یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامههای و جراید سراسر کشور ششم بهمنماه به شرح زیر است:
اخراج آمریکا از دایره قدرت
سعدالله زارعی کارشناس مسائل منطقه و بینالملل در یادداشت امروز کیهان با عنوان " اخراج آمریکا از دایره قدرت " نوشته؛ وقتی انقلاب دینی ایران در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، خیلیها پیشبینی کردند که جهان در آستانه تحولی اساسی است و بسیاری از هوشمندان عالم با تعبیراتی گفتند دیگر در به پاشنه سابق نخواهد چرخید. انقلاب ایران در یک کشور به اصطلاح جهان سومی و وابسته به پیروزی رسیده بود و قدرتهای غربی و شرقی انبانی از تجربه مهار و محو «اتفاقات ناخواسته» داشتند، اما آنان علیرغم آنکه همه توان خود را بدون درنگ به صحنه آوردند، از دشواری راه و نتایج «رخداد بزرگ دینی ایران» هم باخبر بودند.
در کتاب «بحران ۱۹۷۹»، هامیلتون جردن به نقل از جیمی کارتر نوشته است «با دردسر بزرگی مواجه شدهایم و برای مهار آن امکانات زیادی نداریم». وقتی رئیسجمهور وقت آمریکا در ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران، ناگزیر شد نامهای به امام خمینی- ره- بنویسد و هیاتی از منتقدین آمریکایی خود به همراه یک انجیل و کیک راهی تهران نماید که با پس زدن رهبر انقلاب ایران مواجه گردید، همه متوجه جدید و بیسابقه بودن شرایط گردیدند. برنامه انقلاب ایران اگرچه در مایههای داخلی و اهداف ملی نیز از قوت زیادی برخوردار بود و به «عدالت» و «آزادی» بعنوان دو عنصر مهم توجه ویژه داشت، اما در عین حال از همان ابتدا یک «انقلاب جهانی» به حساب میآمد و مشکل اصلی آمریکا و قدرتهای دیگر نیز از همین جا نشأت میگرفت. این انقلاب نه تنها مانند تفکر شکلدهنده به «کنفرانس غیرمتعهدها» پیروی از بلوکها و قدرتها را در حوزه امنیت نفی میکرد بلکه از اساس برای تغییر «محاسبات» و «مناسبات» جهانی به میدان آمده بود. مشکل آمریکا دقیقاً از همین جا شروع میشد.
برای آمریکا مهار انقلابی ملی و به اصطلاح «غیرمتعهد» کار دشواری نبود آنان در سال ۱۳۵۲ به فاصله سه سال یک انقلاب ملی غیرمتعهد را به سادگی در شیلی ساقط کرده بودند و دهها تجربه دیگر هم داشتند، مهار حرکت ناصر، تیتو، نهرو و سوکارنو نیز برای آمریکاییها بسیار آسان بود کما اینکه آنان توانسته بودند به راحتی به جای حکومتهای ناصر، نهرو و سوکارنو افراد دلخواه خود را برای دهها سال سرکار بیاورند، اما اینجا آمریکا با انقلابی طرف شد که حرف دیگری میزند و با حرفهای خود یک جهان را در پشت سر خود میآورد که مواجهه با آن به این سادگیها نبود.
انقلاب ایران با برداشتن پرچم «اسلام» و «پرچم مقابله با آمریکا و رژیم صهیونیستی» و غلبه «فقرا به اغنیا»، میلیونها انسانی که زمانی به جریانات ناسیونالیستی و سوسیالیستی و لیبرالیستی دلبسته و نومیدانه بازگشته بودند را با سرعت زیاد به سمت خود جلب کرد و از همان آغاز چالشهای زیادی برای بزرگترین ابرقدرت آن دوران یعنی آمریکا پدید آورد.امروز از سقوط قدرت آمریکا و پایان دوران ابرقدرتی آن زیاد سخن گفته میشود، ولی آنان که دیده تیزتری داشتند به فاصله کوتاهی پس از انقلاب ایران دوره ابرقدرتی آمریکا را رو به پایان ارزیابی کردند. «پل کندی» در کتاب «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ» که در سال ۱۳۶۶ منتشر شد نوشت: «آمریکا به دوران کاهش نسبی قدرت وارد شده و در بلندمدت از میان خواهد رفت.»
