش اتفاق افتاد، پدید می‌آید و نقشه عملیات سنگین دشمن، دعوت به صلح و ترک مخاصمه پنداشته می‌شود. یا حجم تروریسم روانی برای رعب‌افکنی چنان بالا می‌گیرد که کوتاه آمدن در مقابل فشار دشمن «مصلحت» انگاشته می‌شود.
 
 
۳- معلوم است که وقتی محاسبه به میل دشمن -میان کوتاه آمدن یا قبول خسارت ادعایی و القایی- چیده شد، ضد محاسبه و مصلحت خواهد بود. درست مانند عملیات فریبی که در جنگ صفین از سوی معاویه برای دست یافتن بر موقعیت استراتژیک شریعه رخ داد. وقتی شایعه کردند که معاویه می‌خواهد بند فرات را بشکند و همه شما را غرق کند، پس خود را نجات دهید و عمله نیز مشغول نمایش حفاری شدند، حضرت فرمود: «معاویه قادر به چنین کاری نیست و می‌خواهد شما را بترساند تا شما را از موضعی که در آن هستید، حرکت دهد... مایه ضعف من نشوید و بر رأی من چیرگی نکنید»، اما لشکریان به اصرار گفتند «به خدا سوگند ما از اینجا کوچ می‌کنیم، اگر خواستی تو نیز بیا و اگر خواستی بمان»!
 
۴- امیرمؤمنان به اجبار حرکت کرد در حالی که غمگنانه می‌فرمود: «ولو أنیّ اطعت عصبت (عصمت) قومی/ الی رکن الیمامه او شمام/ ولکنّی اذا ابرمت امراً/ منیت بخلف آراء الطغام / اگر قوم من از فرمانم اطاعت می‌کردند، آن‌ها را در رکن یمامه و شام (به پیروزی) جمع می‌کردم (پناه می‌دادم). اما آن هنگام که کاری را استوار و محکم می‌کنم، با آراء مخالف فرومایگان از کار باز می‌مانم». هشدار امام درست بود. سپاه دشمن که قدرت تسخیر نقطه استراتژیک شریعه را با جنگ نداشت، به واسطه عملیات فریب توانست بر آن منطقه مسلط شود. علامه مجلسی (ره) در بحارالانوار و نصر بن مزاحم در وقعه صفین روایت می‌کنند که «فدعا علی علیه‌السلام الاشتر فقال ألم تغلبنی علی رأیی انت و الاشعث برأیکما؟... علی علیه‌السلام مالک‌اشتر را خواند و فرمود: آیا تو و اشعث (ابن قیس) بر تصمیم من چیرگی نکردید؟ آیا نگفتم این نقشه و حیله است؟».
 
۵- نقشه امروز دشمنان، ارعاب برای نُرمالیزاسیون است. وزیر خارجه آمریکا ۳۰ دی‌ماه در گفتگو با گروه رسانه‌ای سینکلیر اظهار داشت: انقلاب دینی ایران به‌طور فعال در سراسر منطقه دخیل است. آن‌ها از فعالیت‌های شبه‌نظامیان در عراق، حوثی‌ها در یمن یا حزب‌الله در لبنان و سوریه پشتیبانی می‌کنند. آنچه ما می‌خواهیم بسیار ساده است؛ سلاح اتمی نساز، به برنامه هسته‌ای خود ادامه نده، کمپین ترور را متوقف کن و مانند یک کشور نُرمال عمل کن». پمپئو ۵ آبان ۹۷ نیز گفته بود «ایران باید به کشور نرمال تبدیل شود و از نیرو‌های نیابتی برای ایجاد بی‌ثباتی استفاده نکند. در این صورت ما از بازگشت آن‌ها به جمع کشور‌ها استقبال خواهیم کرد». این سخنان محدود به ایران نبود، چنانکه پمپئو ۱۰ آبان ۹۷ گفت: «واشنگتن می‌کوشد چین را وادار کند همانند یک کشور نرمال در زمینه تجاری رفتار کند».
 
