یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامههای و جراید سراسر کشور هفدهم دی ماه به شرح زیر است:
شعار، کاپیتالیستی/ عمل، سوسیالیستی!
جعفر بلوری کارشناس مائل سیاسی در یادداشت امروز کیهان با عنوان " شعار، کاپیتالیستی/ عمل، سوسیالیستی! " نوشته؛ امروز و در آستانه چهلسالگی انقلاب، دیگر جنبدهای نیست که انکار کند، درگیر جنگی تمام عیاریم. جنگی پیچیده، چندلایه و بس ناجوانمردانه در همه حوزههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و... فرهنگی. امروز دیگر نیازی نیست تحلیل کنیم تا به این نتیجه برسیم که «کار انگلیسیهاست» یا «مقصر آمریکاست» یا دست برخی از این کشورهای مرتجع عربی در کار است. چون سران و گردانندگان این کشورها جلوی دوربینهای تلویزیونی و در صفحات مجازیشان تصریح میکنند «کار ما است.» امروز اگر منکر وجود چنین جنگی باشیم، دچار «توهم توطئه»ایم.
همزمان با چهلسالگی انقلاب و با آمدن امثال «دونالد ترامپ» و «محمد بن سلمان» از آن حفظ ظاهرها و بازی با کلمات و جملات دیپلماتیک دوپهلو هم خبری نیست. به برکت پیشرفت ایران و حماقت این جماعت، دیگر از زبانبازیها و روباهصفتیهای امثال اوباما نیز خبری نیست. گویی دشمن کارد به استخوانش رسیده و دچار خشم و نوعی جنون شده باشد، آنچه طی ۴۰ سال گذشته در چارچوب ادبیات دیپلماتیک بیان میکرد، صریح و بیپرده و از «براندازی» میگوید. نقشهاش را هم تشریح میکند. اظهارات مایک پمپئو، نتانیاهو، بن سلمان، ترامپ، انور قرقاش و همین دیروز «مایکل لدین» و «الی لیک» تاییدکننده ادعای ماست:
۱- الی لیک: «امیدوارم سال ۲۰۱۹، سال فروپاشی ایران باشد». مایکل لدین: «ما باید آن را پایین بکشیم، رژیمها خودشان فرو نمیپاشند.»
۲- «دولت ترامپ همان رویایی را برای ملت ایران خواب میبیند که شما در خواب میبینید... در حمایت از اعتراضها در ایران ساکت نخواهیم نشست و از طریق فضای مجازی پیامهای خود را به معترضان میرسانیم.» (پمپئو، در جمع قاتلان ۱۷ هزار ایرانی اواخر تیر ماه سال جاری)
۳- «منتظر رسیدن جنگ به داخل ایران نمیمانیم. تلاش میکنیم نبرد را به داخل ایران بکشانیم.» (بن سلمان/العربیه/ ژوئن ۲۰۱۷)
۴- «کشته شدن ۱۰ نظامی در حمله به رژه نظامی در شهر اهواز در جنوب غرب ایران اقدام تروریستی نیست... کشیده شدن جنگ به خاک ایران گزینه روشنی است و در مراحل بعدی افزایش خواهد یافت.» (عبدالخالق عبدالله، مشاور ولیعهد ابوظبی) و...
امروز دشمن مثل قبل پنهانکاری نمیکند. میزبان نمایشهای براندازان میشود. بودجه تخصیص میدهد. گو اینکه خشم عقلش را زایل کرده باشد، برای ایران رئیسجمهور و پادشاه هم انتخاب میکند و با نوشتن نامه به آن یکی دشمن، برای این توهم، درخواست بودجه میکند!
امروز موازی با اقتصاد، با یک «جنگ فرهنگی» هم مواجهیم. شاید طی سالهای گذشته، تمرکز روی جنگ اقتصادی، و سالهای اول انقلاب، تمرکز روی جنگ تحمیلی، ما را آن طورکه باید، متوجه این مهم نکرده و برخیمان را از توجه ویژه و موثر به جنگ فرهنگی غافل کرده است. روی صحبتم با این چند دلقکی که در عربستان و آمریکا و فرانسه روی کار آمدهاند نیست اما، هر چه باشد با دشمن باتجربهای مواجهیم که تجربه چند صد سال استعمار دارد. در بسیاری موارد هم موفق بوده و کشورهای زیادی را که در اندیشه استقلال بودهاند، به خاک سیاه نشانده است آن هم با استفاده از ابزار فرهنگ، معیشت، داعش و گاهی مهرههایی که به قدرت رسانده است.