واقعیت این است که ابرقدرتی آمریکا و هر قدرت دیگر وابسته به چهار رکن است رکن اول، رکن اخلاقی است که از طریق اقناع و همراهسازی قدرتهای دیگر بدست میآید، رکن دوم قدرت «حل معضلهای» بزرگی است که پدید میآید رکن سوم رکن توانایی ائتلافسازی و استفاده از قدرت دیگران برای رسیدن به پیروزی است و رکن چهارم قدرت مهار رقیب است این چهار عنصر البته در هم تنیدهاند.
در مورد قدرت اخلاقی آمریکا یعنی اقناعسازی باید گفت: آمریکاییها اساساً با درک اهمیت قدرت اخلاقی، سازمان ملل را در سال ۱۳۲۷ (۱۹۴۸) به وجود آورده و مقر دائمی آن را در خاک کشور خود قرار دادند و با مهارت تمام به تدوین دهها کنوانسیون یا معاهده پرداخته و با گرفتن امضا از بقیه کشورها، این کنوانسیونها و در واقع ارزشهای آمریکایی را «جهانی» کردند. انقلاب ایران با تولید یک ادبیات قوی و استفاده از ظرفیت دین، فلسفه سیاسی و حکومتی آمریکا و آنچه به او ژست اخلاقی یک ابرقدرت را داده بود؛ زائل گردانید. تبدیل فلسطین به یک علامت از ظالمانه بودن قواعد و هنجارهای جهانی شده آمریکا یک نمونه از زدودن عنصر اخلاق از قدرت آمریکا بود. اما خود انقلاب ایران و وقوع آن و ناتوانی آمریکا در حل مسئله گروگانها و به درازا کشیده شدن بازداشت نیروهای آمریکایی مستقر در ایران، موقعیت فیصلهدهندگی آمریکا یعنی رکن دوم ابرقدرتی آن را با چالش مواجه گردانید و این آغاز روندهایی بود که در منطقه تحت سیطره آمریکا یعنی غرب آسیا پدید میآمدند و آمریکا در حل و فصل آنها و سیطره الگوی خود عاجز میماند. آخرین نظرسنجی موسسه آمریکایی «گالوپ» که از ۱۳۴ کشور جمعآوری کرده بیانگر آن است که تنها ۳۰ درصد از جمعیت دنیا معتقدند آمریکا سهم مهمی در رهبری تحولات دنیا دارد.
اما خود اینکه آمریکا که به اتخاذ سیاستهای یکجانبهگرایانه شهره شد، برای حل یک موضوع به «ائتلاف» روی میآورد، این در متن خود اعتراف به ناتوانی در همه این روندها و رویدادها محسوب میشود. در عین حال آنچه امروز در ارزیابی رکن سوم قدرت یک ابرقدرت مشاهده میکنیم، عدم توانایی آمریکا در شکلدهی به «ائتلاف موثر» و عدم امکان استفاده از آن برای حل مسئله است. براین اساس «یوهان گالتونگ، جامعهشناس سرشناس نروژی میگوید اکنون فقط کشورهای اروپای شمالی از جنگهای آمریکا دفاع میکنند که این هم بیش از یک تا دو سال دیگر دوام نمیآورد».
قدرت آمریکا در مهار انقلابهای مردمی نیز به شدت دچار افول شده است و بر این اساس امروزه در کنار قدرت سخت دولتها از قدرت نرم ملتها و برتری آن سخن گفته میشود و حتی قدرتها تلاش میکنند از قدرت نرم ملتها برای غلبه بر مخالفانشان استفاده کنند که استفاده از اردوکشی خیابانی علیه مادورو در ونزوئلا یکی از این نمونههاست با این حال در سطح دولتی نیز آمریکا با چالش بزرگ مهار مخالفان مواجه است. براین اساس مؤسسه «آمریکن اینترپرایز» در گزارش ۳۶ صفحهای اخیر خود نوشت، دشمنان آمریکا شامل چین، روسیه و ایران در حال افزایش قابلیتهای نظامی خود هستند که به آنان امکان رقابت با قدرت نظامی آمریکا را میدهد.» کما اینکه چندی پیش، ژنرال «مارک ولش» فرمانده نیروی هوایی آمریکا به فاکس نیوز گفت: فاصله قابلیتهای نظامی آمریکا و دشمنان آن به اتمام رسیده است.