۶- بدین معنا دولت ترامپ، هرچند با محاسباتی از برجام خارج شد، اما به مبانی سازندگان برجام پایبند ماند. این همان است که جان ساورز (عضو سابق تیم مذاکرات هسته‌ای انگلیس) مهر ۹۴ هنگام ریاست بر سرویس جاسوسی MI۶ به شبکه CNN گفت؛ «برجام ظرف ۱۵ سال آینده ایران را به کشوری میانه‌رو تبدیل خواهد کرد. ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از پایه‌های انقلابی به کشوری نُرمال‌تر قرار دارد، اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. دیدگاه‌های متفاوتی در ایران درباره آینده این کشور وجود دارد... ما نیاز داریم به شکلی استراتژیک صبور باشیم و به آن فرصت دهیم در ده پانزده سال آینده توسعه پیدا کند و به کشوری نرمال تبدیل شود. ما باید این احتمال را به حداکثر برسانیم».
 
۷-، اما نکته جالب، یادداشت ریچارد دالتون سفیر اسبق انگلیس در ایران بود که ۲۷ آبان ۹۷ در گاردین نوشت؛ «دولت ترامپ بعد از خروج از توافق هسته‌ای که به تأیید شورای امنیت رسیده بود، مبارزه‌ای را آغاز کرده است. بیانیه وزیر خارجه آمریکا مبنی بر اینکه تحریم ابزاری برای تضمین رفتار نرمال ایران است، نقض غرض است. برخلاف ادعای پمپئو، این آمریکاست که نرمال نیست. همدستی در خشونت‌های هراس‌آور علیه یمن و حمایت از اسرائیل علیه فلسطین، رفتار‌های نرمال نیستند.». هرچند دیپلمات انگلیسی این حقیقت را بر زبان آورد، اما در داخل کشور کسانی بودند که به اطاعت‌طلبی شیطان بزرگ در قالب «نرمالیزاسیون» لبیک گفتند! داود سلیمانی عضو حزب منحله مشارکت ۱۶ بهمن ۹۵ به روزنامه آرمان گفت؛ «روحانی پروژه نرمالیزاسیون را در عرصه بین‌المللی و سیاست خارجی پیش بُرد».
 
۸- قبل از او (اوایل شهریور ۹۴) حجاریان که اصرار داشت دوقطبی انحرافی «برجامیان- نا برجامیان» را قالب کند، در ماهنامه «اندیشه پویا» نوشت «می‌خواهم گفتمانی برای دولت اعتدال که آن را نُرمالیزاسیون می‌خوانم تعریف کنم. ما سال‌ها از دموکراتیزاسیون صحبت می‌کردیم، اما پروژه دولت اعتدال، نه دموکراتیزاسیون که نرمالیزاسیون است. عده‌ای مثل تروتسکی خواهان انقلاب مستمر هستند. یا مثل رژی دبره در پی انقلاب در انقلاب‌اند. حال آنکه انقلاب، امری استثنایی است و قاعده، زندگی عادی مردم است. گفتمان اعتدال به دنبال عادی‌سازی است. روحانی به دنبال نرمال کردن قدرت است... چه کسی تصور می‌کرد وزیر خارجه فرانسه که در مخالفت با ایران در مذاکرات از همه جلو‌تر بود سرمقاله روزنامه ایران را بنویسد؟». حجاریان در حالی برای مقاله وزیر خارجه سابق فرانسه در روزنامه ایران ابراز هیجان می‌کرد که همان فرد در سفارت کشورش در تهران، به دولت روحانی توهین کرد و گفت: «این‌ها آن قدر به روابط با ما احتیاج دارند که درباره برگزاری رزمایش ضدایرانی مشترک ما با آمریکا و انگلیس در خلیج فارس همزمان با سفر من، هیچ اعتراضی نخواهند کرد»!
 
