به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،حماسه دفاع مقدس روز به روز بالندهتر شد و جوانان ما چونان کوهی استوار در برابر تهاجم دشمن ایستادند. مقدسترین و با ارزشترین استقامت، دفاع از عقیده است و بدون شک دوران هشت ساله جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از افتخارات بزرگ و بینظیر ایران اسلامی است. شهادت زندگانی جاودانه یافتن است؛ اوج و عروج تعالی است.
شهادت تکامل ایمان و نهایت خلوص قلبهاست. شهادت مردن تحمیلی نیست بلکه انتخاب آزادانه و آگاهانه و خلوت عاشق و معشوق است.
شما میتوانید در ادامه شرح کوتاه زندگی شهید کریم حشمتی یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس را بخوانید:
فرازی از زندگینامه شهید:
شهید کریم حشمتی در سال۱۳۳۹ در محمودآباد از توابع شاهین دژ در استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود. از خانوادهای مؤمن و محروم و از همان آغاز با درد و رنج مأنوس گشت و روحش پرورش یافت و در سن سه سالگی رنجی بزرگتر او را در فشار گذاشت و مادرش در سال۱۳۴۲ به علت اختلافات خانوادگی از پدر شهید جدا گشت و شهید حشمتی هرچه بیشتر تنهاتر گشت و بی پناهتر. چرا که خواهر کوچکتر از خویش همراه مادرش، خانه پدری را ترک گفتند و او در اوج بی پناهی و فقر ساخت و رنج خویش را با پناه جستن به خدا و نیایش با معبود، رفع مینمود تا اینکه پدر شهید جهت گذراندن زندگی و یافتن کار به تبریز عزیمت نمود و شهید با تحمل همه کمبودها، به درس خواندن پرداخت و موقع بی کاری پدر را با تاکسیرانی یاری مینمود. در مدرسه پناهی دوره ابتدائی را سپری نمود و دوره متوسطه را در دبیرستان ثقه الاسلام به پایان رساند و مدرک دیپلم ریاضی را اخذ نمود، در تمام این دوران، پدر شهید حشمتی جهت برآوردن هزینه زندگی، مدتی در شهرداری تبریز به کارهایی از قبیل: آبیاری چمنها و ... پرداخته و بعدها به علت نیازی بیشتر در یک شرکت ساختمانی مشغول به کار شد.
شهید حشمتی با ذوق سرشاری که داشت، با وجود فشارهای زندگی و پذیرفتن همه رنجها با موفقیت دوران تحصیلات خود را به پایان رساند. در سال۵۶ و در اواخر تحصیلات ایشان که همزمان با اوج گیری انقلاب بود، به شدت در اقدامات ضد رژیم شاهنشاهی فعالیت داشته و در همه تظاهرات و تبلیغات ضد رژیمی شرکت داشت و در تحصنها حضور مییافت و در زمان اوجگیری انقلاب، حتی در چندین قدمی مرگ قرار گرفت و چندین تن از دوستانش در نزدیکی او به شهادت رسیدند و او مصممتر گام برمی داشت و در پاسخ پدرش که او را به درس خواندن توصیه میکرد، میگفت: من از مبارزه با رژیم و دفاع از اسلام و امام دست نمیکشم زیرا مسلمانم و امام دستور داده که از اسلام دفاع کنیم و ضمناً اگر تجدیدی هم آوردم از خانه بیرونم کنید و همچنان در اوج خفقان، به پخش اعلامیه و توزیع پوسترهای امام در خیابانهای تبریز میپرداخت تا اینکه فارغ التحصیل شد و در سال۵۸ به ژاندارمری تبریز جهت اعزام به خدمت، مراجعه و در پادگان عجب شهر مشغول خدمت شد و بعد از دوره آموزشی به پادگان مراغه اعزام شد که در آنجا به علت ذکاوت و ادب و کارایی که داشت، به زودی قلبها را مسخر و مورد لطف همه واقع شدند، به طوری که با دیده اکرام و اقدام به او مینگریستند و بعد از پایان دوره خدمت سربازی شش ماهه، دوره احتیاط را هم سپری نمود و در همین زمان به علت اینکه امام دستور خدمت به محرومین و مراجعه به روستاها به جای شهرنشینی را صادر فرمودند، شهید حشمتی به پدرش فشار میآورد که تبریز را ترک و به روستا بروند تا اینکه در همین موقعی که هنوز کریم از سربازی فارغ نشده بود، پدرش به محمودآباد مراجعه نمودند و شهید حشمتی به محض پایان خدمت سربازی، بلافاصله به خدمت جهاد سازندگی محمودآباد درآمده و در کمیته فرهنگی ایثارگرانه و مخلصانه شبانه روز به تلاش پرداخت و آنچنان به کارهای فرهنگی بخصوص در سطح روستاها تحول دادند که برای اکثر مردم چهرهای شناخته شده بودند و در برپایی تظاهرات و راهپیمائیها به مناسبتهای گوناگون جدیت تمام داشت و هرگز احساس خستگی نمینمود. به محض اینکه سپاه جهت پاکسازی روستاها تحت اشغال گروهکها عازم میشدند، شهید حشمتی بلافاصله وسایل آماده کرده و گاهی با موتورسیکلت عزیمت و فوراً به شعارنویسی در و دیوار روستاها پرداخته و از انقلاب و اسلام و امام برای روستائیان سخنرانی میکرد و همه جا از اعلامیه پر مینمود که هنوز آثارش در روستاها باقی است. با مردم مینشست و دردهایشان را گوش میداد و به مسئولین گزارش میداد. یک روز با خانوادهای از محرومین کُرد، روبرو شده و به خانه شان میرود که خانواده مزبور، قند نداشتند که به او چایی بدهند. بلافاصله بلند شده و بدون آنکه صاحبخانه بفهمد، یک کله قند گرفته و در راه خانه گذاشته و خود درمی رود و یا یک دفعه نیز با خانوادهای برخورد مینماید که فاقد همه چیز بودند که به بنیاد مستضعفان و کمیته امداد امام گزارش میدهد. وقتی که نتیجهای نمیگیرد، حقوق خود را که۲۴۰۰ تومان بود، برداشته و به آنها میدهد. با وجودی که خود به شدت به آن پول نیازمند بود و هزاران همچون چنین برنامه هائی که جای گفتن و توان نوشتن نیست. اغلب تا نصفههای شب در کمیته فرهنگی مشغول بود و هیچ گاه دم از دنیا و مادیات نزد و دنیازدگان را با دید تحقیر مینگریست و میگفت: به فکر اسلام و انقلاب باید بود و نه به فکر خویش. زیرا حالا موقع مطرح کردن خود نیست و به علت اخلاص و صداقتی که داشتند و تلاش بی حدش، به عنوان مسؤول آموزش جهاد به استان معرفی گردید.
انتهای پیام/