براین اساس در یک بررسی کلی مشخص میشود که آمریکا در چهار دهه گذشته با چالشهای جدی در حفظ قدرت خود مواجه بوده است. به نظر میآید آمریکاییها از همان ابتدا میدانستند که با پدیدهای سخت مواجه شدهاند. آنان اقتدار و تأثیر بزرگ سه قدرت مسلمان که در فاصله قرون ۱۴ تا ۲۰ میلادی بر بخش وسیعی از جهان سیطره داشتند را در حافظه خود داشتند؛ امپراتوری عثمانی- ۶۷۸ تا ۱۳۰۳ ش- امپراتوری صفوی - ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ ش- و امپراتوری گورکانی مسلمان هند- ۹۰۵ تا ۱۲۶۳ ش- توانسته بودند در طول شش قرن و بخصوص در قرنهای ۱۶ تا ۱۹ مهمترین چالش اروپاییهای سلطهگر باشند. ارتباط درونی این سه حکومت مسلمان- در اکثر مواقع- با یکدیگر، غرب را به وحشت انداخته بود این در حالی بود که وقتی انقلاب ایران به پیروزی رسید از زمان سقوط عثمانی حدود ۵۰ سال و از زمان سقوط امپراتوری گورکانی حدود ۱۲۰ سال سپری شده بود و این زمان زیادی به حساب نمیآمد.
این به آمریکاییها دو نکته را یادآور میشد؛ امکان بازخیزی کل جهان اسلام از شبه قاره تا غرب آفریقا وجود دارد و همکاری درونی میان بخشهای جهان اسلام ممکن است. براین اساس آکادمیهای آمریکایی از دوره بازخیزی اسلام خبر میدادند و هانتینگتون بر این اساس کتاب «نبرد تمدنها» را نوشت. اما واقعیت این است که انقلاب ایران دو عنصر اضافهای نسبت به قدرتهای عثمانی، صفوی و گورکانی داشت و آن عنصر «معنویت» و عنصر «داشتن نظر و طرح نو در اداره جهان» بود. یعنی جمهوری اسلامی ایران فقط یک قدرت مادی و دارای تمکن بالای نظامی نبود که اگر این بود غلبه بر آن برای غربیها کار چندان دشواری نبود. موضوع معنویت دو کارکرد مهم داشت. یکی این بود که فلسفه مادی تمدن غرب را به شدت زیر سؤال میبرد. به تعبیری که خود غربیها گفتند: انقلاب ایران از انسان خواست به جای خود (بندگی خدا) بازگردد و خدا را در جایگاه حاکمیت بر انسان، نشاند و از سوی دیگر این عنصر ظرفیت بسیار بالا در عین حال -برای غرب- ناشناختهای را به میدان میآورد و در مقابل غرب قرار میداد.
فلسفه معنوی انقلاب ایران به زودی ابرقدرت ملحد شرق را به زانو درآورد و آنطور که حضرت امام خمینی-ره- در نامه به «میخائیل گورباچف» یادآور شد، غرب را هم به گونه دیگری نشانه گرفت. خیلیها سقوط شوروی را ناشی از به نتیجه رسیدن فشار غرب بر این ابرقدرت و یا فروپاشی درونی آن از نظر سیاسی و اقتصادی خواندهاند، ولی واقعیت این است که اتحاد جماهیر شوروی از درون و بیرون با مشکل اساسی مادی مواجه نبود و همه چیز آن سرجای خود قرار داشت، پیروزی یک انقلاب معنوی و داعیه عدالت گرایانه و آزادی خواهانه آن، مهمترین فلسفه وجودی مارکسیسم را از میان برد و بیهویت کرد و لذا اولین چیزهایی که از فروپاشی این رژیم به چشم آمد بازگشت مذهب به صحنه جامعه بود همین عنصر است که امروز توأمان اجازه بازگشت کمونیسم از یکسو و اجازه جایگزینی غرب به جای کمونیسم در روسیه را نمیدهد در حالی که اگر شکست در رقابت با غرب و مشکلات اقتصادی سبب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شده بود، هم اینک باید بر خاکستر این ابرقدرت، غرب نشسته باشد.