۹- هدف نرمالیزاسیون، فقط ایدئولوژی‌زدایی نیست. نرمالیزاسیون یعنی به تحلیل بردن ارکان اقتدار و تبدیل ایران به طعمه‌ای آماده بلعیدن برای قدرت‌ها. پیدایش انقلاب اسلامی و گسترش آن، برهم زدن هنجار‌های ظالمانه و انحصارطلبانه حاکم بر جهان بود. اگر بنا بود ملت ما برّه‌ای رام در مقابل هنجار‌های قدرت‌ها باشند، اصلا نباید برای بازپس‌گیری اختیار خود انقلاب می‌کردند؛ پس از آن هم وقتی صدام حمله کرد، باید دست‌ها را به نشانه تسلیم بالا می‌بردند، چون به اصطلاح جامعه جهانی کنار متجاوز ایستاده بود. فشار سیاسی- اقتصادی برای «نُرمالیزاسیون» در واقع فشار برای پذیرش خلع قدرت از خود، خودتحریمی و خودزنی است و قدرت اقتصادی و فنی، نفوذ منطقه‌ای، نظامی و موشکی و در مراحل بعدی، حدود اسلامی و قانون اساسی ما را هدف می‌گیرد.
 
۱۰- آینده‌فروشی و ایجاد سلسله تعهدات حقوقی پشت سرهم برای کشور، شک برانگیز است. تصمیم‌سازان در وزارت خارجه و معاونت حقوقی ریاست جمهوری در حالی می‌خواهند تخته‌گاز بروند که هنوز نعش عبرت‌آموز برجام کنار مسیر افتاده و بوی تعفن بدعهدی غرب بلند است. بر اساس نوع واکنش در مقابل نقض کامل برجام، می‌توان گفت: دولت و وزارت خارجه قادر نیستند از «حق شرط» مندرج در متن توافق استفاده کنند، اما با این وجود می‌گویند می‌توانیم برای FATF و CFT و پالرمو «شرط» بگذاریم! ماده ۳۶ برجام، قرار بود حق شرط ما برای مهار بدعهدی طرف مقابل باشد و نشد.
 
۱۱- یک موضوع راهبردی که مغفول می‌ماند و در نامه چندی پیش چند وزیر و معاون نیز مغفول مانده، رهنمود‌های راهگشا و عملی رهبر معظم انقلاب درباره اقتصاد مقاومتی و سیاست خارجی است. طراحان اصلی نامه (و نه الزاما امضاکنندگان) به این راهبرد الزام‌آور اهتمام نکردند و قانون و سیاست‌های کلی نظام را دور زدند. حالا هم که خسارت به بار آورده‌اند، همت ندارند به مسیر درست و نسخه راهگشا بازگردند؛ فقط می‌خواهند از یک طرف معاملات نامتوازن (نسیه -نقد) دیگری را مرتکب شوند و از طرف دیگر، به محض آشکار شدن خسارت، مجددا مسئولیت کار را متوجه رهبری کنند؛ حکیم بصیری که به تواتر، درباره عقیم بودن رویکرد اتکا و امید به وعده‌های دشمن هشدار داد.
 