برای چنین دشمنی تحمل دیدن یک «کشور مستقل» محال است، چه رسد به اینکه این کشور مستقل، اسلامی و مهیای جشن بزرگ چهلسالگیاش هم باشد. نه از این اسلامهای انگلیسی و آمریکایی حاکم بر کشورهای مرتجع عربی که، اسلام ناب محمدی (ص). کشور اسلامی مستقلی که نظم جهانیشان را به هم ریخته و همین تازگیها، از یک جنگ جهانی در منطقه، سربلند بیرون آمده و پوزهشان را به خاک مالیده است. دشمنی و کینهتوزی با حکومتهای مستقل، طبیعت قدرتهای استکباری است؛ لذا میبینیم این تنها حکومت شیعی جهان، درکنار تحریمهای وحشیانه اقتصادی، با یک شبیخون فرهنگی عظیم مواجه شده است. تهاجمی که متاسفانه عدهای در داخل خواسته یا ناخواسته، به آن کمک میکنند. از کاستن بودجه مراکز فرهنگی بگیر تا ساختن فیلمها و رویِ سن بردن تئاترهایی که هیچ سنخیتی تاکید میشود، هیچ سنخیتی با فرهنگ ایرانی و اسلامیمان ندارد. بخوانید:
فصل بودجهریزی است. فصل مهمی هم هست. هم برای مردم و هم برای سازمانها، شرکتها، موسسات، نهادها و همه آنهایی که بودجه میگیرند. اهمیت این فصل به خصوص وقتی شرایط عادی نیست و کشور درگیر جنگ اقتصادی، سوءمدیریت، تحریم و تهاجم فرهنگی است، بیشتر هم میشود. در شرایط «غیرعادی»، طبیعتا باید منطقیتر و حسابشدهتر اقدام کرد و «عادی» و مثل همیشه، بودجه تخصیص نداد. باید بررسی کرد و بسته به نیاز هر جا و اهمیت آن و شرایطی که در آنیم، بودجه اختصاص داد. در چنین شرایطی قطعا شفافیت هم لازم است، حتی بیش از همیشه. اما آنچه در عمل دیده میشود، نه «حسابشدگی» که ترکیبی از «شلختگی»، «شیطنت» و «دروغگویی» در بودجهریزی است. چگونه؟
نزدیک به ۷۵ درصد بودجه به شرکتهای دولتی، موسسات اعتباری وابسته به دولت، بانکها و... اختصاص داده شده و ۲۵ درصد بقیه به مراکز و نهادهای غیردولتی و فرهنگی! همزمان از سوی همان جریانی که بیشترین بودجه به آنها اختصاص داده شده، بیشترین هجمهها علیه همین ۲۵ درصد آغاز شده است، آن هم به نام «شفافیت». شفافیت نه برای ۱۰۰ درصد بودجه، فقط برای این ۲۵ درصد! برای فریب مردم نیز هر از چند گاهی، رقم ریالی یکی از این مراکز فرهنگی را که مثلا ۲۵ صدم بودجه را هم به خود اختصاص نداده، منتشر میکنند. برخی «آشنا»های به اوضاع حتی پا را فراتر گذاشته و بودجه به شدت کاسته شده و ۵ درصدی برخی نهادهای دفاعی و دینی را تحریف و ملت را تحمیق میکنند آن هم در شرایطی که شرحش رفت و دشمن، نه به تلویح که به تصریح علیه ایران عزیز اعلان جنگ کرده است.