اگر تغییر در مناسبات و محاسبات بینالمللی را مهمترین هدف انقلاب ایران تلقی کنیم که شعارهای انقلاب ما برآن صحه میگذارند، میتوانیم بگوئیم اگرچه هم اینک هم قدرتی بنام آمریکا و عناصر شکل دهنده به قدرت آن شامل زور و پول و طبقه و سنتهای خرافی آن وجود دارند، اما انقلاب ایران از یک سو توانسته است روایی آن را به چالش بکشد و از چشمها بیندازد و از سوی دیگر بخش وسیع و حساسی از دنیا را از سیطره آمریکا و عوامل قدرت آن و بطور کلی غرب خارج کند.
بدعت خطرناک آمریکا و متحدانش در ونزوئلا
منصور معظمی کارشناس آمریکای لاتین و عضو هیأت علمی دانشگاه صنعت نفت در یادداشت امروز ایران با عنوان "
بدعت خطرناک امریکا و متحدانش در ونزوئلا " نوشته؛ آنچه این روزها در ونزوئلا در حال وقوع است را میتوان تلفیقی از جریانات داخلی و جریانات بیرونی دانست که البته منشأ بخش قابل توجهی از جریانات داخلی هم از بیرون است و از خارج از مرزهای این کشور آمریکای لاتین هدایت میشود. آمریکا، متحدان اروپاییاش و متأسفانه برخی از کشورهای آمریکای لاتین با اعلام حمایت از فردی که خود را رئیس جمهوری موقت ونزوئلا نامیده، بدعت بسیار خطرناکی را گذاشتند که اگر جامعه بینالملل واکنش مناسبی نشان ندهد این بدعت خطرناک میتواند به دیگر کشورها هم سرایت کند و به روح دموکراسی آسیبهای جدی برساند.
اینکه در سالهای اخیر در ونزوئلا دشواریهای اقتصادی منجر به نارضایتیهای جدی عمومی شده را نمیتوان انکار کرد. همچنین مسلم است که در سالهای اخیر یکسری رفتارهای پوپولیستی باعث شده شیرازه اقتصادی این کشور از کنترل خارج شود. ونزوئلا در دوران هوگو چاوز هم از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار بود و هم شخصیت کاریزمای چاوز مانع میشد که کشورهایی از بیرون در امور داخلی ونزوئلا دخالت کنند، اما پس از روی کار آمدن نیکلاس مادورو وضعیت اقتصادی ونزوئلا روز به روز وخیمتر شد و از آنجا که مادورو به اندازه چاوز کاریزماتیک و محبوب نبود، مجموع این عوامل دست به دست هم داد که نارضایتیهای عمومی و مهاجرت ونزوئلاییها به کشورهای همسایه از جمله اکوادور افزایش یابد. اما هیچکدام از این اتفاقها نمیتواند به یک بدعت پرخطر سیاسی با قابلیت تسری به دیگر کشورها مشروعیت ببخشد.
در واقع در حال حاضر آمریکا و برخی متحدان اروپایی این کشور از جمله انگلیس درصدد بهرهگیری از فرصت ضعیف شدن دولت ونزوئلا هستند و با حمایت از «خوان گوآیدو»، رهبر مخالفان مادورو دخالت در امور داخلی یک کشور را به حداکثر رساندهاند. رفتاری که در صورت سکوت جامعه بینالملل مرگ دموکراسی را رقم خواهد زد، زیرا مادورو در هر صورت در جریان یک فرآیند انتخاباتی و از سوی مردم بهعنوان رئیس جمهوری ونزوئلا انتخاب شده و همچنان هم رئیس جمهوری قانونی این کشور آمریکای لاتین است و کنار گذاشتن او با فشار و حمایت از فردی که بدون شرکت در یک فرآیند انتخاباتی خود را رئیس جمهوری موقت نامیده؛ جدیترین ضربهای خواهد بود که به دموکراسی زده میشود. جالب آنکه کشورهایی این ضربه را به دموکراسی میزنند که خود را حامی دموکراسی میدانند و متأسفانه در شورای امنیت سازمان ملل حق وتو دارند.
