خواندن اشعار حافظ و یا اشعار دیگر از زیباترین آیین های شب یلداست که اغلب توسط بزرگترها انجام میشود.
در این گزارش گزیدهای از زیباترین اشعار مخصوص شب یلدا را میخوانید؛
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید (حافظ)
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را (سعدی)
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی است
شب فراق تو هر شب که هست یلدایی است (سعدی)
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست (امیرخسرو دهلوی)
میکند زلف دراز تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند (صائب تبریزی)
هست، چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من (خاقانی)
اشک خود بر خویش میریزم چو شمع
با شب یلدا در آویزم چو شمع (اقبال لاهوری)
یلدا شب بلند غزلهای مشرقی است
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی است
آهسته میرسند به مقصد ستارهها
مهتاب گاهواره رویای مشرقی است
سرما حریف قصه مادربزرگ نیست
دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی است
«از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است»
حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی است
سیب و انار و پسته، شیرین و ترش و شور
طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی است
حالا که دوستان همه جمعند دف بیار
چشم انتظار صد دل شیدای مشرقی است
یلدا شب یکی شدن آفتاب و ماه
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی است
(نغمه مستشار نظامی)
جواب آرزو فقط رسیدنم به طرف کو
رسیدنم به طرف کو فقط جواب آرزو
نمیشود گذشتنم شوم به رنگ دیگری
کدام جاده بگذرم؟ کدام ره؟ کدام سو؟
سبو شکسته مینهم به هر کجا که یاد تو
تو یاد من در این خزان چگونه میکنی؟ بگو
شکوه این شبی گران به رفتنت چه بیشکوه
چه باشکوه بزمتان بدون من به های و هو
چه بادهها به جام زر چه اشکهای بیثمر
نخواندنم چه مختصر غریبهای به رسم و خو
دریغ کز شبم دگر توقعی نداشتن
دریغ کز خزان که شد دوباره یاد هجر او
انار را شکستهام به دانه دانه، چون دلم
شکست رسم رفتنت به دانه خون به خانه جو
به آخرین شبش رسید فصل دل شکستگان
چه دی رسیدنی شده به اشکهای مو به مو
(سامان فخارزاده کرمانی)
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شـب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
هدیه دادی دیده نویی به من
یک نگاه تازهای بر قاب من
این دلم وابسته شد بر این سخن
دم گرفت آرامشی از این سخن
دختر شبهای سرد ماه دی
خو گرفت با شعر تو در ماه دی
حرف دل را از دلت تو پس زدی
غم به روی غم، غمی را پس زدی
من به دنیای تو مجذوبم هنوز
بر دیار قلب تو، حس دارم هنوز
تو شدی سهراب شعر این زمان
یک جهانی در جهان در این زمان
در دلم راهی پر از پیچ مسیر عشق بود
شوق دیدار دلی، احساس گون از عشق بود
شامگاهان قلب من غوغا به پا می کرد، وای
خواب من تعبیر بی تاب غمی از عشق بود
شب یلدا همیشه جاودانی است
زمستان را بهار زندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان از سنت ایرانیان است
شب یلدا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه، هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
شب یلدا ز حزن و غم مبراست
بساط شادمانیها مهیاست
شب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شو
شب یلدا شب سال است ای دل
مرا در انجمن، شعر است محمل
شب یلدا بلند است و یگانه
نمیگیرد دلم هرگز بهانه
شب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی از بوستان باش
شب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوهها در کنج خانه
شب یلدا، انار و هندوانه
غذا سبزی پلو، ماهی بهانه
انتهای پیام/