۱۲- گویا کسانی بدشان نمی‌آید به تناوب، با گروگان‌گیری معیشت مردم، برای معامله بر سر توانمندی‌ها و امنیت ملی توجیه بتراشند و با چشاندن شیرینی آدامسی چنین القا کنند که از این طریق می‌خواهند اقتصاد کشور را رونق بدهند. عدم رسیدگی به برخی نارسایی‌های قابل حل و ایجاد صف درباره برخی اقلام - که به اخلالگری و قاچاق سازمان‌یافته مربوط می‌شود- تداعی تحلیل موهن خبرآنلاین است. این سایت دولتی ۱۹ بهمن ۹۲ در تحلیلی با عنوان «جایزه بهترین کارگردانی برای حسن روحانی؛ در حاشیه چگونگی توزیع کالا‌های اساسی» نوشت «در راستای توزیع سبد کالا حرف و حدیث‌های بسیاری گفته شد. بسیاری از دوستان حامی روحانی نیز به انتقاد شدیداللحن از وی پرداختند. توزیع سبد کالا با شیوه‌ای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای روحانی و مردانش غیرقابل پیش‌بینی باشد. او دقیقاً همین اتفاق -ازدحام، دعوا و مرافعه و احیاناً له شدن در زیر دست‌وپا- را پیش‌بینی می‌کرد و اصلاً آن را برای پیشبرد استراتژی خارجی خود لازم داشت]! به عبارت دیگر روحانی به یک نمایش برای ارائه در جشنواره‌های سیاسی خارجی نیازمند بود. نگاه کنیم به اظهارات وندی شرمن که گفت: «شما در اخبار دیدید که ایران اخیراً به طور قابل مشاهده‌ای غذا بین مردم فقیر جامعه‌اش توزیع کرده تا نشان دهد کاهش هدفمند و محدود تحریم‌ها، تأثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته». این دقیقاً همان نتیجه‌ای بوده که روحانی از توزیع سبد کالا انتظار داشته، اینکه تحریم‌ها تأثیر انکارناپذیر داشته؛ اینکه اوضاع اقتصادی مردم نه تنها روبه‌راه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند. در درایت روحانی و مردانش شکی نیست. درست است که روش توزیع سبد کالا چندان مناسب نبود، اما اگر با این نمایش بتوان جایزه اول بهترین اثر را در فستیوال سیاست جهانی به خود اختصاص داد، به تحقیر چند روزه‌ای که بازیگران آن شدند، می‌ارزید!

 

ضرورت ساماندهی نظام آموزشی

غلامرضا ظریفیان استاد دانشگاه  در یادداشت امروز ایران با عنوان " ضرورت ساماندهی نظام آموزشی " نوشته؛ آنچه امروز تحت عنوان تجمیع و ادغام واحد‌های مراکز آموزش عالی وابسته به مؤسسات اجرایی که از بودجه عمومی استفاده می‌کنند مطرح شده در ادامه مصوبه‌ای است که در سال ۱۳۹۰ تصویب شد و حالا بر اساس آنچه در بند ز. تبصره ۲۱ لایحه بودجه سال ۱۳۹۸ آمده، قرار است روند اجرایی شدن آن تسریع و تقویت شود؛ بنابراین برخلاف تصور این تصمیم خلق‌الساعه و جدیدی نیست چنان‌که در گذشته هم اقداماتی در همین جهت انجام شده بود چنانکه دانشکده اقتصاد که زیر نظر وزارت اقتصاد بود به دانشگاه خوارزمی ملحق شد یا دانشگاه شهید عباس پور که زیرمجموعه وزارت نیرو بود، به دانشگاه شهید بهشتی پیوست.

حال بحث تجمیع بودجه یک اقدام عملیاتی است که باید از آن به عنوان کاری درست دفاع کرد. زیرا در همه نظامات آموزشی، ساماندهی و برنامه‌ریزی از یک مرکز و نهاد واحد صورت می‌گیرد و تکیه بر یک نظام سیاستگذاری دارد. در گذشته به دلایل موجهی، بسیاری از دستگاه‌ها به دلیل آنکه نهاد آموزش عالی از توانمندی لازم برای تربیت نیروی متخصص مورد نیاز آن‌ها برخوردار نبود، ناچار به آن شدند که دانشکده‌های مستقل را با برنامه آموزشی مختص خود شکل دهند. اما در شرایط حاضر نظام آموزش عالی در همه زمینه‌ها نیروی متخصص پرورش می‌دهد و طبیعتاً همه دستگاه‌هایی که نیازمند این نیرو‌های انسانی متخصص هستند باید نیاز و خواسته‌شان را به وزارت علوم و تحقیقات ارجاع دهند. به نظر می‌رسد که سیاست تجمیع، سیاست معقول و منطقی است و بازه زمانی که از سال ۹۰ تاکنون برای اجرایی شدن این هدف طول کشیده است به همین دلیل بوده است که کار با یک تدریجی انجام شود و از شتابزدگی جلوگیری شود تا نظام‌های آموزشی با توجه به پیوستگی که با دستگاه مربوطه‌شان داشته‌اند، بتوانند در این فرصت خودشان را با شرایط جدید وفق دهند.
 