علاوه بر آمریکا و متحدان اروپایی واشنگتن، برخی از کشورهای آمریکای لاتین نیز از «خوان گوآیدو» که خود را رئیس جمهوری موقت ونزوئلا معرفی کرده، حمایت میکنند که البته بهنظر میرسد، آنها در این اعلام حمایت مستقل نیستند و از آمریکا تبعیت میکنند و گوش به فرمان واشنگتن هستند. در سالهای اخیر در برخی از کشورهای آمریکای لاتین رهبران راستگرا که اتفاقاً الگوی رفتاریشان دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا است و به غرب و آمریکا گرایش دارند، قدرت گرفتهاند و همین مسأله هم میتواند در حمایت این کشورهای آمریکای لاتین از موضع آمریکا در قبال ونزوئلا و شخص مادورو تأثیرگذار باشد.
«خوان گوآیدو» اگرچه در کارنامه خود سابقه ریاست مجلس ونزوئلا را دارد، اما تا چند ماه قبل یک چهره گمنام بود و تنها به خاطر مخالفت با دولت مادورو شهرت یافت. آمریکاییها هم که در روزها، ماهها و حتی سالهای گذشته منتظر فرصت و بهانهای برای مداخله بودند، با توسل به نارضایتیهای عمومی به حمایت از یک جوان که خود را رئیس جمهوری موقت معرفی کرده پرداختند. وقوع چنین اتفاقی در قرن ۲۱ که نشان دهنده رفتارهای قرون وسطایی سیاسی از سوی کشورهای قدرتمند دارای حق وتو است، بشدت تأسف آور است و امید میرود دست کم شورای امنیت سازمان ملل متحد با اتخاذ سیاستی درست و اقدامی مناسب جلوی این رفتارها را بگیرد.
دولت از انتشار نامه هشت وزیر، به دنبال کدام هدف است؟
حسن رشوند کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز جوان با عنوان " دولت از انتشار نامه هشت وزیر، به دنبال کدام هدف است؟ " نوشته؛ روز چهارشنبه روزنامه دولتی ایران با انتشار یک گزارش درباره دو کنوانسیون پالرمو و CFT و بدتر از آن انتساب خبری مبنی بر موافقت رهبر انقلاب با تأیید این دو کنوانسیون در صورت پذیرش شرایط ایران - البته هنوز هیچ مرجعی از دفتر رهبر معظم انقلاب این ادعای روزنامه ایران را تأیید نکرده است- موج جدیدی همراه با فشار را به مجمع تشخیص مصلحت نظام آغاز کرد. این در حالی است که پس از آنکه امریکا از برجام خارج شد، دولت، آینده اقتصاد کشور را به کانال موهوم مالی اروپا گره زد و اعلام کرد که اروپا، خروج امریکا را جبران خواهد کرد. اما پس از چند ماه برای دولت هم مشخص شد که از اروپا آبی برای ایران گرم نخواهد شد. بنابراین، مذاکرهکنندگان دست از پا درازتر به خانه برگشتند و این بار هم از بدعهدی غربیها درس نگرفتند و به جای اینکه به منابع قدرتزای داخلی روی بیاورند، همچنان به کدخدا امید بستهاند! در همین راستاست که اخیراً هشت نفر از وزرای دولت، نامهای به رهبر معظم انقلاب نوشتهاند تا به گمان خود با دستور رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نظام که کنوانسیونهای پالرمو و CFT جهت بررسی در اختیار آنهاست، از فیلتر تأیید مجمع عبور کرده تا شاید جبرانی برای آب گرم نشده از برجام باشد. این اقدام وزرا که با اقدام رسانهای روزنامه ایران و موج رسانهای برخی روزنامههای اصلاحطلب مواجه شد، حساسیتها و سؤالاتی را در جامعه ایجاد کرده است:
۱. طبق نقل قولی که در روز تصویب کنوانسیون CFT در مجلس مطرح شد، رهبری فرمودهاند که باید این لوایح روال طبیعی و قانونی خود را طی کنند. اما نامهای که این وزیران نوشتهاند، عملاً اجازه نمیدهد که دو لایحه الحاق به کنوانسیونهای پالرمو و CFT روند طبیعی و قانونی را که در کشور وجود دارد، طی کند و از جنس اقداماتی است که قانون را نادیده میگیرد. بی تردید ادامه این روند میتواند برای آینده کشور خطرناک باشد، چرا که با یک برداشت غلط، از این پس هر کس که تشخیص صحیح و غلطی داشته باشد، میتواند تشخیص خود را بر تشخیص نظام و مصلحتهای آن تحمیل کند.
