به همین مناسبت بخش تاریخ(درس و عبرت) پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای یادداشتی تحلیلی از عبدالله شهبازی، مورخ و پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر منتشر کرد که در ادامه میخوانید.
نخستین اعتراض پرخروش به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در تظاهرات روزهای ۱۴ تا ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دانشجویان دانشگاه تهران تجلی یافت. این تظاهرات به دو دلیل بود: نخست، اعلامیهی تجدید روابط ایران و بریتانیا که روز شنبه ۱۴ آذر ۱۳۳۲ (۵ دسامبر ۱۹۵۳) همزمان در لندن و تهران انتشار یافت. دوم، انتشار خبر سفر قریبالوقوع ریچارد نیکسون -معاون ژنرال دوایت آیزنهاور رئیسجمهور آمریکا- به ایران که در اعلامیههای آن زمان او را «بازرگان مرگ» و «دلال کمپانیهای بزرگ نفتی» خواندند. در ۱۵ آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و به زدوخورد و دستگیری گروهی از دانشجویان انجامید. با تشدید تظاهرات در روز دوشنبه ۱۶ آذر (۷ دسامبر) نیروهای لشکر ۲ زرهی به دانشگاه تهران اعزام و با تیراندازی آنان سه دانشجو کشته شدند.
حادثهی خونین ۱۶ آذر دو روز پیش از سفر ریچارد نیکسون و دیدارش با شاه -که چهارشنبه ۱۸ آذر (۹ دسامبر) انجام شد- و دو هفته پیش از سفر دنیس رایت، کاردار تازه منصوب شدهی بریتانیا، به ایران -که دوشنبه ۳۰ آذر (۲۱ دسامبر) صورت گرفت- رخ داد. از آن پس ۱۶ آذر بهعنوان «روز دانشجو»، به نماد اعتراض مردم ایران به دخالت آمریکا و سایر قدرتهای خارجی در امور داخلی ایران بدل شد.
تا پیش از کودتا، شاید به جز در نزد برخی خبرگان آشنا با سیاست جهانی، و نیز در نزد کمونیستها که رقیب ایدئولوژیک بلوک غرب بودند، آمریکا در چشم عامهی ایرانیان به قدرتی سلطهگر و متجاوز مشهور نبود. احزاب سیاسی ناسیونالیست که عضو جبههی ملی ایران بودند، آمریکا را «قدرت سومی» معرفی میکردند که تحکیم پیوند با او میتواند ایران را از نفوذ دو قدرت بزرگ سنتی یعنی بریتانیا و روسیه برهاند. این تداوم نگاهی بود که از دوران متأخر قاجاریه در میان بخشی از تجددگرایان مدعی اصلاحات، برخی بدنام و وابسته و برخی خوشنام و دارای حسننیت، هم به آمریکا و هم به فرانسه، وجود داشت.
در دو دههی اخیر برخی مقامات بلندپایهی ایالات متحدهی آمریکا با نظر غالب مورخین همرأی شدند که یکی از مهمترین عواملی که نفرت از نظام سیاسی حاکم بر آمریکا را در مردم ایران پدید آورد، و ثمرهی آن در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و تحولات پسین آن نمایان شد، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. به این دلیل، در ۲۸ اسفند ۱۳۷۸ (۱۷ مارس ۲۰۰۰) مادلین آلبرایت، وزیر خارجهی دولت بیل کلینتون، و سپس باراک اوباما، رئیسجمهور وقت، اولین بار در سخنرانی ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ (۴ ژوئن ۲۰۰۹) در قاهره، و سپس هیلاری کلینتون، وزیر خارجهی اوباما در ۴ آبان ۱۳۹۰ (۲۶ اکتبر ۲۰۱۱) نقش مداخلهگرانهی دولت آمریکا را در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پذیرفتند. این سخنان، صرفنظر از بینتیجه بودن تأثیر آن بر ایرانیان، دستاویزهای حقوقی محکم و قابل استنادی برای ایران فراهم آورد.
کودتای ۲۸ مرداد بهعنوان اولین عملیات کودتایی سازمان تازهتأسیس اطلاعاتی آمریکا (سیا) شهرت یافته که البته چنین نیست. اول؛ اسناد و تحقیقات منتشرشده در دههی اخیر روشن میکند که سیا یک سال پیش در کودتای اول مرداد ۱۳۳۱ (۲۳ ژوئیه ۱۹۵۲) توسط ژنرال محمد نجیب و سرهنگ جمال عبدالناصر در مصر (ساقط کردن ملک فاروق و پایان دادن به سلطنت خاندان محمدعلی پاشا) نقش جدی داشت. در این کودتا نیز همچون کودتای مرداد سال بعد در ایران، مسئولیت منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا در سیا با کرمیت روزولت بود. پس از کودتای مصر، روزولت از اکتبر ۱۹۵۲ در قاهره مستقر شد و با جمال عبدالناصر رابطهی نزدیک دوستانه برقرار کرد. ولی با رشد فزایندهی گرایشهای ضد اسرائیلی در ناصر، تحول فوق به پیدایش «ناسیونالیسم عربی» و پیامدهای ضد آمریکایی - ضد انگلیسی آن انجامید و بدانجا کشید که از سال ۱۹۵۶ (۱۳۳۵) سیا و سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام.آی.سیکس) سناریوهای مشترکی را برای پایان دادن به حکومت ناصر آغاز کردند. بههرروی برخی محققین سرآغاز پیوند ارتش مصر با آمریکا و استقرار نظام سیاسی - اقتصادی میلیتاریزه در این کشور را، که تاکنون تداوم یافته، از کودتای فوق میدانند.