 
طبیعتاً این مسأله به بخش خصوصی ارتباطی پیدا نمی‌کند و مراکز تحقیقاتی و دانشگاه‌های غیردولتی کماکان مسیر خودشان را می‌روند و با اهداف تعیین شده کار را پیش می‌برند. اما در دولت به نظر می‌رسد که تعدد مراکز آموزش عالی که وابسته به دستگاه‌های مختلف بودند، اما وحدت رویه‌ای بر آن‌ها حاکم نبود مشکل‌ساز بود. در زمینه دانشکده‌های علمی- کاربردی وزارت علوم موفق شد که گام خوبی بردارد. زیرا بخش قابل توجهی از این مراکز را یا در اختیار بخش غیردولتی قرار داد یا به دانشگاه جامع علمی- کاربردی ملحق کرد. در ارتباط با مراکز آموزش عالی دستگاه‌های مختلف هم سعی شده است که با یک منطق تدریجی کار پیش برود. اما در نهایت سیاست درستی است که در حال اعمال است. زیرا به هر حال مانند بسیاری از امور دیگر ما باید از تشتت مدیریت و سیاستگذاری پرهیز کنیم و به سمت مدیریت واحد در موضوعات واحد حرکت کنیم. به عبارتی مقولاتی همچون اقتصاد، فرهنگ و آموزش و... در زیرمجموعه دولت باید از مدیریت واحد برخوردار باشند مگر بخش غیردولتی که، چون از بودجه دولت ارتزاق نمی‌کنند و می‌توانند در مدیریت متفاوت عمل کنند اگر چه آن‌ها هم باید از استاندارد‌ها و سیاست‌های واحد تبعیت کنند. در مورد تأثیر اجرای این مصوبه بر روند و کیفیت بخش تحقیقات و پژوهش نیز باید گفت که برخلاف نگاه منتقدان، کار آموزش عالی تولید و توزیع علم مورد نیاز کشور در عرصه‌های مختلف، ایجاد استاندارد‌های واحد، تسهیل و حمایت گسترش مرز‌های علم است؛ بنابراین این مراکز آموزشی بر اساس این مصوبه به مرکز تخصصی خودشان نزدیک‌تر شده‌اند و این الحاق حتماً بر استاندارد‌های آموزشی این مراکز خواهد افزود. کما اینکه براساس تأکید رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور قرار نیست از بودجه این مراکز و اعتبارات تحقیقاتی آن‌ها کاسته شود و بنابراین برخی نگرانی‌هایی که مطرح می‌شود، چندان واقعی نیست.

 

 «گزینه‌های روی میز مقاومت» در سخنرانی نصرالله

محمد مرادی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز کیهان با عنوان " «گزینه‌های روی میز مقاومت» در سخنرانی نصرالله " نوشته؛ دبیرکل حزب‌الله لبنان شنبه شب در گفت‌وگویی سه ساعته با شبکه خبری المیادین، پس از سه ماه سکوت مطالب بسیار مهمی در مورد ترکیه، یمن، عربستان، سوریه و اسرائیل مطرح کرد، اما شاه‌بیت سخنان دبیرکل حزب‌الله لبنان، شکست طرح‌های صهیونیستی برای مقابله با محور مقاومت بود. در واقع سیدحسن نصرالله به نوعی پرده از استراتژی محور مقاومت برداشت. در ادامه برخی از مهم‌ترین محور‌های سخنان دبیرکل حزب‌الله لبنان تحلیل می‌شود.
 