۲. اگر دولت ادله فنی و دقیقی درباره اثربخش بودن این کنوانسیونها در اقتصاد دارد، چرا ادله فنی خود را در مجمع تشخیص مصلحت مطرح نمیکند تا با یک کار کارشناسی دقیق درباره این لوایح تصمیمگیری شود؟ چرا آنها تلاش دارند با فشار سیاسی خواسته خود را عملی کنند؟
۳. دولت در این چند سال، اخبار بسیار زیادی هم در عرصه داخلی و هم در تعاملات بینالمللی داشته تا بستر و فضای کار را فراهم کند و تقریباً همه و حتی در مجموعه دولت، این اعتقاد وجود دارد که دست دولت در تعاملات خارجی بهویژه در خصوص موضوعی همچون برجام کاملاً باز بوده است، اما با وجود اینکه دولت تقریباً همه انرژی و سرمایه مادی و معنوی خود را صرف برجام و تعامل با غربیها کرد، تاکنون نتیجهای حاصل نشده است و در خوشبینانهترین حالت، با اجرای SPV، زمینه تبادل ۳ میلیارد دلار دارو و غذا در سال برای کشور فراهم خواهد شد و این یعنی هیچ. با این حال همچنان از نتیجه برجام، درس نگرفته و به دنبال ایجاد تعهدات و هزینههای جدید برای کشور در قالب کنوانسیونهای CFT و پالرمو، آنهم نه بررسی و تأیید آن در بستر طبیعی و قانونی، بلکه با فشار سیاسی است. این روند در واقع، ادامه همان مسیر برجام است تا با دادن امتیازات نقد، وعدههای نسیه را از اروپاییها بگیرند.
۴. دولت از زدن نامه به رهبری چه هدفی را دنبال میکند؟ اگر اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، تشخیص ندهند که این لوایح به مصلحت نظام است، دولت کدام مرجع را میخواهد با این نامه مقصر معرفی کند؟ این هشت وزیر برای کدام مرجع میخواهند هزینه سیاسی ایجاد کنند؟ با وجود اینکه رهبری دست دولت را در برجام، کاملاً آزاد گذاشتهاند و دراین دو کنوانسیون که در مجمع تشخیص در حال بررسی است، هم اجازه کامل به مجلس و نهادهای قانونی دادهاند تا این لوایح مسیر قانونی خود را طی کنند، دولت کدام هدف را نشانه گرفته است؟
۵. خبرها حاکی از آن است که تیم اقتصادی و دیپلماسی دولت نتوانستهاند اعضای مجمع را برای تصویب کنوانسیونهای مورد نظر توجیه کنند. به همین دلیل، رو به بازی سیاسی آوردهاند تا هزینههای نپذیرفتن این لوایح را برای نظام افزایش دهند.
صرفنظر از تلاشهای زیادی که این روزها رئیس بانک مرکزی و تیم جدید وی در حوزه ارزی و پولی انجام میدهند- که حقیقتاً جای تقدیر و دست مریزاد دارد- هزار راه نرفته از جمله فروش ریالی نفت در بورس، پیمان پولی، مالیات بر عایدی سرمایه، کنترل نقدینگی افسارگسیخته و... وجود دارد که دولت با تفکرات نادرستی به سراغ آنهارفته است و همین امر باعث شده تا بانک مرکزی در دوره جدید با مشکلات زیادی مواجه باشد. در این شرایط باید کدام اولویت را دنبال کرد؟ حل مشکلات با توان و ظرفیت درونی یا راحتترین و بینتیجهترین کار، اعطای امتیاز به غرب با تصویب کنوانسیونهای مسئلهدار. در این روزها، کاملاً باید هوشیار باشیم تا مبادا برخی اقدامات و فشارهایی را که در مقاطعی از تاریخ انقلاب انجام شده و یادآوری آن رنجش آور است بار دیگر با فشار، موج سواری و جنجالآفرینی تکرار شود.