دوم؛ دستکاری در فرایندهای سیاسی جامعهی ایرانی در سالهای اولیه پس از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضا شاه، که به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجامید، تنها کار سیا نبود بلکه کانونهای متعدد در آن نقش داشتند؛ از سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام.آی.سیکس) که مربی و متحد سازمان سیا به شمار میرفت، تا کارگزاران «کارتل نفت» آمریکا، که در پی دور زدن «قانون ضد انحصار» در آمریکا و ایجاد پیوند استوار با سیاست رسمی دولت فوق در منطقهی خاورمیانه و نیز سهیم شدن در نفت ایران بودند، تا عوامل دو کمپانی نفتی «رویال داچ شل» و «توتال» (شرکت نفت فرانسهی آن روز). این کمپانیهای خصوصی آمریکایی و غیرآمریکایی در سال ۱۳۳۳ (۱۹۵۴) قرارداد کنسرسیوم را با ایران منعقد کردند و کارتل نفتی جدید و فراملیتی عظیمی پدید آوردند که تا اوایل دههی ۱۹۷۰ میلادی بر ۸۵ درصد ذخایر نفت جهان تسلط داشت.
دیدار ۱۸ آذر ۱۳۳۲ در تهران نخستین ملاقات ریچارد نیکسون و محمدرضا پهلوی و سرآغاز پیوندی طولانی میان این دو بود. نیکسون آنگونه که در کتاب «جنگ واقعی» (۱۹۸۰) بیان کرده، شاه را در آذر ۱۳۳۲ «فاقد اعتمادبهنفس کافی» مییابد. او پس از بازگشت به واشنگتن در گزارش به شورای امنیت ملی آمریکا، شاه را فردی توصیف کرد که تازه در حال به دست آوردن جسارت خویش است.
نیکسون بعدها، از ۲۰ ژانویه ۱۹۶۹ (۳۰ دی ۱۳۴۷) تا استعفایش در ۹ اوت ۱۹۷۴ (۱۸ مرداد ۱۳۵۳) به دلیل «رسوایی واترگیت»، رئیسجمهور آمریکا بود. در این سالها دولت ادوارد هیث در بریتانیا به قدرت رسید (۱۹ ژوئن ۱۹۷۰ / ۲۹ خرداد ۱۳۴۹ تا ۴ مارس ۱۹۷۴ / ۱۳ اسفند ۱۳۵۲) و شاه به دلیل برخورداری از حمایت این کانون بههمپیوستهی سیاسی - مالی، و دو چهرهی دیگر مقتدر در دولتهای فوق، یعنی هنری کیسینجر (مشاور امنیت ملی و سپس وزیر خارجهی دولت نیکسون) و لرد ویکتور روچیلد (مشاور پس پردهی ادوارد هیث)، توانست به اوج «اعتمادبهنفس» خود دست یابد. این سالها اوج غرور و خودکامگی محمدرضا پهلوی است که در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ حتی به تصورش نمیآمد.
برخی محققان، «شوک نفتی ۱۹۷۳» یعنی افزایش ناگهانی و چشمگیر قیمت نفت در سال فوق را طرح دولت نیکسون میدانند.
پس از جنگ جهانی دوم، برنامههای جاهطلبانهی آمریکا برای سلطه بر جهان، گسترش چشمگیر یافت و به استقرار انبوهی از نیروهای نظامی آمریکایی در سایر کشورها انجامید. این امر از اوایل دههی ۱۹۶۰ به افزایش شدید دلارهای خارج از آمریکا و کاهش ارزش دلار در مقابل طلا انجامید. دولتهای اروپایی دلارهای فراوانی را که در اختیار داشتند به طلا تبدیل میکردند و این امر اقتصاد آمریکا را با بحران مواجه میکرد. بدینسان در آغاز دههی ۱۹۷۰ موجودی طلای آمریکا به نصف کاهش یافت و موجودی طلای اروپا چند برابر شد. دولت نیکسون برای مقابله با این بحران و جلوگیری از تبدیل دلار به طلا و خروج ذخایر طلای آمریکا از این کشور، طی قانون جدیدی وابستگی دلار به طلا را قطع کرد و تضمین تبدیل را از میان برد. این سیاستهای مالی که از سال ۱۹۷۱ آغاز شد، «شوک نیکسون» خوانده میشود.