تلاش برای خروج ایران از سوریه یکی از مهم‌ترین اهداف امریکا و اسرائیل در چند سال اخیر بوده که بدین منظور فشار بی‌سابقه‌ای بر دمشق وارد شده است. در واقع اسرائیل بر این تصور است که رسیدن نظامیان ایرانی به مرز‌های جولان به معنای تنگ شدن حلقه امنیتی علیه تل‌آویو است. به همین دلیل بعد از اعلام خروج نظامیان امریکایی از سوریه توسط ترامپ، بسیاری از مقامات اسرائیلی به انتقاد از این مسئله پرداختند و این کار را به معنای تنها گذاشتن اسرائیل در برابر ایران تفسیر کردند. علاوه بر این اسرائیل در ماه‌های اخیر یکی از اهداف حملات خود به سوریه را هدف قراردادن پایگاه‌های ادعایی وابسته به ایران اعلام کرده است. در واقع اسرائیل تلاش داشته با فشار بر دمشق زمینه را برای خروج نظامیان ایرانی از سوریه فراهم کند. در این مورد سیدحسن نصرالله اعلام کرد: «دشمن صهیونیستی به دنبال این بوده که ایران را از سوریه خارج کند. رفتند و آمدند. اما نتیجه چه شد؟ شکست خوردند. اسرائیل همه امیدش در سوریه بر باد رفته و از سال ۲۰۱۱ همه تلاش‌هایش بی‌نتیجه مانده است. نیرو‌های سوریه قوی‌تر شده و ارتش باتجربه‌تر شده است. هدف خارج کردن ایران از سوریه هم در سطح سیاسی و هم در سطح نظامی شکست خورده است.»
 
 
نابودی موشک‌های حزب‌الله لبنان نیز یکی از مهم‌ترین اهداف استراتژیک اسرائیل در سال‌های اخیر بوده است. شبکه دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی اخیراً از توان موشکی حزب‌الله ابراز شگفتی و اعلام کرد که حزب‌الله ۱۵۰ هزار موشک در اختیار دارد. این مسئله برای اسرائیل به معنای کابوس بزرگ امنیتی و حتی تهدید بزرگ وجودی به شمار می‌رود. از این رو در چند سال اخیر رژیم صهیونیستی با هدف قراردادن مسیر‌های انتقال سلاح به حزب‌الله سعی داشته قدرت حزب‌الله را تضعیف کند که در این مسیر ناموفق بوده است. در این مورد نصرالله تأکید کرد که اسرائیل برای تجاوز به سوریه هدفی تعیین کرد: «اهدافی لجستیک را زدید که موشک‌های نقطه‌زن و سلاح‌های پیشرفته به حزب‌الله نرسد. این را آیزنکوت گفته است که ما ۲۰۰ حمله کرده‌ایم. نتیجه چه شد؟ شما نتوانستید مانع رسیدن امکانات مورد نیاز به لبنان شوید، پس شکست خوردید.»
 
یکی دیگر از مهم‌ترین محور‌های سخنان نصرالله به عملیات سپر شمال و نابودی تونل‌های ادعایی حزب‌الله مربوط بود. نصرالله با اشاره به عملیات سپر شمال و نابودی تونل‌های حزب‌الله بدون تأیید مستقیم وجود این تونل‌ها اعلام کرد که در درجه اول این مسئله نشان‌دهنده شکست دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل بود چرا که برخی از این تونل‌ها ۱۳ سال عمر داشته‌اند. علاوه بر این نتانیاهو با این عملیات رسانه‌ای، ترس و هراس را به دل شهرک‌نشینان وارد کرد و در جنگ روانی به ما خدمت کرد چرا که شهرک‌نشینان را به شدت ترساند و آن‌ها از این به بعد صدای هر چکشی را بشوند می‌ترسند.
 