اینجا از سوءمدیریتها، بر باد دادن ۱۸ میلیارد دلار، بر زمین ماندن وعدهها، بتن ریختن بر قلب رآکتورها، به تعطیلی کشاندن کارخانهها و برندها، آجر کردن نان کارگرها و حقوقهای نجومی و... حرف نمیزنیم. از بودجهریزیهای پر، اما و اگر حرف میزنیم. یک لحظه تصورش را بکنید، در بحبوحه جنگ فرهنگی، بودجه فرهنگی را به شدت کاهش میدهند! در بحبوحه جنگ اقتصادی، دولت را فربه میکنند آن هم با شعار خصوصیسازی! کاپیتالیستی حرف میزنند، سوسیالیستی عمل میکنند. آیا کاسهای زیر نیمکاسه است؟ ما هم به شدت معتقدیم مجلس باید ورود کرده و در این باره شفافسازی کند.
متوهم نیستیم. سیر روش کارشان طی ۵ سال گذشته نشان میدهد «یک جای کار میلنگد». طی سالهای قبل به طور مرتب هر از چند گاهی فتنهای علم شده، یا با برداشتن یک روسری، برهنه شدن یک روانی، گریه کردن یک رقاصه، ورود مخفیانه یک خانم عشقِ فوتبال به استادیوم و یا دفاعی ظریف از شرابخواری! ورود به سبک زندگی ایرانی و اسلامی با هدف «حساسیتزدایی دینی و فرهنگی» شاید، مخرج مشترک همه این فتنههای فرهنگی بوده است. اینکه کشف حجاب یک دختر (که اتفاقا پس از مدتی سر از کانادا در میآورد و خواستار تحریم کشورش میشود) در کسری از ثانیه به برکت شبکههای بیدر و پیکر اجتماعی میشود مسئله اول کشور، یا گریههای یک رقاصه که میشود مسئله اول آن روز کنگره آمریکا! یعنی، فتنه سیاسی و اقتصادی را با فتنه فرهنگی به پیش میبرند. پس از ترند کردن این اخبار زرد، نوبت ژنرالهای این جریانهای سیاسی است تا تحلیل کنند.
تحلیلها هم غالبا میرود به سمت، اختیاری شدن حجاب، استاندارد شدن شراب، غیرانسانی بودن قصاص، کشیده شدن کنسرتها به کوچهها و خیابان، مسدود نشدن شبکههای اجتماعی که هیچ خط قرمزی ندارند و... وقتی پس از مدتی نتیجه این ولنگاریهای فرهنگی به شکل تجاوز و قتل یک کودک، قتل همسر، اهانت به اهل بیت و مقدسات، افزایش طلاق، افزایش سن ازدواج، گسترش فساد، شرابخواری و... نمود مییابد، همین قماش، با استناد به همین آمارها، جمهوری اسلامی ایران را به شکست در سیاستهایش متهم میکنند! به بدحجابی که خود جزو متهمان ردیف اول آنند، استناد کرده و نسخه جدیدی برای این معضل میپیچند. نسخه جدیدشان هم «اختیاری شدن حجاب» (بخوانید بیحجابی) است! یک «دورِ فاسدِ باطل» دولت محترم و شخص رئیسجمهور که ملبس به لباس پیامبر اکرم (ص) است، در چنین شرایطی باید بیشترین حمایتها را از همان مراکز فرهنگی که بودجههایشان بعضا تا ۵۰ درصد کاهش یافته اختصاص دهد.
یا به خاطر سادگی و جهالت، یا غفلت و ناآگاهی و یا حتی به دلایل پیچیدهتر مثل وجود نفوذی یا سیطره تفکرات لیبرالی و غربزده، فرهنگ ایرانی اسلامی در کنار معیشت مردم مورد هجمه قرار گرفته است. انتظار از دولت، انتظار بالایی نیست. میگوییم دولت محترم که حالا دوست و دشمنش را حتما بهتر از قبل شناخته، همانگونه که میگوید، بودجهریزی کند و دولتمردان و مجلس نیز با «شفاف» بازی نکنند. واقعا شفافسازی کنند منتهی تمام ۱۰۰ درصد بودجه را، نه فقط آن ۲۵ درصدی که از قضا، منتقد دولت بوده است!