در مرحلهی بعد، قیمت نفت را افزایش دادند تا از این طریق دلارهای فراوانی را که به اروپای غربی و ژاپن رفته بود به آمریکا بازگردانند. آمریکا ذخایر عظیم نفت را در اختیار داشت ولی کشورهایی چون ژاپن و آلمان غربی خریداران نفت بودند. بدینسان در فاصلهای کوتاه از اکتبر ۱۹۷۳ تا مارس ۱۹۷۴ (مهر تا اسفند ۱۳۵۲) قیمت نفت از بشکهای حدود ۳ دلار به حدود ۱۲ دلار رسید و کشورهای اروپای غربی و ژاپن مجبور شدند سالیانه حدود ۶۰ میلیارد دلار بیش از گذشته به دولتهای نفتی خاورمیانه بپردازند. این پول هنگفت از طریق این دولتها در مقابل فروش اسلحه و سایر کالاهای آمریکایی، به آمریکا بازمیگشت.
با افزایش چشمگیر درآمد نفتی ایران، جنون خودکامگی و خودنمایی محمدرضا پهلوی به اوج رسید و بریزوبپاشهای او شروع شد. شاه مغرور در فروردین ۱۳۵۳ اعلام کرد که ایران به بانک جهانی ۲۰۰ میلیون دلار وام داده است و اندکی بعد در ۱۴ فروردین ۱۳۵۳ اعلام کرد که تا ۱۰ سال دیگر قدرت نظامی ایران همطراز قدرت نظامی بریتانیا خواهد شد. بدینسان میزان خرید اسلحهی آمریکایی و انگلیسی از حدود ۵۰۰ میلیون دلار در سال ۱۳۵۱ به ۵.۵ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶ رسید. در ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۸ مجلهی آمریکایی تایم اعلام کرد که ایران طی بیست سال اخیر ۳۶ میلیارد دلار اسلحه از غرب خریداری کرده است. به این ترتیب، تهران به بزرگترین بازار اسلحه در منطقه و کانون فعالیت و رقابت دلالان بینالمللی اسلحه تبدیل شد. ویلیام شوکراس، نویسندهی انگلیسی کتاب پرفروش «آخرین سفر شاه» مینویسد:
«از سرازیر شدن پول نفت به ایران هیچکس بیشتر از فروشندگان اسلحه در غرب استفاده نکرد ... رؤسای سابق سیا در ایران، رؤسای سابق گروه کمک نظامی و مستشاران آمریکایی و ده دوازده تن از مقامات سابق آمریکایی به دلالان اسلحه تبدیل شدند تا از این معاملات پرسود سهمی برند. حتی دریاسالار توماس مور، رئیس سابق کمیتهی مشترک رؤسای ستاد آمریکا که اخیراً بازنشسته شده بود، نقش دلالی اسلحه را در تهران بر عهده گرفت.»
امیرعباس هویدا، رئیس دولت در این دوران مهم و سرنوشتساز (۶ بهمن ۱۳۴۳ تا ۱۶ مرداد ۱۳۵۶) تمامی ابزارها و بسترهای لازم را برای تشدید جنون خودکامگی و خودنمایی شاه فراهم نمود و برخلاف قانون اساسی مشروطه، دخالت محمدرضا پهلوی و خویشان و دوستان او را در امور اجرایی تسهیل و تشویق کرد. در این سالها فساد سیاسی و مالی، اوجی بیسابقه یافت؛ منابع ملی به دست دلالان بینالمللی به تاراج رفت؛ مصرفگرایی و شیادیهای مالی، حیات اقتصادی را مختل کرد؛ و سلطهی خشن و خونین سازمان امنیت رژیم پهلوی، موسوم به ساواک، به پیدایش خفقانی شبیه به دوران دیکتاتوری رضا شاه انجامید.
خروش مردم ایران علیه سلطهی آمریکا و متحدانش، که در فاجعهی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دانشگاه تهران برای نخستین بار پژواک پرخروش یافت، در سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ با نهضت امام خمینی وارد مرحلهی جدیدی شد و در سال ۱۳۵۷ به پیروزی انقلابی انجامید که به دلیل مشارکت اکثریت مطلق جامعه، مردمیترین انقلاب تاریخ جدید جهان بود. مولود این انقلاب، استقرار نظام سیاسی نوینی بود که پیام اصلی آن نفی وابستگی و بازگشت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به هویت اصیل بومی، در انطباق با مقتضیات زمانه بود. نظام جمهوری اسلامی در ۴۰ سال موجودیت خود بهتدریج استوارتر و باتجربهتر شد و با گذر از توفانهای سهمگین، ایران ذلیل و تحقیرشدهی سدهی بیستم میلادی را به قدرت بزرگ منطقهای امروز بدل کرد. این هنوز آغاز راه آن، بر بنیاد تجربههای گرانسنگ ۴۰ساله است.
انتهای پیام/