در کل سخنرانی دبیرکل حزب‌الله لبنان از دو بعد کلی قابل‌تحلیل است. از یک طرف تهدید حزب‌الله مبنی بر حمله به اسرائیل در صورت هرگونه حماقت نشان‌دهنده این است که قدرت بازدارندگی ایران در منطقه در برابر اسرائیل بسیار افزایش داشته است و ایران بدون رویارویی مستقیم با صهیونیست‌ها قدرت بازدارندگی خود را ارتقا داده است چرا که اخیراً مقامات عراقی نیز اسرائیل را تهدید کردند که هرگونه حماقت را به شدید‌ترین وجه پاسخ خواهند داد. از سوی دیگر، محور‌های سخنان نصرالله اجزای استراتژی مقاومت را تشکیل داد. مهم‌ترین رکن این استراتژی نیز شکست قطعی اسرائیل در هرگونه تجاوز احتمالی خواهد بود. شاید بتوان کلیدی‌ترین جمله نصرالله را در این مصاحبه که بیانگر استراتژی جدید مقاومت نیز است این جمله دانست که تا امروز دشمن می‌گفت، گزینه‌های ما روی میز است، اما امروز مقاومت در جایگاهی است که می‌تواند بگوید، تمام گزینه‌های ما روی میز است.

 

تدبیرِی برای تدبیرسازان

علیرضا صدقی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " تدبیرِی برای تدبیرسازان " نوشته؛  زیاده‌گویی است اگر از لزوم تکثرگرایی و ایجاد بستر‌های لازم به منظور بروز چندصدایی در ساحت سیاست گفته شود. تردیدی نیست که همه سیاست‌ورزان و سیاست‌پیشگان باورمند به دموکراسی و مردم‌سالاری، زمینه‌سازی به منظور بروز و ظهور گفتمان‌های مختلف، متفاوت و حتی متعارض را لازمه جامعه‌ای پویا، کارآمد و بانشاط می‌دانند. در همین راستا زمینه‌سازی به منظور ایجاد، راه‌اندازی و تشکیل احزاب مختلف با گرایش‌ها و دکترین‌های متفاوت یکی اصلی‌ترین ابزار‌های لازم جهت تحقق این هدف محسوب می‌شود. بافت‌های اجتماعی زمانی می‌توانند به شکلی هدفمند، قاعده‌مند و پویا عمل کنند که از آبشخور باورمندی به احزاب متکثر نوشیده باشند و زمینه‌های لازم در بستر این احزاب را به دست آورده باشند. توجه به اهتمام نسبت به وجود احزابی کارآمد، اثربخش و توانمند در حوزه‌های مختلف از تئوری تا اجرا، امری بایسته و لازم است. اما در این آوردگاه یک نکته نگران‌کننده وجود دارد. نکته‌ای که البته در بسیاری از بخش‌های کشور طی سال‌های متمادی نهادینه شده و بیشتر به یک بیماری فراگیر می‌ماند. آن‌هم توجه به رویکرد‌های «کمی» و اقبال نسبت به «اعداد» و «ارقام» دهان‌پرکنی است که در برابر هر‌نوع مواجهه «کیفی» و «کارکردگرا» ایستادگی کرده و قد علم می‌کند.

مدت‌ها است که بسیاری از مفاهیم کیفی در جامعه ایران متاثر از همین رویکرد کمی دستخوش تغییراتی بنیادین و فلج‌کننده شده‌اند. در برخورد و مواجهه با هر سازمان و نهاد مسئول و حتی غیرمسئولی، انبوهی از گزارش‌های کاغذی و آمار‌های کمّی خودنمایی می‌کنند که بیش‌از هر چیز ذهن مخاطب را خسته، افسرده و ناتوان می‌کند. اگر بنا بود که این آمار‌های کمّی پاسخگوی مطالبات عمومی بوده و نشان از انجام وظیفه صحیح و کم‌خطای نهاد‌ها و سازمان‌های مرتبط باشد، امروز کشور باید به گلستانی بی‌بدیل و کم‌نظیر می‌مانست. حال آنکه بخش قابل‌توجهی از کارشناسان و مختصصان حوزه‌های مختلف بر این باورند که یکی از مشکلات اساسی کشور همین آمار‌ها و رویکرد‌های کمّی است. روندی که مدت‌ها است خیال بسیاری از مدیران را راحت کرده تا کوچک‌ترین توجهی به بازدهی سیستم و سازمان خود نداشته باشند. در مواجهه با مسئله لزوم چندصدایی در جامعه و موضوع احزاب هم وضعیتی مشابه وجود دارد. به‌تازگی اعلام شده که مجوز فعالیت ۴۰ حزب تازه‌تاسیس صادر شده است. احزابی که مانند اسلاف خود بدون کمترین ارزیابی‌های معمول توانسته‌اند خود را به جرگه فعالان سیاسی برسانند و احیانا سری میان سر‌ها داشته باشند.
 