حذف صفر آخرین حلقه اصلاح پول ملی
کامران ندری اقتصاددان در یادداشت امروز ایران با عنوان " حذف صفر آخرین حلقه اصلاح پول ملی " با اشاره به سخنان همتی مبنی برای حذف چهار صفر از پول ملی نوشته؛ از دههها قبل مردم زودتر از دولت تعدادی از صفرهای پول ملی را حذف کردهاند و در عمل درمحاورات و معاملات خود از تومان استفاده میکنند. حذف صفراز پول ملی سابقه طولانی درایران دارد. دردولت یازدهم لایحه تغییر واحد پول از ریال به تومان به تصویب رسید که طبق آن قرار بر حذف یک صفر بود، ولی براساس اعلام رئیس کل بانک مرکزی این بانک لایحه حذف چهار صفر را به دولت ارسال کرده است که برای مردم موضوع تازهای محسوب نمیشود چرا که همانگونه که اشاره شد مردم جلوتراز دولت این کار را کردهاند. بهطوری که حتی بیش از چهار صفر و درحد هفت صفر هم توسط مردم حذف شده است. درواقع با توجه به تورم مزمن و مستمری که درچهار دهه اخیر داشتهایم حذف صفر از پول ملی همانند بسیاری از کشورها در دستورکار قرار گرفتهاست و تنها رسمیت نداشته است.
پس از جنگ جهانی دوم کشورهای بسیاری در قالب اصلاح پول ملی خود تعدادی از صفرهای پول خود را حذف کردهاند. اما این که آیا همه این کشورها دراین طرح موفق بودهاند باید گفت: نمونههای زیادی از شکست برخی از کشورها نیز وجود دارد. کشورهایی مانند ونزوئلا یا زیمبابوه نمونههای شکست کامل حذف صفر هستند که پس از مدتی دوباره مجبور به حذف صفرشدهاند. درهمین زمینه آرژانتین چهار بار اقدام به حذف صفر کرد و برزیل نیز در شش مرحله ۱۸ صفر پول خود را حذف کرده است که نشان دهنده عدم موفقیت این طرح دراین کشورهاست. درعین حال نمونههای موفق بسیاری نیز در دنیا وجود دارد. برای مثال یکی از این نمونهها ترکیه است که در سال ۲۰۰۵ در قالب یک پروژه اصلاحی اقدام به اصلاحات بنیادی و ساختاری درنظام پولی خود کرد که حذف صفر هم یکی از بخشهای آن بود. درواقع برای این که حذف صفر موفق شود پیش از آن باید اقدامات اصلاحی ساختاری از استقلال بانک مرکزی گرفته تا اصلاح سیاستهای پولی را اجرا کرد که حذف صفر آخرین حلقه از زنجیره اصلاحات پولی محسوب میشود؛ بنابراین اصلاحات ساختاری پیش زمینه موفق بودن اصلاح پولی و حذف صفر است.
دراین زمینه استقلال بانک مرکزی، حذف سلطه دولت از نظام پولی، حذف آثار پولی درآمدهای نفتی در اقتصاد و اصلاح نظام بانکی که درآن بانکهای ناسالم با صورتهای مالی ناتراز خود چالش جدی ایجاد کردهاند، چهار اقدام بنیادینی است که باید پیش از حذف صفرها از پول ملی اجرایی شود تا ضامنی برای موفقیت این طرح باشد. درصورتی که بدون این اقدامات ساختاری تنها به حذف صفر اکتفا کنیم پس از گذشت چند سال دوباره مجبور به تکرار این کار خواهیم شد. از آنجا که حذف صفرهای پول ملی از ناحیه امحای اسکناس و مسکوک موجود و چاپ و ضرب جدید هزینه بالایی برای کشور دارد، اگر طرح موفقیتآمیز نباشد یکبار دیگر این هزینه را متحمل میشویم؛ بنابراین درمجموع به دولت توصیه میشود که پیش از حذف صفرها اقدامات و اصلاحات ساختاری درسیاستهای پولی خود را اجرایی کنند و در حلقه آخر این زنجیره صفرها را حذف کنند.