خبر آمد که خبری در راه است
محمدعلی وکیلی نماینده مردم تهران در مجلس دهم شورای اسلامی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " خبر آمد که خبری در راه است " نوشته؛ مطابق سنت نیکوی نظام، هرساله در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد زیادی از زندانیان با جواز رهبر انقلاب عفو خواهند شد. طبق گفته آیتالله آملی، این بار قرار است با نظر مساعد مقام معظم رهبری دامنه این عفو بسیار گستردهتر شود. این خبرِ امیدآفرین و این عیدیِ نظام در سالگرد انقلاب، میتواند عمق محبوبیت نظام را افزایش دهد. حب نظام و انقلاب، با برخوردهای رئوفانه قطعاً بیشتر خواهد شد. آنهم انقلابی که ادعای مردمیترین انقلاب دنیا را دارد و نظامی که تکیه و تاکید بر همراهی مردم دارد و خاکریزهای مشروعیتش را در اذهان ملت بنا کرده است، اینگونه رافتها و مرحمتها قابل انتظار است. رفتار رحیمانه و کریمانه، برازندهترین رفتار نظام اسلامی باید باشد. هم آیین دینی ما و هم سنت ملی ما، فربه از این نکته نیکو است.
حال که قرار است دامنه رحمت نظام فراختر شود، چه نیکو است که پارهای از خارجنشینان را نیز مشمول آن کنیم. بسیاری از ایرانیان در خارج از کشور، دلشان درگیر ایران است و چشمشان به این حکم است تا ببینند میتوانند به کشورشان بازگردند یا نه. در اتفاقات اخیر و تهدیدهایی که امروز بیخ گوش ما است، حقیقتاً عده زیادی از هموطنان خارجنشین، رفتار مرافقانهای با نظام و ایران از خود نشان دادند و نشان دادند که میشود حول منافع ملی ایران، بزرگترین اجماع را شکل داد.
انسجام ملی در این شرایط، بزرگترین نیاز ما است. در این یکی دو سال اخیر که دشمنان بیشاز هر وقتی رفتار خصمانه مقابل ایران دارند، بسیاری از مواضع روشن شد. روشن شد که اصلاحطلبان خارجنشین و حتی بسیاری از منتقدین نظام، علقههای ناگسستنی با انقلاب و ایران دارند. اینکه تیم ضدایرانیِ کاخِ سفید، دربهدر به دنبال گروههای ایرانی و ضدجمهوری اسلامی میگردد، اما بیش از ورشکستههای مجاهدین خلق و فسیلهای سلطنتطلب چیزی پیدا نمیکند، خود نشانه آشکاری بر این ادعا است. حتی ارتدوکسترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی که مقداری به منافع ایران میاندیشد هم حاضر به همکاری با پروژه ضدایرانی کاخ سفید و عمال منطقهای آنان نیست. بسیاری از کسانی که در خارج کشور هستند به معنای واقعی «سرمایه» هستند؛ چه سرمایهداران اقتصادی و چه نیروهای کیفی انسانی که خصومتی با نظام ندارند و فقط تنها منتقد برخی رفتارها هستند، سرمایههای ما محسوب میشوند. رفتار رحیمانه و کریمانه نظام میتواند شوری ملی برانگیزد و ظرفیتهای دستنخورده ما را شکوفا کند و این سرمایهها را به کشور بازگرداند.
فراخ کردن دامنه این بخشش و گشودهتر کردن هاضمه نظام، چیزی نیست که نظام از آن ضرر کند. قطعاً این عفو عمومی، تعبیر به رافت نظام خواهد شد و از بریدگان، دلبری خواهد کرد و مناسبت دلدادگیِ مرافقان را عمیقتر خواهد کرد.
انتهای پیام/
عناوین ویژه روزنامههای 6 بهمن