اما باید دید این احزاب ـ. چه این تازه‌تاسیس‌ها و چه آن‌ها که سال‌ها است فعالیت می‌کنند چه آورده‌ای برای ساختار سیاسی در ایران امروز داشته‌اند؟ آیا توانسته‌اند به بخشی از مطالبات گروه‌های خاصی از جامعه پاسخ دهند؟ آیا برنامه و استراتژی مدون و کارآمدی برای رتق‌و‌فتق امور کشور دارند؟ آیا از دکترین خاصی در مسائل کلان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بهره می‌گیرند؟ و پرسش‌های بی‌شمار دیگری که هنوز هیچ پاسخی برای آن‌ها یافت نشده است. در حقیقت به دلیل بافتار سیاسی حاکم بر کشور و اراده‌ای که با هدف جلوگیری از فعالیت‌های عمیق حزبی در جامعه ایران وجود دارد، تاکنون احزاب ریشه‌دار، با اعضای قابل‌توجه و مملو از شخصیت‌های اثرگذار سیاسی هم نتوانسته‌اند نقشی درخور و قابل‌توجه در ساختار سیاسی کشور بازی کنند. حال این احزاب تازه‌تاسیس یا قدیمی‌تر کوچک و کم‌رمق چطور می‌توانند به این عرصه وارد شوند و زمینه را برای ایجاد نشاط در سپهر سیاست ایران مهیا کنند.
 
نباید فراموش کرد که حتی کنگره‌ها و مجامع عمومی بسیاری از این احزاب با کمک دولت و زیر چتر حاکمیتی آن برگزار می‌شود؛ روند عضوگیری آن‌ها متوقف یا بسیار کم‌جان است، ساز‌و‌کار‌های حضور در ساختار قدرت را نمی‌شناسند، به شدت متکی به افراد ـ. اعم از شورای مرکزی یا دبیرکل ـ. هستند، هیچ راهبردی برای انتقاد از وضعیت موجود ندارند، تنها به نقد عملکرد‌ها بسنده کرده و هرگز راهکاری اجرایی و عملیاتی ارائه نمی‌کنند، به لحاظ مالی و اقتصادی به‌شدت وابسته به دولت هستند و... همه این‌ها و بی‌شمار موارد دیگر از‌جمله مشخصه‌های احزاب کم‌مایه و بی‌ریشه‌ای است که طی ادوار مختلف در کشور متولد شده‌اند. یکی از تاثیرات وضعی این احزاب را می‌توان در ناامیدسازی جامعه دانست. ناکارآمدی حاصل از عدم توانایی‌های حزبی، بی‌برنامگی، ناتوانی در ارائه راهبرد‌های مشخص به منظور برون‌رفت از بحران‌ها و مخاطرات و... همه‌وهمه از‌جمله عواملی است که به‌صورت ناخودآگاه جامعه را نسبت به حزب‌گرایی و تحزب در جامعه ناامید کرده و زمینه‌های ایجاد چندصدایی در ساختار سیاسی کشور را از میان برمی‌دارد. به نظر می‌رسد راهکار اصلی را باید در تقویت احزاب موجود، تدوین راهبرد‌ها و استراتژی‌های کارآمد از سوی آن‌ها و عدم وابستگی به نهاد قدرت در احزاب دانست. از این طریق می‌توان به ادامه فعالیت احزاب و نقش‌آفرینی آن‌ها در عرصه‌های گوناگون اجتماعی و سیاسی امیدوار بود.

 

 انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.