عظمت مردم ایران و هذیان دشمنان
عباس حاجی نجاری کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز جوان با عنوان " عظمت مردم ایران و هذیان دشمن " نوشته؛ هفته گذشته در شرایطی که ترامپ و تیم همراهش هنوز نتوانستهاند حتی نمایندگان کنگره را در چرایی فرار از منطقه غرب آسیا توجیه کنند، پمپئو وزیر امور خارجه امریکا در پی اعلام جانشین وزیر دفاع ایران مبنی بر برنامه ایران برای ارسال سه ماهواره به فضا، دوباره علیه ایران خطونشان کشید و در بیانیهای به جمهوری اسلامی هشدار داد به نقض قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل پایان داده و برای پرهیز از انزوای جدی اقتصادی و سیاسی، به فعالیتهای موشکی خود پایان دهد. در این بیانیه که از سوی وزارت خارجه امریکا منتشرشده، آمده است: «وزارت دفاع ایران بهطور عمومی اعلام کرده که برنامه دارد سه موشک حامل پرتاب فضایی در ماههای آینده راهاندازی کند. چنین رفتارهایی بار دیگر رفتار خلاف ایران با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل را نشان میدهد چراکه این قطعنامه بهصراحت از ایران میخواهد هیچگونه فعالیتی در حوزه موشکهای بالستیکی که قابلیت حمل کلاهک اتمی دارند، نداشته باشد. فعالیت موشک حامل پرتاب فضایی در همین حوزه است چراکه معادل همان فناوری موشک اتمی در خانواده موشکهای بالستیک قارهپیما است. مایک پمپئو افزود: «ایالاتمتحده همواره هشدار داده که فعالیتهای موشکی بالستیک و موشک حامل پرتاب فضایی از سوی رژیم ایران، اثری برهم زننده در ثبات منطقه و فراتر از آن دارد. فرانسه، آلمان و بریتانیا و خیلی کشورهای دیگر در جهان هم نگرانی عمیق خود را ابراز کردهاند.» وزیر خارجه امریکا در پایان این بیانیه میگوید: «ایالاتمتحده نظارهگر سیاستهای مخرب رژیم ایران در به خطر انداختن ثبات و امنیت جهانی نمیماند. ما به رژیم توصیه میکنیم در این برنامههای هدایت موشکی تحریککننده تجدیدنظر کرده و بهتمامی فعالیتهای موشکی بالستیک خود برای پرهیز از انزوای عمیقتر اقتصادی و دیپلماتیک، پایان دهد.»
گفتنی است که چند روز پیش، قاسم تقی زاده، معاون وزیر دفاع جمهوری اسلامی گفته بود ایران ظرف چند ماه آینده، سه موشک به چند مدار مختلف زمین ارسال خواهد کرد. وزیر امور خارجه ایران هم در واکنش به توئیتهای مایک پمپئو، وزیر خارجه ایالاتمتحده، در صفحه توئیتر خود نوشت که آزمایشهای موشکی یا پرتاب ماهواره از سوی ایران، نقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل نیست. تأکید بر تعطیلی برنامههای موشکی ایران بهعنوان یکی از مهمترین ابزارهای بازدارندگی ایران در حالی است که امریکابیها ضمن تجهیز رژیم صهیونیستی و رقبای منطقهای ایران به آخرین تجهیزات نظامی رسماً از تهدیدات آنها علیه ایران حمایت میکنند. همزمان ترامپ هم باهدف تحریک اعتراضات خیابانی در ایران، در اولین روز شروع به کار کابینه امریکا در سال جدید میلادی ضمن تأکید بر تداوم تحریمهای فلجکننده علیه مردم ایران، مدعی میشود که مردم ایران «هر هفته» با اعتراض و شورش مردم «در تمامی شهرها، و بزرگتر از قبل» مواجهند، «پولشان در محاصره است» و مشکلات زیادی دارند». دونالد ترامپ سپس با ذکر اینکه علاقه دارد با مقامهای ایرانی مذاکره کند اذعان میکند که آنها «هنوز آماده نیستند، اما آماده خواهند بود.»
خطونشان ترامپ و پمپئو علیه ایران در شرایطی صورت میگیرد که روند تحولات منطقه غرب آسیا این روزها به کلکسیونی از شکستهای زنجیرهوار امریکا و متحدان اروپایی و منطقهایاش تبدیلشده است و تیم مستقر در کاخ سفید نتوانسته نهتنها افکار عمومی امریکا، بلکه حتی همحزبیهای خود را در چرایی شکستهای زنجیرهای امریکا در منطقه توجیه نماید. هفت سال پیش از زمانی که اوباما گفته بود: «آینده سوریه را باید مردم این کشور مشخص کنند و بشار اسد، رئیسجمهور این کشور در برابر آنها قرارگرفته است و زمان آن فرارسیده است که اسد از این سمت کنارهگیری کند.» و «نیکلا سارکوزی» رئیسجمهور وقت فرانسه و «دیوید کامرون» نخستوزیر پیشین بریتانیا هم دیگر مقامات غربی بودند که موضعگیری مشابه اوباما داشتند و بر کنارهگیری اسد تأکید کردند تا بهزعم خود زنجیر مقاومت را در ضعیفترین حلقه خود پاره کنند، اکنون در حالی فرار را برقرار در سوریه ترجیح دادهاند که جان ۵۰۰ هزار نفر از مردم سوریه و دیگر مسلمانانی را که با تطمیع و تحریک به این جنگ کشانده بودند فدای جاهطلبیهای خودکرده و امروز نه اوباما و نه سارکوزی و نه کامرون دیگر بر مسند قدرت نیستند، اما اسد همچنان رئیسجمهور سوریه است و خط مقاومت محکمتر و باتجربهتر پیروز این جنگ هفت ساله شده است و اکنون این «دونالد ترامپ» رئیسجمهور امریکاست که بهرغم هزینه ۷ تریلیون دلاری ناچار به اعلام شکست برنامههای امریکا و اعلام خروج خفتبار ۲ هزار امریکایی باقیمانده در سوریه شده است بدون آنکه هیچ دستاوردی برای امریکا داشته باشد.
امریکا ۱۷ سال قبل وارد افغانستان شد تا طالبان را از بین ببرد چراکه به القاعده و رهبر این گروه اسامه بنلادن پناه داده بود. همان القاعده و طالبانی که بنا بر اعتراف خانم کلینتون امریکاییها با سرمایه و هدایت تکفیریهای سعودی و اماراتی و دولت وقت پاکستان سازماندهی کرده بودند تا بهعنوان یک جریان موازی مسلمانان را به خود جلب و در مقابله انقلاب اسلامی قرار داده تا حرکت انقلاب و بیداری اسلامی ناشی از آن را مهار کنند، اما اکنون بهناچار وارد مذاکره با طالبان برای صلح شده و حتی ناتو هم از ایران کمک خواسته تا در حل مشکل افغانستان به آنها کمک کند و ترامپ نیز در این اندیشه است تا محملی بیابد که ۷ هزار نظامی باقیمانده امریکایی را نیز از افغانستان نجات دهد.
سفر خفتبار و دزدانه ترامپ به عراق برای دیدار با نظامیان امریکایی باقیمانده در عراق و وعده به خارج کردن این نیروها از عراق در حالی است که «جرج بوش» رئیسجمهور اسبق امریکا عملیات نظامی در عراق را باهدف کشف سلاحهای کشتارجمعی «صدام» آغاز کرد. صدام چنین تسلیحاتی نداشت و این جنگ هم عراق را به دموکراسی و سنگر غرب در جهان اسلام و عرب تبدیل نکرد و باگذشت ۱۵ سال، اکنون در شرایطی عراقیها از ضرورت اخراج امریکاییها سخن به میان میآورند که اکثریت مجلس و دولت عراق در اختیار نیروهای انقلابی و ضدامریکایی قرارگرفته است.
در یمن، اما حقارت امریکاییها کمتر از عرصههای دیگر نیست. امریکاییها به مدت سه سال از سعودیها در برابر مردم یمن و انصارالله، در جنگ یمن حمایت کردند و با سرازیر کردن آخرین تجهیزات نظامی روز جهان به عربستان و امارات و هدایت جنگندههای نظامی ائتلاف در بمبارانهای کور مردم بیپناه یمن، یکی از بدترین بحرانهای انسانی قرن بیست و یکم را به نام امریکا و اروپا و حکام مرتجع آل سعود و شیخهای اماراتی رقم زدند؛ و اکنون ترامپ ناچار است تا با عدم شراکت بیشتر با محمد سلمان در جنایت علیه مردم یمن، بهنوعی امریکا را از این باتلاق نجات دهد. تأکید کنگره بر ضرورت پایان دادن به جنگ علیه مردم یمن در الحدیده، ناشی از شکست ائتلاف متشکل از امریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و سعودی و امارات در جنگ با جلوه مقاومت در یمن یعنی انصارالله است. هزینه این مداخلههای نظامی برای امریکا چه بوده است؟ علاوه بر تریلیونها دلار که برای این برنامهها هزینه شد، حدود ۷ هزار کشته و ۴۰ هزار زخمی برای مردم امریکا سوغات فرستاده است و این در حالی است که برای جهان اسلام، هزینهای سنگینتر از این رقمزده که شامل صدها هزار کشته و میلیونها آواره و ویرانی صدها شهر در کشورهای اسلامی است.
اکنون، اما ترامپ و دیگر شرکایش در کاخ سفید هشدار و تهدید علیه ایران را مستمسکی برای توجیه و پوشش شکستها در منطقه قرار دادهاند و این در حالی است که در این هذیانگویی بهناچار عزت و اقتدار ایران را بهانه قرار دادهاند، یکی قدرت وتوان موشکی ابران را هدف گرفته و با ادعای حمایت از مردم ایران درعینحال اذعان میکند که علیه همین مردم بینظیرترین و شکنندهترین تحریمها را اعمال میکند و نتوانسته آنها را تسلیم کند و آن دیگری که قبلاً هر شب خواب تظاهرات و اعتراضات مردم ایران را میدید و اکنون به آخر هفته بسنده کرده است، آرزو میکند که ایران در برابرش پای میز مذاکره بنشیند و این در حالی است که وقتی از همسایه جنوبی ما که تنها در همین ماههای اخیر با چند قرارداد تنها ۵۰۰ میلیارد دلار باجگرفته سخن به میان میآورد، از او بهعنوان گاو شیرده نامبرده و باصفت «کوفتی» تحقیرش میکند. برای مردم ایران همین عظمتی که دشمن بهناچار به آن اعتراف میکند باید کافی باشد تا در مبارزه خود برای شکست و تسلیم دشمن در این آخرین گام پابرجا مانده تا بتواند ثمره پیروزیهایش را یکجا به آغوش بکشد.
رقابت برای فتح صلح در سوریه
محمدرضا ستاری کارشناس مسائل سیاسی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " رقابت برای فتح صلح در سوریه " نوشته؛ از میان تمامی تحولاتی که در طول یک سال گذشته در عرصه میدانی سوریه جریان داشته، دو فرآیند در طول ماههای اخیر باعث شده تا روند بحران این کشور حالتی متفاوتتر از گذشته به خود بگیرد. نخستین مسئله، پیروزیهای چشمگیر ارتش سوریه و بازپسگیری حدود ۷۰ درصد خاک کشور از دست مخالفان بود. هر چند این امر در مورد استان ادلب به عنوان آخرین پایگاه شورشیان و مخالفان همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد، اما این مسئله با پیوند خوردن به موضوع بازگشایی سفارتخانه کشورهای عربی و زمزمههای بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، حکایت از پذیرفته شدن بشار اسد در آینده سیاسی سوریه دارد. در همین رابطه، پس از بازگشایی رسمی سفارتهای امارات و بحرین در دمشق، خبرها حاکی از آن است که عربستان سعودی نیز به عنوان یکی از مهمترین مخالفان اسد قصد دارد، سومین کشور عربی باشد که سفارت خود را در دمشق بازگشایی میکند. همزمان با این اتفاق و در حالی که چند روز گذشته احتمال بازگشت برخی از دیپلماتهای اروپایی به سوریه مطرح شده بود، گفته میشود انگلیسیها نیز قصد دارند تا یک سال آینده مقدمات بازگشت خود به سوریه را عملیاتی کنند. اهمیت این اقدامات در حالی پررنگتر میشود که موضوع بازگشت سوریه به اتحادیه عرب را نیز به آن اضافه کنیم.
طی هفتههای اخیر و با سفر عمر البشیر به دمشق و دیداری که با بشار اسد داشت، گمانهزنیها از بازگشت سوریه به اتحادیه عرب پس از ۸ سال مطرح شد به طوری که در تازهترین اخبار منتشر شده رایزنیهایی میان تونس و مصر برای پذیرفته شدن سوریه در اجلاس اسفند ماه اتحادیه عرب صورت گرفته است. این امر به عقیده بسیاری از ناظران، نوار پیروزیهای اسد را در سال ۲۰۱۸ تکمیل کرده و خبر از احیای بینالمللی مجدد او دارد چرا که اکنون با شروع فرآیندهای سیاسی و نزدیک شدن به مدیریت نهایی بحران در سوریه، رقابت بر سر نزدیکی به اسد برای مهار رقبای منطقهای و بینالمللی آرایش جدیدی به تحولات میدانی بحران در سوریه داده است.
از سوی دیگر بحث خروج نیروهای آمریکایی از سوریه نیز هر چند در ابتدای امر حکایت از توافق میان واشنگتن و آنکارا درخصوص شمال سوریه و شرق فرات دارد، اما در لایههای زیرین آن میتواند یک برگ برنده جدید برای دمشق در جهت حفظ تمامیت ارضی سوریه باشد. هر چند روز گذشته جان بولتون مشاور امنیت ملی ترامپ در سرزمینهای اشغالی اعلام کرد که خروج آمریکا از سوریه مشروط به تضمین ترکیه در عدم حمله به کردها است، اما در این میان کردها به عنوان یکی از منسجمترین گروههای داخلی سوریه پس از خروج نیروهای آمریکایی خود را در میانه تهدید آنکارا از شمال و دمشق از جنوب میبینند. همین مسئله ممکن است آنها را ناچارا به سمت دمشق متمایل کند، کما اینکه طی روزهای اخیر نیز چنین بحثهایی مطرح شده است. در همین راستا و با متمایل شدن احتمالی کردها به سمت دولت اسد و همزمانی آن با خروج نیروهای آمریکایی و مذاکرات برای کمیته تدوین قانون اساسی، از دو ایده فدرالیسم و حکومت مرکزی برای آینده سوریه، ایده فدرالیسم که مد نظر کردها قرار دارد به میزان زیادی تحتالشعاع قرار گرفته و به سمت یک ساختار متمرکز حرکت میکند؛ امری که به میزان زیادی خواستههای اسد و متحدان او را برای مدیریت بحران و آینده سیاسی سوریه تامین خواهد کرد.
به همین دلیل پذیرش مجدد اسد توسط سرسختترین مخالفانش با عطف به متمایل شدن تحولات میدانی سوریه به سمت بازیهای خرد، سبب شده تا کشورهایی نظیر امارات و عربستان و حتی برخی از کشورهای اروپایی هدف محوری خود را در آینده سیاسی این کشور نه رقابت برای سرنگونی اسد، بلکه برای فاصله گرفتن دمشق از تهران و مسکو قرار دهند. همین امر دورنمای یک سوریه جدید را به نمایش میگذارد، به طوری که هر چند نمیتوان انتظار بازگشت مجدد اسد به جایگاه پیش از آغاز بحران و قبضه کردن تمامی ساختارها را در این آینده سوریه داشت، اما دورنمای آن نشانه درک دمشق از معادلات کنونی و بهرهبرداری از گرایشهای به وجود آمده در منطقه است. به همین دلیل به نظر میرسد تمامی این تحولات که در طول هفتههای اخیر با شتاب بیشتری به نفع دمشق رقم میخورد باعث شده تا تمامی بازیگران اکنون برای مواجهه با یک سوریه جدید از نوع رقابتیتر و اقتصادیتر آماده شوند چرا که این کشور در حال حاضر از مرحله جنگ جهانی کوچک با آغوش باز کشورهای عربی مواجه شده و همین موضوع سبب میشود تا بازیگران مختلف در عرصه میدانی این کشور اکنون در شرایط جدید به دنبال فتح صلح باشند؛ حتی آنهایی که تاکنون در زمین سوریه به عنوان بازندگان جنگ محسوب میشدند.
انتهای پیام/